۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

در باره جدائی‌طلبان ، حسين زاهدی


در باره جدائی‌طلبان ، حسين زاهدی

حرکت به طرف تجزيه يک کشور به دو يا چند کشور کوچک، با روند حاکم بر جهان در تضاد است. اگر در منطقه غرب آسيا، ايران تجزيه شود و به دنبال آن در کشورهای همسايه نيز چنين شود اين منطقه ده‌ها سال نمی‌تواند آرام بگيرد و همراه جهان پيش برود. اين موضوعی است که بايد شديدا مورد توجه آن‌هائی قرار گيرد که فکر می‌کنند از تجزيه‌طلبی خير و آسايشی برای مردم حاصل می‌شود


اعلاميه دوحزب کردستان، بحث های فراوانی را در باره حق جدائی طلبی از يکطرف، و تعهد و التزم دولت و ملت به حفظ تماميت ارضی و ارجحيت آن بر ساير مسائل را، از طرف ديگرموجب گرديد. نگارنده نکاتی چند در اين مورد را قابل توجه و تامل می داند:
1 - وقتی می گوئيم حق جدا طلبی، بدون ترديد، تحقق اين امربر اساس ومبانی و شرايط و شيوه دموکراتيک مورد نظر می باشد . زيرا با اِعمال زور و خشونت، حق معنا و کار بردش را از دست می دهد، به گونه ای که هر يک از طرفين، دولت مرکزی يا بخش جدائی خواه، زورشان بيشتر باشد، طرف ديگر را مجبور به پذيرش می کنند و قدرت دولت مرکزی در بيشتر موارد زياد تر است . علاوه برآن، بايد توجه داشت که به غير از کشور های اروپای غربی و دو/سه کشور ديگر، که همگی نظام های دموکراتيک دارند، نزد بقيه دولت ها، نوعا اِعمال قدرت دولت مرکزی در حفظ يک پارچگی کشور مسلم و مرجح می باشد

.
2- تمامی سرزمين يک کشور، قاعدتا به گونه يکسان متعلق به همه اهالی آن کشورمی باشد، مالکيت خصوصی بر زمين در اين ملک مشاع ، نظام و قوانين مورد قبول مردم را دارد و خدشه ای به مالکيت مشاع وارد نمی کند. به همين دليل است که هريک از آحاد ملت در هر زمانی که خواست به نقطه ديگری از کشورنقل مکان کند، نيازی به کسب اجازه ازاهالی آن محل ندارد و با اختيار کامل می تواند به محل دلخواه نقل مکان کرده و به کسب و کار قانونی بپردازد. برهمين اساس است که می بينيم مثلا چند ميليون آذربايجانی به تهران مهاجرت کرده و به کار پرداخته اند، زيرا تهران همانقدر به تهرانی ها تعلق دارد که به اهالی کردستا ن، آذربايجان، فارس و ساير مردم ايران، همين وضع در مورد کردستان، آذربايجان وسايراستانها صادق است و می بينيم بسياری از ساکنين استانهای ديگر به همين گونه در شهر های مختلف کشور، به غير از شهر والدين خود به زندگی و کار وکسب مشغول اند. چنين شرايطی، يکی از وجوه شکل گيری يک کشوراست که سبب رشد اقتصادی و همبستگی ملی می گردد. با توجه به اين اصول جاری و حاکم، نمی توان پذيرفت تمايل گروهی از مردم يک ناحيه به جدا شدن، به تنهائی مجوزی مشروع برای جدائی باشد.

3- همبستگی ملی اهالی يک کشور با همبستگی اتحاديه هائی بين چند کشور سرشتی بسيار متفاوت دارد. در اتحاديه های بين چند کشور، حتی نظير اتحاديه اروپا که بسيار فراگيرمی باشد، اگر دولتی تصميم بگيرد از اتحاديه جدا شود مشکل آفرين نيست. اما همبستگی يک کشور، به ويژه با قدمت حدود سه هزار سا له، که حتی در دوره های ضعف حکومت مرکزی متحد مانده و در طول قرون متمادی مشترکا از هستی و حدود و ثغورمملکت، تا حدی که در توان داشته اند، دفاع کرده اند امر بسيار متفاوتی است. نظير دوران هزار ساله حکومت های اشکا نيان و ساسانيان، که به دفعات آنگاه که نواحی غربی وشمال غربی، از جمله کردستان و آذربايجان مورد تجاوز رومی ها قرار می گرفت، همه ملت، حتی اهالی شرق ايران با تمام توان در مقابل اين تجاوز ها به دفاع و عقب راندن مهاجمين می پرداختند . همين وضع در مقابل تهاجماتی که به ويژه از ناحيه اقوام شمال شرقی صورت می گرفت وجود داشت و متقابلا مردم نواحی غرب و شمال غربی ( اذربايجان و کردستان و ساير مردم) با فداکاری کشوررا حفظ می کردند. 

