۱۳۹۱ اسفند ۲۶, شنبه




در مصاحبه  با حق شناس   
شاید شکوفا شود بهار  
 «محمدجواد حق‌شناس» از بنیانگذاران حزب اعتمادملی است؛  حزبی که دبیرکل آن شیخ مهدی کروبی است. روزنامه "بهار" در باره مسائل بسیار گرهی انتخابات 92 با وی مصاحبه کرده است. از جمله درباره ضرورت مذاکره خاتمی و هاشمی با علی خامنه‌ای و اشاراتی از دیدار اخیر سه چهره اصلاح طلب و شناخته شده از کابینه خاتمی و فرد نزدیک به بیت آیت الله خمینی با خامنه ای. متاسفانه مصاحبه کننده حالت تهاجمی دارد و خواننده را اغلب به یاد سبک امنیتی روزنامه کیهان شریعتمداری می‌اندازد. این سبک به گونه ایست که تمرکز خواننده را از روی مسائل گرهی مطرح شده دراین مصاحبه دور می‌کند و گاه موجب عصبانیت خواننده می‌شود. ما سعی کردیم این مصاحبه را تا آنجا که امکان بود و به اصل موضوعات لطمه‌ای وارد نزند خلاصه کنیم. خلاصه‌ای در حد تبدیل آن به – شاید- یک پنجم! اهمیت مصاحبه و مسائلی که در آن مطرح شد چنان بود که صرف وقت برای مطالعه دقیق و تهیه خلاصه‌ای دقیق از آن نه تنها جایز؛ بلکه واجب بود. چرا که انتخابات 92 می‌رود تا به مهم ترین انتخابات 33 سال گذشته در جمهوری اسلامی تبدیل شود
حق شناس: سایه انتخابات سال ۸۸ بر فضای سیاسی‌ـ‌اجتماعی کشور سنگینی می‌کند و تا کشور از این فاصله نگیرد، وضع بر همین منوال است. شکاف‌هایی در جامعه افتاده که بسیار نگران‌کننده است. این شکاف‌ها حداقل در سه سطح جدی توجه‌برانگیز است:
1- یکی در سطح مسئولان است. به‌هیچ‌وجه در میان مسئولان این شکاف مسبوق‌ به‌ سابقه نبود، به‌جز ماجرای بنی‌صدر؛ اما در انتخابات می‌بینید که چهره شاخص این ماجرا، یعنی آقای احمدی‌نژاد که دو نقش رییس‌جمهوری و نامزد ریاست‌جمهوری دوره بعد را داشت، در رسانه‌ها خطی می‌کشد و خودش را این طرف خط و دیگران را آن طرف خط می‌گذارد؛ یعنی ۳۰سال گذشته جمهوری‌اسلامی یک طرف، احمدی‌نژاد یک طرف؛ 
2- آن طرف خط آقای هاشمی در راس این ماجراست که همان مقطع رییس مجمع است و ۱۰سال هم رییس مجلس و هشت سال رییس‌جمهور بوده است، آقای ناطق‌نوری با دو دوره ریاست‌مجلس، آقای خاتمی با دو دوره ریاست‌جمهوری، آقای میرحسین موسوی با دو دوره نخست‌وزیری و آقای مهدی کروبی هم با دو دوره ریاست مجلس؛ حالا سوابق دیگرشان به‌کنار.
3- شکاف بعدی بین دولت و مردم است. به‌هرحال در این مملکت ما ۳۴ـ۳۳دوره انتخابات داشتیم و همیشه هم مردم نتیجه انتخابات را پذیرفتند؛ اما بعد از انتخابات۸۸ بی‌هیچ دعوت رسمی، در پایتخت کشور جمعیتی به خیابان آمد و اعترض کرد که خود جریان اصولگرایی آن را سه ‌میلیون نفر اعلام کرد. 


 
یعنی عدد خیابان به عدد صندوق نزدیک بود؟ 
بله. حالا بخشی از آن‌هایی که آمدند در خیابان لزوما به نامزد اصلاح‌طلب رای ندادند. این را می‌شود فهمید، ولی به‌هرحال موجی اعتراضی راه افتاد نسبت ‌به آنچه رسما اعلام شد. کاری ندارم که درست فکر می‌کنند یا نادرست، اما ازنظر جامعه‌شناسی بحث‌انگیز است؛ نپذیرفتن آن نتیجه رسمی، یک شکاف است. حالا ممکن است دوستان اصولگرا بگویند این‌ها ضدانقلابند، من به آن دوستان می‌گویم اگر شما این را بگویید و ما هم بپذیریم، بسیار بد است که سه میلیون ضدانقلاب در تهران تظاهرات می‌کنند؛
4- شکاف بعدی به حوادث بعد از انتخابات ‌مربوط می‌شود که به برخورد با معترضان منجر شد.
در نقاط بالای شهر و بخش‌های متوسط‌ نشین اعتراض‌ها ادامه پیدا کرد، اما در پایین‌شهر همراهی‌ها کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شد. این هم شکافی است که من آن را
شکاف بین‌مردمی می‌دانم؛ چیزی که از دو شکاف دیگر نگران‌کننده‌تر است.

برای چه کسی نگران‌کننده‌تر است؟
بیشتر برای کسانی که کشور را مدیریت می‌کنند؛ اگر آنان به شکاف بین مردمی توجه نکنند، ممکن است این شکاف به رودررویی مردم با هم منجر شود. 
جنبش دارای ویژگی‌های جنبشی است، اما اصلاحات یک جریان است؛ جریانی که مجموعه‌ای از احزاب سیاسی شناخته‌شده و شناسنامه‌‌دار، با اساسنامه و مرامنامه مشخص، و همچنین نخبگان سیاسی در آن فعالند؛ نخبگان سیاسی که شاید در قالب حزبی نگنجند، ولی به‌عنوان تک‌ستاره‌‌های این جریان، موقعیت شناخته‌شده‌ای دارند؛ یعنی جنبش یک جنبش غیرساختاری است، اما جریان اصلاحات ساختار دارد.


