۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه


مصاحبه با دکتر  نوری زاد :چرا یک لحظه آرام ندارید؟

مردمی که خواستار بهروزی و رشد و پویایی اند، باید به مرتب کردن ترکیب درونی خود دست ببرند. و به رغم تمایل طایفگی شان، به عقل، به فهم، به قانون، و به دگرگونی های مطلوب اجتماعی بها بدهند. ما برای رسیدن به ایران مطلوب، باید از این گذرگاه مخوف عبور کنیم. باید هزینه بدهیم. باید صبور باشیم. باید دست به دامان آگاهی ببریم. باید با جاروی عقل، جهالت پینه بسته را بروبیم یا حداقل چرک بودن آن را افشا کنیم.

پشتیبانی سایت نوری زاد: یکی از سایت ها (همبستگی نیوز) برای محمد نوری زاد پرسش هایی ارسال کرد و پاسخ هایی دریافت کرد. و چون از انتشار آن باخبر نشدیم خود به انتشار این مصاحبه ی مکتوب اقدام می کنیم.

سوال : محمد نوری زاد کیست و بدنبال چیست؟

محمد نوری زاد یک ایرانی مسلمان است که حاضر است جانش را برای آزادی کشورش از بند هر ستم و تبعیض و زشتی از یک سوی، و فرابردن ایران به عرصه های علم و اندیشه و فهم و رشد و رفاه و امنیت فدا کند. بله، من مسلمانم. آنقدر مسلمان که در روابط اجتماعی، ذره ای میان همکیشانم، و سایرینی که به عقاید و باورهای دیگر متقاعدند، تفاوت قائل نیستم. من آنقدر مسلمانم که وقتی به صورت یک کمونیست نگاه می کنم، برای او بعنوان یک انسان و یک هموطن، شرافت قائلم. و برای او آنگونه احترام قائلم که برای خویشان و فرزندانم. من از این که جماعتی از روحانیان و مفسران و عالمان دینی، چهره ی آسمانی اسلام را به زشتی و تلخی و عبوسی و خرافه آلوده اند رنج می برم.

معتقدم هرچه زیبایی است، آسمانی است. و ادیان آسمانی به زیبایی که می رسند، در برابرش تمکین می کنند. و برایش حرمت و احترام قائلند. من نیز اینچنینم. که از زشتیِ ستم و جهل و نادرستی رویگردانم، و به زیباییِ ادب و عقل و انصاف متمایلم.

سوال :آیا نوری زاد تنهاست؟

تنهاست اما نه از آن جنس که منزوی باشد و برای تنهایی اش عزا بگیرد. تنها از این روی که می گوید: می شود با پایداری فهیمانه و مداوم به پیروزی رسید و کسی از بزرگان قوم به سخنش اعتنا ندارد.

سوال : چرا محمد نوری زاد لحظه ای آرام و قرار ندارد؟

شما اگر با نگاه نافذتان به همه ی هستی بنگرید، با تمام وجود باور خواهید کرد که: همه ی پدیده ها آرام و قرار ندارند. شما یک مورچه، یک سنجاقک، یک تکه ابر، یک وجب آسمان، یک ستاره، یک خیال، به من نشان بدهید که آرام است و بر یک نقطه “قرار” گرفته. این بی قراری حتماً به حوزه ی انسانی که می رسد، نافذتر و تعیین کننده تر می شود. چرا که با گوهر عقل می آمیزد.

اگر منظورتان این است که چرا من سکوت نمی کنم و مثل سایرین به زندگی متداول خود سرفرونمی برم، بله، از این لحاظ من بی قرارم. در زندان مرا پیش یک قاضی بردند. او با چهره ای حق بجانب و البته خیرخواهانه به من گفت: آقای نوری زاد، من اغلب نوشته های شما را خوانده ام. من معتقدم شما تند می روید. و همین تند رفتن است که کار دست شما داده. وگرنه جای شما اینجا که نیست.

به وی گفتم: وقتی در یک سالن وسیع، همه دراز به دراز خوابیده باشند، آنکه ایستاده و بیدار است، نمود پیدا می کند. و یا وقتی همه ایستاده اند، آنکه راه می رود بچشم می آید. یا وقتی همه کند می روند، آنکه معمولی راه می رود، همان راه رفتن معمولی به چشم کندروان تند می آید. به آن قاضی گفتم: دوست من، من تند نمی روم، شماها کند می روید. و گاه، اصلاً قدم برنمی دارید که در جمع روندگان بحساب آیید.