 
اما همین احزاب شناسنامه‌دار را هم بعد از انتخابات۸۸ یا منحل اعلام کردند یا ساکت شدند؛ این یعنی اصلاحات هم تاحدی ساختارمندی خود را از دست داد.
بله! اما اصلاحات همچنان نیمچه ساختاری دارد؛ در حالی که جنبش عملا از متن خیابان است و سر ندارد. بخش‌هایی از جنبش از جریان اصلاحات بیرون است و بخش‌هایی از جریان اصلاحات بیرون از جنبش. جنبش اصلاحات باید ابتکارعمل معترضان را در دست بگیرد. من این را که ابتکارعمل در دست اصلاح‌طلبان باشد برای فضای سیاسی کشور مفید می‌دانم. در غیر این‌صورت هرچه به‌سمت امنیتی‌شدن فضا برویم، فضای کشور مخل اداره مناسب جامعه می‌شود و ضرر اصلی به مردم تحمیل می‌شود؛ اما معتقدم در افزایش تداخل جنبش و جریان اصلاحات، بخش تندرو جنبش دقیقا به‌مانند بخش تندرو محافظه‌کاران رفتار می‌کند؛ علاقه محافظه‌کاران تندرو این است که فضای کشور را امنیتی نگه دارند؛ خصوصا در آستانه انتخابات. و این امنیتی نگه‌داشتن فضا مستلزم این است که معترضان به وضع موجود بهانه لازم را به‌دست طرف مقابل بدهند. ممکن است آن بخش رادیکال جنبش آگاهانه یا ناآگاهانه برای این‌که فضا به‌سمت تعادل و موازنه مثبت نرود این بهانه را به طرف مقابل بدهد. 
الان بسیاری از فعالان اصلاح‌طلب به این فکر می‌کنند که چطور می‌شود جنبش را مدیریت کرد. معتقدم پتانسیل اعتراض به نتیجه انتخابات به‌جای این‌که به خیابان کشیده شود باید توسط اصلاح‌طلبان مدیریت می‌شد. اینجاست که کنشگر سیاسی باید وارد گفت‌وگو بشود. در همان زمان من ۵ـ۴بار با آقای کروبی و آقای خاتمی و حتی یک‌بار هم با آقای موسوی دیدار داشتم و تمام تلاش این بود که بتوانیم با مذاکره فضا را در این مجموعه مدیریت کنیم. اگرچه طرف مقابل هم بسیار بد عمل کرد؛ یعنی آتش‌نشان‌‌های طرف مقابل که باید از موضع حاکمیتی نگاه کنند، از موضع رقابت‌های بین دو جریان سیاسی اصلی وارد شدند؛ درحالی‌که جایگاه آتش‌نشان‌های حاکمیت جایگاه داوری است و بزرگ‌ترین اشتباه را در این داستان مرتکب شدند. اینجا بود که مدیریت بحران از دست رفت. 
وقتی شما می‌خواهید موضوع را حل کنید، طبیعتا نمی‌توانید در بخشی از ماجرا قرار بگیرید؛ یعنی وقتی به گفت‌وگو با جنبش می‌نشینید، موضعتان دفاع از منافع ملی و حاکمیت است؛ اما وقتی با حاکمیت صحبت می‌کنید موضعتان دفاع از مردم است؛ دفاع از کسانی که نباید به زندان بیفتند.
درست است انتخابات 88 ‌گیر داشت، اما کنشی که برای رفع این گیر انجام می‌شد باید از جنس همین ماجرا بود نه کنشی در سطح خیابان. حرف من این است که در این ماجرا، آن بخش قوی اصلاح‌طلبان که می‌توانست گفت‌وگو کند، می‌توانست مذاکره کند و پیش ببرد، متاسفانه، از میدان مدیریت خارج شد. 
می‌خواهم بگویم این جنس کار، یک رودررویی بزرگ اجتماعی و سیاسی را باعث می‌شود. این‌که جوان‌ها از یک‌طرف می‌آیند در خیابان و از آن‌طرف هم نیروهای طرف مقابل وارد میدان می‌شوند خوب نیست؛ دو نیرویی که هر دو جوان هستند، هر دو پراحساس هستند، هر دو کنترل‌شدنی نیستند و هر دو ایدئولوژیک هستند؛ یعنی آن بخش‌هایی که باید میدان‌دار باشند و با هم گفت‌وگو کنند و موضوع را مدیریت کنند عملا از میدان خارج می‌شوند. 
در سال 88 با مجموعه حزب اعتمادملی رفتیم پیش آقای کروبی و پیشنهاد دادیم خوب است شما مذاکره کنید.  گفتیم به‌جای این‌که بیانیه بدهید می‌توانید بروید حرف بزنید؛ حتی می‌توانید در آن جلسه خصوصی حرف‌هایتان را محکم‌تر بزنید. احساس کردم آقای کروبی راحت نبودند. 
به‌هرحال ما در مجموعه اصلاح‌طلب آدم‌های شاخصی داشتیم که می‌توانستند خوب مذاکره کنند. من همچنان آقای کروبی را یکی از قوی‌ترین مذاکره‌کننده‌های جمهوری اسلامی در حوزه مسائل داخلی می‌دانم. ایشان قدرتش در این بخش واقعا فوق‌العاده است و اگر آقای کروبی با مشکل روبه‌رو نمی‌شد، به‌نظرم امروز سرمایه بزرگی برای حل مشکل‌ها از طریق مذاکره بود.

کی به مقام معظم رهبری نامه نوشتید؟ 
یک‌ماه پیش. 

چرا بعد از چهار سال، الان، این نامه را نوشتید؟ 
شما باید به موقعیت و جایگاه بازیگران توجه کنید. وقتی، در همان زمان اوج وقایع ۸۸، به آقای خاتمی گفتم برو و مذاکره کن که ایشان می‌گفت موقعیت مناسب نیست؛ من در این مدت دو بار این پیشنهاد را به آقای خاتمی دادم. 
خاتمی چه ‌گفت؟ 
می‌گفت موقعیت مناسبی نیست. 
یعنی‌چه موقعیت مناسب نیست؟ 
خیلی توضیح ندادند. 
یعنی حرفتان را جدی نمی‌گرفتند. 
اتفاقا به‌نظر من ایشان اهمیت ماجرا را می‌دانست، اما بحث انتظار بود. این‌که برای گفت‌وگو دعوت شوند. بخش دیگر هم این است که شاید انتظار آن‌طرف هم این بود که آقای خاتمی درخواست گفت‌وگو بکند.

برای این‌که بتوانید آتش را خاموش کنید باید از روی پل رد شوید و در این‌جا این پلْ گفت‌و‌گو است. از موضع یک سیاستمدار حرفه‌ای اشکالی ندارد برای گفت‌وگو پیش‌قدم شوم؛ حتی اگر به سازش متهم شوم. 


 
نامه‌ا‌ی که برای «مقام معظم رهبری» نوشتید چند امضا دارد؟
این نامه را دو جبهه ‌اصلاح‌طلب نوشته است.
کدام جبهه‌ها؟
یک جبهه‌اش ۱۸ـ۱۷حزب است و دیگری هم ۱۶ـ۱۵حزب. 
نام ندارند این دو جبهه؟ 
جبهه اصلاح‌طلبان و جبهه اعتدالگرایان. 
جبهه‌ اصلاح‌طلبان چه حزب‌هایی را شامل می‌شود؟ 
احزاب شناسنامه‌داری هستند که چندان بزرگ نیستند و در سال‌های اصلاحات و سازندگی مجوز گرفتند؛ بیشتر احزاب منطقه‌ای و صنفی هستند. 
مثلا حزب آزادی، حزب مردم‌سالاری، حزب‌ آذری‌زبانان، جبهه فعالان آذری‌زبان، حزبی از استان بوشهر و گلستان، حزب فرزندان ایران، حزب اقتدار ملت ایران.
جبهه اعتدال‌گرایان مجموعه‌ای از
۱۶ـ۱۵حزب است که در انتخابات۸۴ از آقای هاشمی حمایت کردند. آن‌ها اعتدالگرایان هستند و عنصر شاخص آن‌ها مجموعه آقای محمدباقر نوبخت است.

 
نامه‌تان چند صفحه است. 
حدود پنج صفحه. 
و دغدغه‌ها و دیدگاه‌هایمان را گفته‌ایم. 
عمدتا این ‌که بتوانیم از فرصت انتخابات ریاست‌جمهوری 92 برای نیل به تامین منافع ملی استفاده کنیم و نقش احزاب را در انتخابات توضیح دهیم. گفتیم احزاب اصلاح‌طلب هستیم و می‌خواهیم دغدغه‌هایمان را درباره کار حزبی در میان بگذاریم. این نامه را از موضع منافع ملی نوشته‌ایم. درباره جایگاه تحزب در انتخابات، اهمیت انتخابات و اهمیت جایگاه اصلاح‌طلبی و تفکر اصلاح‌طلبی در کشور و انتخابات آینده نوشتیم. 

ایده اولیه این نامه را چه کسی مطرح کرد؟ 
همین احزاب جبهه اصلاح‌طلب. 

بالاخره یک نفر می‌آید این ایده را ارائه می‌کند. 
آن فرد در خود جبهه است؛ به‌هرحال کار جمعی است. 

با سران اصلاحات برای نوشتن این نامه هماهنگ کردید؟ 
با چهره‌های شاخص جریان اصلاح‌طلب مشورت کردم. 

چه کسانی؟ 
نمی توانم بگویم، به ایشان قول دادم. چهره شاخص جریان اصلاح‌طلبی است. 

شما با خاتمی هماهنگ کردید؟ 
درواقع به آن فرد قول دادیم اسمشان برده نشود. 

هاشمی، خاتمی یا موسوی‌خویینی‌ها؟ 
یکی از این‌هاست. انتشار نام آن فرد را خلاف اخلاق می‌دانم. 

و آن فرد موافق بود؟ 
بله. نگاه ایشان به‌شدت مثبت بود و حتی گفتند که می‌توانید این کار را در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات هم مطرح کنید. ما نامه را سه هفته عقب انداختیم که با دوستان شورای هماهنگی جبهه اصلاحات کار مشترکی انجام دهیم. اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات هم گفتند ایده خوب است. 


 
بعد از نوشتن این نامه جوابی به شما داده شد؟
هنوز خیر. 

نامه را به دفتر تحویل دادید؟ 
نه. یک رابط داشتیم. برای ما مهم بود کسی نامه را شخصا به‌دست خود ایشان برساند؛ یعنی در مسیر معمول نرفت و شاید علت این‌که که هنوز جواب نگرفتم این است که نامه از روال معمول تحویل دفتر نشد. 


 
نامه را چه کسی برد؟ 
یکی از امضا‌کنندگان نامه که در دفتر ارتباطات مردمی ایشان هستند. 

نامه را پیش از ارسال به‌ هاشمی ندادید؟ 
نه.
ما اصلاح‌طلبان باید به سیستم بازگردیم، خودمان نباید خودمان را حذف کنیم و نباید از ترس مرگ، خودکشی کنیم. ما حتی می‌توانستیم نمایندگان اصلاح‌طلب بسیاری به مجلس – نهم- بفرستیم.
ما در تمام 200 حوزه می‌توانستیم نه به تعداد
۲۹۰نفر، بلکه به تعداد ۱۲۹۰نفر نامزد داشته باشیم. در دوران اصلاح‌طلب‌ها، حدود 5‌ هزار نفر مدیر داشتیم. به ۱۲۹۰نفر می‌گفتیم بروید ثبت‌نام بکنید؛ فرض کنید مثلا در کرمانشاه آقای زنگنه نامزد می‌شد، آقای جنتی می‌خواست زنگنه را در کرمانشاه ردصلاحیت کند؟

نمی‌تواند؟
نه، امکان ندارد این اتفاق بیفتد.

چرا؟
برای این‌که آقای زنگنه در مجمع‌تشخیص قرار دارد؛ کسی که
۲۰سال در جمهوری‌اسلامی وزیر بوده است. آقای جنتی می‌خواهد بگوید این آدمی که ۲۰سال در این مملکت وزیر بوده نمی‌تواند نماینده باشد؟


با دفتر «مقام معظم رهبری» برای نوشتن این نامه هماهنگ کردید؟ 
خیر. 