حالا شما هم به این فکر کنید که: نوری زاد تند نمی رود و بی قرار نیست. بل این سایرین اند که کند می روند و برخلاف همه ی پدیده های هستی در یک نقطه “قرار” گرفته اند.

سوال :آقای نوری زاد چه آینده ای برای ایران متصور است؟

ما ناگزیر باید از میان تونل جهالتی که ما را احاطه کرده گذر کنیم. در داستان سیاوش، این جوان پاک و نازنین اساطیری ما را مجبور می کنند که از میان باریکه راهی که از دوسمتش تا چشم کار می کند آتش زبانه می کشد گذر کند. به گمان من، این آتشی که در اطراف سیاوش زبانه می کشید، آتش جهل بود. و ما را چاره ای نیست که سیاوش گون به دل آتش بزنیم. منتها اگر به سلامت و پایان خوشِ این گذر از آتش متمایلیم، حتماً باید خودمان نیز سیاوش گون باشیم. یعنی درستکار باشیم. پاک باشیم. نوعدوست و خردگرا و اهل مدارا و فهم باشیم.

اگر این گونه باشیم، و اگر به عبور از آتش جهالتی که برای بلعیدن تک تک ما زبانه می کشد، بها می دهیم، بایستی – من روی این بایستی تأکید می کنم – بایستی به پاکسازی خود بپردازیم. مردمان آلوده با هر عقبه ای که دارند، منتشرکننده ی آلودگی اند. کسی که انسانیت خود را به حاشیه رانده نمی تواند سایرین را به انسانیت ترغیب و تشویق کند. به لفظ، بله می شود شعار داد و هیاهو بپا کرد اما این هیاهو از سطح به عمق نمی رود. به جان جامعه نمی نشیند. مثلا شما یک نگاهی به قد و بالای محمد رضا رحیمی و روح الله حسینیان و شیخ علی فلاحیان و همین احمدی نژاد خودمان بیندازید، اینها آلوده اند، از قرآن هم که لباس بپوشند، سخنشان از سطح فراتر نمی رود. مردمی که خواستار بهروزی و رشد و پویایی اند، باید به مرتب کردن ترکیب درونی خود دست ببرند. و به رغم تمایل طایفگی شان، به عقل، به فهم، به قانون، و به دگرگونی های مطلوب اجتماعی بها بدهند. ما برای رسیدن به ایران مطلوب، باید از این گذرگاه مخوف عبور کنیم. باید هزینه بدهیم. باید صبور باشیم. باید دست به دامان آگاهی ببریم. باید با جاروی عقل، جهالت پینه بسته را بروبیم یا حداقل چرک بودن آن را افشا کنیم.

من آینده ی ایران را در سایه ی مدارا و فهم و مراجعه ی به عقل، بسیار نیک می بینم.

سوال : پیغام و سفارش نوری زاد به جوانان چیست؟

به رسم متداول اگر که نگویم: من کمتر از آنم که بخواهم به جوانها سفارش کنم، متواضعانه اما به جوانها می گویم: عزیزان، ما این مملکت را غارت و نابود کردیم، شما آبادش کنید. ما بی تربیتی را در این کشور رواج دادیم، شما ادب و درستی را منتشر کنید. ما دزدان را بر سر مسندها نشاندیم، شما خوبان و شایستگان را بکار بگمارید. ما به شما دروغ گفتیم، شما راست بگویید. ما خاطره های بد از خود بجای نهادیم، شما به خاطرات خوب بها بدهید. ما از همین اکنون، نسلهای بعدی این سرزمین را بدهکار کرده ایم، شما این بدهی های معوقه ی ما را بپردازید و خسارتهای ما را ترمیم کنید.

شاید بپرسید: چگونه؟ می گویم: با بها دادن به عقل! آری به عقل. مثلاً هرکجا روحانی ای را دیدید – در هر مقام – که دستش به پول های مفت مردم آلوده است، از او پرهیز کنید. اگرچه از زبان او آیه های قرآن جاری باشد. از روحانی تن پرور و دروغ باف و ترسو و نان به نرخ روز خور و ذلیل و بی رگ پرهیز کنید. اینان بازوی محکم خرافه اند. بازوی محکم رواجِ دروغ به اسم دین اند. و در مقابل، به انسانهای فهیم و درستکار و کاردان و وطن پرست و منظم مراجعه کنید. اگرچه کلاً با عقاید شما مخالف باشند. فصل مشترک همه ی ما و شما باید: درخشش و پاکسازی ایران باشد. در هر جهت و در هر زمینه ی درست. و سخن پایانی من، حتماً در این راه صبور باشید. و شتاب مکنید.