چرا به عسگراولادی نامه نوشتید؟ مگر او چه گفته بود؟ 
وقتی در سه‌سال‌ونیم گذشته بعضی از نگاه‌ها بر طبل و داستان فتنه کوبیده‌اند و دو نفر از نامزدهای اصلی انتخابات را که سوابق روشن و درخشانی در ۳۰سال گذشته دارند فتنه‌گر می‌دانند، اما آقای عسگراولادی در مقابل این مسیر مقاومت می‌کند و همه را باطل می‌داند، معلوم است که باید به او نامه نوشت.  از نظر ما موضع عسگراولادی شجاعانه است. 
به‌هرحال آقای عسگراولادی زیر فشار است و وقتی که مثلا حمید رضا ترقی با او برخورد می‌کند، وقتی حزبش با او مشکل پیدا می‌کند، وقتی جامعه مدرسین می‌گوید موتلفه تکلیفش را با آقای عسگراولادی روشن کند، یعنی فشار سنگینی روی آقای عسگراولادی است. اصلاح‌طلبان باید در این میان نشان دهند این مواضع متفاوت را قدر می‌دانند و به عسگراولادی دست‌مریزاد بگویند؛ همین‌طور باید علی مطهری را به‌عنوان یکی از شاخص‌های نظام پارلمانی قدر بدانند. الان زمان ما قبل رای‌گیری است. ما باید دیدگاه‌هایمان را با شدت‌وحدت بیان کنیم و منتظر واکنش مردم باشیم.

از اصلاح‌طلبان چه کسی را در جایگاه مذاکره‌کننده‌ می‌دانید؟
همین سه نفر که چند هفته پیش به دیدار مقام معظم رهبری رفتند. آقای موسوی لاری، آقای جهانگیری و آقای انصاری.

این‌ها برای مذاکره رفتند؟
پس برای چه رفته بودند؟

از طرف چه کسی رفته بودند؟
از طرف جریان اصلاحات.

یعنی از طرف خاتمی؟
حتما نظر آقای خاتمی تاثیر داشته است.

اما گفتند که درباره انتخابات حرفی نزدند.
لازم نیست بحث انتخابات باشد. ما روی مسائل کلان کشور بحث داریم که یک بخشش انتخابات است.

پس درباره چه بوده است؟
درباره مسائل کشور.

آن سه نفر به شما گفتند درباره چه چیزی حرف زدند؟
ما ایرانی هستیم و سکاندار کشتی نظام جمهوری اسلامی فقط یک نفر است و حتما باید بتوانید با ایشان صحبت و گفت‌وگو کنید و دیدگاه خودتان را بگویید. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، سوار این کشتی هستیم. اگر این کشتی سر سلامت ببرد ما بهره‌مند می‌شویم و اگر به صخره بخورد ما متضرر می‌شویم.


 
آن سه نفر آنجا چه گفتند؟
نبود ارتباطی که در این سه‌سال‌ونیم اخیر حاکم بوده یکی از مشکلات جدی جریان اصلاح‌طلبی برای کشور است .

رفتند چه گفتند؟
درباره مسائل اقتصادی و مسائل اجتماعی و... صحبت کردند.

گزارش دادند؟
بله. گفتند ما مشکلات را این‌طور می‌بینیم.

به نمایندگی از اصلاح‌طلبان؟
طبیعتا این‌ها اصلاح‌طلب هستند. لازم نیست که پرچم دستشان بگیرند.
گفتند ایشان هم شنیده و اتفاقا کاملا فضای مناسبی هم بوده و حتی شنیدم که این فضا آن‌قدر مناسب بوده که بازخوردش در جامعه و فضای بین‌المللی باعث شده است بخش رادیکال دوطرف نگران شود. اصلاح‌طلبان به این نتیجه رسیدند که این گفت‌وگو را تکرار کنند.
امروز گفت‌وگو، راهبرد جریان اصلاحات است؛ حتی من دو نقد به نگاه اصلاح‌طلبان درباره مذاکره دارم؛ یکی این‌که دیر آغاز شد و دوم این‌که این گفت‌وگو باید با سران اصولگرا هم انجام شود؛ چه اشکالی دارد آقای خاتمی با آقای ناطق‌نوری مذاکره کند.
مذاکره در فضایی سرشار از بیم ‌و امید انجام شد و در نهایت معلوم شد از آنان استقبال شده است؛ حتی زودتر از زمان موردنظر به این سه نفر وقت ملاقات داده شده است.

یعنی چقدر طول کشید؟
حدود یک‌ونیم ساعت.

این سه نفر واجد چه شرایطی بودند که برای این کار انتخاب شدند؟
اولاً دو نفر آن‌ها جزو مجمع هستند (آقای موسوی‌لاری و آقای انصاری)؛ بعد هم آقای موسوی‌لاری چهره نزدیک به آقای خاتمی است و آقای انصاری چهره مشترکی بین آقای هاشمی و آقای خاتمی و رابطه‌اش با بیت امام هم خوب است. آقای جهانگیری هم چهره‌ای است که در کارگزاران حضور دارد و نماد مدیریت اجرایی متعادل کشور است.
فضای مثبتی بوده و بسیاری از صحبت‌ها را تایید کردند. معتقدم هم باید سطح این گفت‌وگوها ارتقا پیدا کند و هم حوزه‌اش وسیع شود. آقای خاتمی یکی از چهره‌های جدی برای ارتقا سطح و آقای هاشمی هم کاتالیزور و کمک‌کننده است. من آقای هاشمی را سرمایه‌ای ملی می‌دانم که امروز می‌تواند هم در کنار رهبری تعریف شود، هم در کنار اصلاح‌طلبان، هم در کنار اصولگرایان.
الان باید بر انتخابات رقابتی و شفاف متمرکز شویم.
آقای خاتمی دیر مذاکره را دنبال می‌کند. بخشی از جریان اصلاح‌طلب باید تا الان برای کم‌کردن هزینه‌ فعالیت سیاسی اقدام می‌کرد؛ اگر کروبی بود حتما این کار را می‌کرد، کما این‌که یادمان می‌آید آقای کروبی برای آزاد‌کردن زندانیان ملی‌ـ‌مذهبی چگونه تلاشی موفق را به سرانجام رساند.

 
شما می‌گویید اگر کروبی در حصر نبود تا الان مذاکره کرده بود؟
جنس آقای کروبی جنس چانه‌زنی و مذاکره است. به‌نظر من یکی از هزینه‌های بالایی که اصلاح‌طلبان دادند حصر آقای کروبی بود.
امروز می‌بینیم عبدالله نوری معتقد به حضور بی‌قید‌وشرط در انتخابات است و وقتی به او می‌گویند حصر را می‌خواهید چکار کنید، جواب می‌دهد زمانی که آقای منتظری حصر بود مگر ما انتخابات نداشتیم، پس می‌شود به‌سمت این خط‌کشی رفت.

عبدالله نوری می‌گوید که بگوید، مردم باید بپذیرند که گویا نمی‌پذیرند.
مگر شما از مردم نمایندگی دارید؟ من می‌گویم آقای عبدلله نوری دیدگاهش را بگوید و ببینیم مردم به چه نتیجه‌ای می‌رسند. آقای خاتمی اگر درباره برگزاری یک انتخابات شفاف و رقابتی مذاکره کند، اصلاح‌طلبان موفق می‌شوند.

اما به این وابسته است که طرف مقابل هم مسائل انتخابات 88 را بپذیرد.
دوطرف دیدگاه خودشان را دارند، اما معتقدم برای پیگیری دیدگاهشان باید گفت‌وگو کنند. 

برای ارتقای سطح گفت‌وگو صحبتی میان اصلاح‌طلبان انجام شده است؟
نه، فعلا هیچ بحثی نشده، اما برخورد مناسب با آن سه نفر همه را به گفت‌وگو امیدوار کرده است.

به‌ نظر شما این گفت‌وگو‌ها تا قبل از انتخابات ۹۲ به نتیجه می‌رسد؟ 
بله.

 
فکر می‌کنید در این صورت اصلاح‌طلبان پیروز انتخابات بعدی هستند؟
بله.

 
برای مذاکره‌کردن و تاثیرگذاشتن روی انتخابات سال ۹۲ اندکی دیر نیست؟
من که از اول گفتم دیر شروع کردند. معتقدم همین امروز مذاکره را انجام دهیم بهتر از فرداست. مردان سیاست در جمهوری اسلامی فرصت‌سوزی را یاد گرفته‌اند و این بدترین کار است .



۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

حباب قدرت








 حباب قدرت  سیاسی

برای  باز بینی و عیب یابی  هر ساختار  عینی یا فکری باید اوراق دفتر و چشمها را  شست،  ذهنیّات و پیش داوری در مورد آن  را به کناری نهاد  و انتقادات موجود از سوژه را هم با دیده منّت نگریست تا اگر ناهَمایی و خللی در کار باشد، بهتر به چشم آید و برای آن چاره اندیشی شود . در این نوشته بطور خلاصه به آنچه که از بدیهیات دموکراسی میدانیم از دیدگاهی متفاوت از تعاریف رسمی و کلیشه‌ای نگریسته میشود،  باشد که علل عقیم  ماندن  آن معلوم  گردد. با نگاه از این منظر به دلایل بیهودگی و نا کارآمدی  تلاشها و  مبارزات سیاسی  برای برون رفت از  مخمصه ها در ایران ،به اظهار نظر  پیشکسوتان سیاسی در این باره نیز ،با آوردن  لینکها اشاره شده است.

در مقاله ماهیّت قدرت + لینک  نویسنده محترم  بر داشت خود را از ذهنیّت ایرانیان در باره قدرت،  و دگر دیسی  و تحول رفتاری  آنها در هنگام  تعامل با این پدیده بیان نموده اند . در ادامه بی آنکه بحث اصلی را  که عنوان مقاله است ادامه دهند و یا رابطه بین قدرت سیاسی و اقتدار ملی را بیان کنند  به امر (محتوم) پیروزی ملّت بر قدرت مداران بسنده کرده، به امید  رسیدن به مدینه فاضله ، به انتخابات آزاد  جهت بستر سازی برای اجرای بدون تنازل قانون اساسی روی آورده اند .--
 از طرفی دست اندکاران  سایت جدید انقلاب اسلامی ضمن  تبیین اهداف خود،  انتخابات را شکل ناقص مردم سالاری مینامند :
"استقرار ولایت یا حاکمیت جمهور مردم که،  مردم سالاری بر اصل انتخاب، شکل ناقص آنست.".--

         بدلیل رسوبات ذهنی مردم از اعتقاد  و وابستگی به یک قدرت فائقه، و پسماند اعتماد و متابعت قومی  و مرامی، از عناصری مانند شاه، خان، ملاّ ،مفتی ، قطب و غیره از یک سو ، و عدم باز نگری راههای طی شده از سوی آزادیخواهان که نتیجه آن بی  بهره ماندن  از آزموده های  پیشین  و تکرار نادمانه تجربه‌هاست ، کشور از ابتدای جنبش مشروطه تاکنون از رسیدن به استقلال ،آزادی و رشد باز مانده است. 
گفتگو  برای شناخت  ماهیت قدرت که بسیاری  آنرا با اقتدار ملی و قدرت دفاعی کشور  اشتباه گرفته  یا با آن  عجین و لازم و ملزوم  یکدیگر می پندارند، و  دقّت در چیستی و چرایی این عنصر ، میتواند عوامل و روند تولید استبداد  را بر ما معلوم نماید تا بتوانیم در مرحلۀ تغییری که در پیش رو داریم ، از باز تولید قدرت سیاسی که ماهیت آن دیکتاتوری فردی یا گروهی است پیشگیری نماییم.
 ایده دموکراسی قرنهاست که از رسیدن به هدف اصلی خویش در این راه  یعنی حذف دیکتاتوری از صحنه سیاسی نه تنها ناتوان بوده،  بلکه در همه جا خود بعنوان وسیله ای مدرن و کار آمد به استخدام قدرت سیاسی  و استبداد، در اشکال مختلف آشکار و پنهان آن در آمده است .
اگر حاکمیت نشأت گرفته از فطرت انسان و در اختیار مردم بود، و مشارکت سیاسی  و اجرای  میثاقهای ملی طبق آنچه مد نظر بوده امکان پذیر میشد،  احتمال رسیدن به آرمانهای دموکراسی، که گسترش عدالت و رفاه اجتماعی است، وجود داشت . ولی دل بستن به ابزار دموکراسی یا دموکراسی ابزاری در هر نظام سیاسی ، آنجا که  خواستهای زور مداران (طیف یا طبقه حاکمه)  محور کار و فصل الخطاب باشد جز سر گردانی ، شکست و نا امیدی  نتیجه ای را ببار نخواهد آورد .
آزادیحواهان از زمان مشروطیت تا کنون در چند مقطع، انتخابات آزاد را تجربه کرده اما راه بجایی نبرده اند . تجربه های گذشته و   دلایلی که در زیر مختصراً به آنها اشاره خواهد شد بما میگویند که : "قدرت سیاسی" ناشی از  انتخابات، نسخه‌ای کامل  برای ایجاد دیکتاتوری فردی یا گروهی و گسترش تباهکاری میباشد . نشان به همان نشان که  از نگاه درونی، باستثنای نظامهای جامعه گرا، کمتر کشوری  را میتوان سراغ نمود که  در آن دموکراسی موجد آزادی شده باشد!!.  آنچه را هم بعنوان آزادی در کشورهایی  که بحرانهای انقلاب و یا جنگ را پشت سر گذاشه‌ اند، می یابیم ، میرٍاث ابتدای کار و مربوط به زمانی است که تمرکز قدرت و هژمونی  سیاسی وجود نداشته و حاکمیت  هنوز از آن ملت بوده است . در مورد آزادی باقی مانده در هر نظام  ،  حکومتها ،همواره  بخش عمده ای از استعدادها و منابع ملی را در راه  حفظ  توهّمات و ایدئولوژی خود نظیر   (رسالت حفظ دنیای آزاد -دفاع از حقوق طبقات محروم-آرمانخواهی) ،صرف بقای خویش و اذناب خود نموده  و همان آزادی  موجود را  هم آماج  تهدید و  تحدید دائمی قرار  داده‌ اند.  
 پیش تر  اشاره شد که ایرانیان در چند مقطع زمانی، انتخابات آزاد را تجربه کرده ولی از این طریق بجایی نرسیده اند . پاسخ  چرایی آن در این است که در برهه‌های  مذکور قدرت سیاسی هنوز تولد نیافته و حاکمیت از آن  مردم بوده است ولی با نطفه گیری گروه حاکمیت آنچه در دستور کار بوده  نیمه تمام مانده و  یا بدست فراموشی و انکار سپرده شده است  . در ابتدای انقلابهای گذشته،  نه نظام مشروطه، ولایتی برجامعه داشت و نه  جمهوری اسلامی، شاهنشاهی را به ارث برده بود  . ولی در هر دو مورد،  قدرت سیاسی به مثابه یک همزاد، با انتخابات عمومی  متولد شده با تغذیه از آن فربهی گرفته  و گروه حاکم ، با اتکای  برآن و القای مشروعیت خویش، و بهره گیری از اجرای فرمولهای رایج  دموکراسی، توانسته بر  ارکان حکومتی و منابع و مقدّرات کشور تسلط یابد.
 مهمترین ایرادی که به دموکراسی تحریف شده  وارد است بزرگداشت  و حفظ  قدرت سیاسی و محوریّت آن در تئوری، و هم در مقام عمل و فرهنگ سازی میباشد. تغییر کاربری مؤلّفه های اقتدار ملی مانند نیروهای دفاعی و انتظامی، به قدرت سیاسی، و شخصی نمودن آنها فریبی  است که همه جانوران سیاسی بدان اشراف دارند . در فرهنگ دموکراسی  اهم  ابزار و ادوات برای فراوری "قدرت سیاسی"  علاوه بر توده مردم بعنوان مادّه اولیه عبارتند  از :

الف-  انتخابات صندوقی :
       غرض از صندوقی بودن انتخاب بعنوان یکی از نقایص دموکراسی، بیان  روشی است که اکثریت شرکت کنندگان در آن بدون اشراف و حتی  آگاهی، در مراسم رأی گیری بعنوان توده‌های فعل پذیر جمع میشوند و رأی اندازی مینمایند. در این باب نکات ذیل قابل تذکار و تأمّل است :
1- ندانستن آثار و نتایج هر اقدام و نیز  عدم امکان مسئولیت پذیری در قبال عمل یا  امضای  خود  (که انتخابات عمومی مصداق کامل  آن است )،  منطقاً و به لحاظ حقوقی  ، محجور بودن و  نداشتن صلاحیت و اجازه انجام کار به فرد (در اینجا رأی دادن) را  باعث میشود.
2-  اصولاً انتخابات بدون توجه به  ظرفیتها، استعداد  و غرائز نوع بشر ، چه رأی دهندگان  و چه گیرندگان و بهره وران  از آرا طراحی شده است .در این پروسه ، عناصر حاکمیّت و بهره‌گیر از انتخابات، بر مبنای غرایز ثروت و برتری خواهی و عارضه تکاثر،  با سوء استفاده از نا آگاهی رأی دهندگان، و دادن وعده های موهوم و اطلاعات غلط و تشویش افکار عمومی ، از آنان رأی می ستانند. تازه این نقایص مربوط به جایی است که انتخابات در آن طبق مرّ قانون و  به اصطلاح شرافتمندانه و بدون مهندسی برگزار شوند. چه رسد به  وقتی که رژیمی  علاوه بر انتصاب نهادهای غیر ملی مانند  شورای نگهبان ، سپاه و بسیج برای تولیت انتخابات ،  رسماً بر آزاد نبودن و  مهندسی شدن  آن هم اذعان دارد .
  3 – برگزاری انتخابات بخصوص نوع فرمایشی آن یک بازی شیطانی است که هدف اصلی آن کسب یا القای مشروعیت برای قدرت سیاسی است. انتخابات دارای دو بعد میباشند. اول بعد پوششی و ظاهری مانند برگزیدن نماینده مجلس و یا رئیس جمهور. ولی بعد اصلی و پنهان انتخابات به تعبیر حکومت‌ها، که دیکتاتورها آنرا بیشتر عمده میکند،   مشروعیت بخشی به نظام سیاسی است.  طبق این برداشت  شما به هر کس که رأی بدهید یک رأی مشروعیتی هم به حکومت داده اید. پس میتوان تعبیر  حکومت را ملاک قرارداد و از همین رأی گیری فلّه ای برای ابراز عدم رضایت شهروندان به هر دلیل مانند رد صلاحیت جناحی و حذف نام منتقدان از لیست انتخاباتی، با دادن رأی منفی!به لغو  مشروعیت حاکمیت پرداخت . این گزینه بهترین روش اعتراض مدنی است و در مقایسه با تحرکات تنش آفرین و هزینه ساز کار آمد ترین آنهاست. متأسفانه اکثر  کنشگران سیاسی بنا به عادت، از استفاده صحیح آن بعنوان  رفراندم (ملی) و یا از تأمل در مکانیسم و بازدهی  آن غافلند و تنها حکومت است که تا کنون مکارانه در بل گرفتن از  نمایش انتخابات و القای مشروعیت به نفع  خویش  استفاده نموده است.
4-    اینکه چه کسی یا چه کسانی انتخاب شوند برای حکومت چندان  مهم نیست چون قانون گذار ،مجری و قاضی اصلی  در همه امور    خود اوست . در ثانی  برای تأمین  منافع خودیها و بی نتیجه نمودن برنامه های هر دولت یا مجلس مستقل و استفاده از آنها بعنوان تدارکچی، به اندازه کافی ابزار لازم را در اختیار  دارد.  معترضین اعم از اینکه  انتخابات را تحریم کنند یا به امید واهی به گزینه های نازل تر رأی دهند ،بین دو تیغ گرفتار و نتیجه کار انتخابات به ضرر آنها ست مگر آنکه با استفاده از فرصت ، به شرکت معترضانه و  ثبت رسمی نمره منفی خود، و مردود دانستن حاکمیت ، روی آورند. .+ توضیحات بیشتر در این لینک

5-  اگر فعالین سیاسی انتخابات را از زاویه دید حکومت یعنی حریم امن و حفاظ و  آخور مشروعیت بنگرند، و  این منبع تولید قدرت (رأی دادن مردم) را با روشنگری مدیریت کنند میتوانند از شرّ  دوالپای منحوس خلاصی یابند.   بخشی از مخالفان به تحریم انتخابات دل بسته‌اند ولی از ارائه یک تحلیل قابل قبول در مورد چگونگی نتیجه گیری از آن عاجزند. اگر منظور  ایجاد خدشه در حقانیت  حکومت است که حکومت چندان هم به آن دل نبسته و  مشروعیت  خود  را از عوامل غیبی میداند .  از طرفی شما با حکومت تحمیلی چه کار میتوانید بکنید؟ آیا شما  هم جزء گرهکهایی هستید که میفرمایند  اجانب به بهانه عدم مشروعیت حاکمان ، مانند لیبی یا سوریه  ، به کشور حمله کنند؟ جالب آنکه  دو نظر متضاد مبتنی بر لزوم شرکت در انتخابات و  لزوم تحریم انتخابات (که هر دو دادن امتیاز مثبت! به رژیم است)برای جلوگیری از حمله  نظامی بکشور از دو سوی منازعه ،  مطرح شدند که اگر بنا به استدلال و  گزینش عقلانی باشد ، در صورتیکه مشارکت با دادن رأی منفی توأم گردد، هم از جنگ جلو گیری مینماید و هم  به سلب رسمی مشروعیت و بهم زدن بازی حاکمیت تمام میشود . از سویی آنانکه با تحریم در پی مشروعیت زدایی از رژیم هستند  ، غافلند از اینکه، اولاً حد نصابی برای شرکت کنندگان در انتخابات وجود ندارد که با غیبت خود و آبستراکسیون  بخواهند آن را از اکثریت بیاندازند . حکومت با  ده - پانزده در صد  آرای افراد  موظف و خودی که در اختیار دارد ،سر و ته کار را به هم میآورد و از لطف تحریم کنندکان ( کم شدن آرای منفی ) هم باطناً خوشحال است.  در ثانی حکومتی که بر پا است نیازی حیاتی به  کسب مشروعیت در خود نمی بیند و اگر در این پروسه  احتمال  تحمل ضرر از دریافت آرای  منفی باشد، که هست  ،حتی‌المقدور  از انجام رأی گیری تا حد عدم برگزاری هرگونه از انتخابات پرهیز میکند . شاهد این مدعا  طرحهای تجمیع انتخابات و  انتصاب رئیس جمهور از سوی مجلس میباشد . ترویج فرهنگ حضور معترضانه که ریختن رأی منفی به صندوق، به تشخیص خود رأی دهندگان، و گفتن  نه بزرگ است، مانند چوب تر، حکومتها را براه راست هدایت کرده بساط انتخابات فرمایشی و حتی زاویه دار با  دموکراسی را در هر کشوری  به هم  میریزد و منجر به بیمه نمودن عنصر جمهوریت و احیای روح دموکراسی در جامعه سیاسی میشود . به تأیید کارشناسان و متخصصین امر ، مقابله با سونامی آرای مخالف یا باطله ( سیل امتیازات منفی) برای حکومتها غیر ممکن است و چنانچه دیدیم تنها راه باقی مانده برای رهایی از آن  ، انجام کودتا بر علیه ساز و کاری است که خود متصدی آن بوده اند.
   حضور معترضانه و ریختن رأی اعتراضی در انتخابات تا بدان حد کار ساز و غیر قابل دفاع است که رژیم خود برای فرار از آن به استقبال از تحریم رفته و مشروع بودن تحریم  را القا میکند. برای نمونه در این لینک شرح داده شده که چگونه + خبر گزاری پارس  علی رغم گزارش قبلی در مورد  " تعیین مصادیق مجرمانه تحریم انتخابات" در سال 91،  اخیراً  حتی برای  اصولگرایان تحریم را یکی از روشهای  قابل قبول دانسته است. پس آن قدر  تکرار کنیم  تا آویزۀ گوش همگان شود که انتخابات در درجه اول یک رفراندم ملی برای تأیید یا سلب مشروعیت ار حاکمیت است . در این حال  ریش حکومت در دست ملت قرار خواهد گرفت، اگر مردم از اوضاع راضی بودند و نخواستند کارنامه مردودی رژیم را بدستش بدهند ،  میتوانند  در این رفراندم ، برای امور قانونگزاری و یا اجرایی هم ، افزادی را استخدام نمایند .

7-   برای دیندارن و اصولگرایان باید رد انتخابات صندوقی ، یکی از  واجبات باشد زیرا انذارهایی در مورد اکثریت ، مانند  ( اکثریت نادانند، فکر نمیکنند ، درک نمیکنند ....)، بر این باور غلط ،که  نظر اکثریت بر حق است، خط بطلان میکشد.  این درس بزرگ خود بیان یک واقعیت اجتماعی در همه زمانها، و مشعر بر لزوم تخصصی بودن همه امور میباشد . اصالت نداشتن نظر عوام ،  ما را   به یک  اصل منطقی دیگر راهنمایی میکند که ، در هر رشته از کارها  باید ! تنها  کارشناسان  آن رشته و  یا (اولوالامر) بشرطی که مشمول منکم  یعنی عضو آن جامعه کاری باشند، در حد اطاعت!! محل رجوع واقع شوند.
        برای انذار به خنّاسان و آیات شیطانی دست اندر کار مضحکه انتخابات، منع صریح  (ولا تقف ما لیس لک به علم ...) یک فصل الخطاب است. بنا بر این در حرام بودن این بساط  توده‌ای و پاپولیستی یا بقولی همج الرّعا  ، که افراد حقوق و سر نوشت خود، دیگران، و آیندگان را از طریق قرار دادی یک طرفه، نا آگاهانه  به (قدرت سیاسی) هبه مینمایند شکی نیست ، مگر آنکه آقایان ولایتاً آیه های جدیدی نازل کنند


ب - قانون اساسی
در صورتی که اعلامیه یا میثاق  قانون اساسی با گرایش به یک مرام ،مذهب  یا توهّم شکل گرفته و خشت اول آن کج  بنا نهاده شده باشد سنگ زیر بنای  دیکتاتوری است که بر اساس خصیصه قدرت، نهایتاً به ضد خود تبدیل میشود. متولیان هرکدام از گرایشهای عقیدتی، قومی یا مرامی در هنگام طرح قانون اساسی  اگر دست بالا  را داشته باشند ، پس از تحمیل خواسته‌های خود به دیگران ، بلافاصله  هسته حاکمیت و دستمایه  کسب سلطه  بر کشور را تشکیل داده و هر لحظه بر دامنه آن و امکان  سلیطه گری  خود می افزایند. چنین مجموعه ای  به ندرت  حاضر است  جز با  انقلاب و یا جنگ به عقب نشینی از مواضع غصبی خود و واگذاری حاکمیت ملی به مردم تن در دهد . قوانین اساسی که  مغایر با احترام به عقاید و باورهای مردم ، عقلانیت و روا داری باشند، با محک کرامت انسانی و اعلامیه حقوق بشر مردودند .  توضیح بیشتر در این لینک+


     
ج-    احزاب سیاسی
  از دیگر ابزار کسب قدرت برای حکومتها، احزاب(سیاسی)، گروههای فشار  و لابی گری میباشند . بر خلاف کانونهای تخصصی یا  صنفی و سندیکاها که با همکاری  فکری و کمکهای مالی اعضای خود در کنار سازمانهای اصیل و جامعه گرا  در پی اعتلای  وضع خویش هستند ، احزاب سیاسی، صنفی از سیاست بازان  میباشند  که هدف آنها دسترسی به منابع مالی عمومی و رانتهای مختلف  حکومتی است .  احزاب یا باید وابسته به حاکمیت باشند یا غیر خودی و بیگانه اند .
تحزب از نظر دینی هم بر خلاف  اصل صریح  "اعتصام"  و دستور احتراز از تفرقه و گروه گرایی است . توضیح بیشتر در این لینک.

نتیجه اجرای  روشهای جاری دموکراسی صرفنطر  از اینکه با چه درجه ای از خود محوری  و عقلانیت انجام شود،  آنست که توان و قدرت دفاعی  را که برای حفظ استقلال و آزادی کشور است، مصادره نموده و بشکل قدرت سیاسی، در اختیار دیکتاتوری فردی یا گروهی قرار میدهد تا در درون کشور و در صورت هژمونی در سطح بین المللی به پیشبرد منافع و مقاصدخود بپردازند. پس از کسب اندک قدرت سیاسی به محض انعقاد هسته حاکمیت ،مقدرات و منابع مالی کشور با ساز و کار کذایی در اختیار حکومت قرار میگیرد تا به دلخواه خود در راه ایدئولوژی یا دیگر مطامع ، آنها را هزینه کند و چیزی که به بوته فراموشی سپرده میشود اهداف دموکراسی و شعارهای زمان تغییر  میباشد.  این نقیصه منحصر به ایران نیست بلکه در تمام دنیا  البته با شدت و ضعف  در عقلانیت  اجرا میگردد.
برای برون رفت از دایره بسته دموکراسی  وارداتی باید به روشهای جایگزین اندیشید که در آنها وسایل و ابزار رسیدن به دموکراسی واقعی، با هدف خود هماهنگ باشند و در هر قدم بتوان آنها را باز نگری و اصلاح نمود.
 یک نمونه از این نوشته‌ها  (طرح مردمرایی)  یا دموکراسی در ایران فردا است. در این پیشنهاد با جلو گیری از  دگم شدن  هیئت حاکمه که در حکومتهای غربی به سرمایه خوار و در شرق به استبدادیان ایدئولوگ  تبدیل شده اند، بدون نیاز به حزب (سیاسی) و انتخابات توده ئی، استقرار دولتی سیّال و متکامل  که در عین حال جایگزین حاکمیّت است تشریح شده است.   در این روش بهترین افراد ممکن در سراسر کشور  بطور طبیعی ،عهده دار اجرای امور بشکل  آگاهانه و  با  نظارت، مشترک و متقابل در تمام سطوح و در تمام دقایق ! خواهند شد و بجای باندهای حزبی، بدنه کارشناسی دولت و مردم‌نهادها ، بشکل هرمی کار برنامه ریزی و نظارت بر اجرای قوانین را انجام میدهند.