4- هويت ملی افراد، که نقش مهم در شخصيت هر فرد دارد، در ارتباطی ناگسستنی با هويت فردی است. تار و پود و بافت مردم ايران به هم تنيده تر از آنست که اگر در گوشه ای چند قدرت طلب، بخشی از مردم ناحيه ای را که تحت ستم قرار گرفته اند تحريک به جدا طلبی کنند، بتوان بدون مطالعه و سنجيدن همه جوانب آنانرا محق شناخت.

5- ما شاهديم که قدرت طلبان چگونه از احساسات مردم و شرايط نا مناسب کشور يا منطقه ای به آسانی سوء استفاده کرده و با کشيدن تعدادی از ستمديدگان خشمگين به خيابان ها و وعده های نوعا غير قابل انجام، آنها را به تظاهرات جدائی طلبی می کشانند وآنرا خواسته" همه مردم يا همه اهالی "می شمارند، در حاليکه تلاش های شخصی قدرت طلبانه شان جز بدبختی چيزی برای مردم به ارمغان نمی آورد. بنا براين شايسته است هموطنان جدائی خواهان در کشور با پرهيز از خشونت و تحکم ، کوشش کنند زوايای مختلف اين مسئله را با دقت و بی طرفانه بررسی وروشن نمايند و اهالی را متوجه ابعاد مختلف مشکل و مسئله و نتايجی که به بار می آورد بنما يند.

6- نگارنده به ياد دارد که در سال ۱۹۷۷/۷۸ مردم اسکاتلند طی تظاهراتی خواهان استقلال از انگلستان شدند. اين تظاهرات کم کم گسترش يافت و مردم بسيار زيادی را به خيابان ها کشاند. آقای کالاهان نخست وزير وقت انگلستان اعلام کرد اگر فقط ۴۰٪ مردم اسکاتلند موافق رفراندوم باشند. در چند ماه آينده اقدام به نظر خواهی در اسکاتلند کرده و متعاقبا رفراندم جدائی را انجام خواهد داد، که البته حد نصاب بالاتری را طلب می کرد. نظر خواهی برای رفراندم جدائی در موعد مقرر انجام شد ولی بيش ازحدود ۲۳ درصد رای نيآورد و به اين ترتيب موضوع جدائی به کلی منتفی شد. .اندکی بعد در يک برنامه مصاحبه تلويزيونی با برخی جدائی طلبان در پاسخ به اين پرسش که چه شد بر خلاف ادعاها فقط تعداد کمی موافق جدائی بودند ؟ پاسخ اين بود که مردم وقتی ديدند حکومت مرکزی تا اين حد منصف است ورعايت می کند دليلی برای جدائی که بهر حال مشکلاتی دارد ، نديدند . اين جريان به من اين درس را آموخت که اولا عمده چنين جرياناتی تحريکات چند نفر قدرتگرا و ماجراجوی افراطی است و ثانيا رفتار دولت مرکزی است که مردمی را اجبارا به رفتار های تند و جدا شدن از هموطنانشان می کشاند در حاليکه باطنا چندان مايل نيستند ويا حد اقل در بهتر شدن ترديد دارند .
7- در کشورهای سنتی نوعا توسعه نيافته با حکومت های استبدادی، استقلال و حفظ تماميت ارضی برای مردم آنقدر مهم است که آزادی خود را به آسانی فدای حفظ استقلال، به معنای حفظ تماميت ارضی می کنند وبا رغبت به پشتيبانی حکومت استبدادی موجود می پردازند. اگر به آنها گفته شود شما در حقيقت استقلال نداريد و استقلال واقعی يک ملت حاکميت بر سرنوشت خود و رها از زير سلطه است، پاسخ می دهند مشروط و مقيد بودن استقلال به آزادی، خطر نفوذ و سلطه خارجی را پيش می آورد. دولت ها نيز برای تداوم سلطه و حفظ خويش در مسند قدرت تلاش می کنند به انحاء مختلف به تقويت اين فهم نادرست و احساسات زيان بخش دامن بزنند. چنين درک نادرستی از استقلال، ميراث ذهنيت دوران استعماردر قرون گذشته است.

8- متاسفانه بخش بزرگی از نخبگان و روشنفکران نيز در اين مورد همچون مردم عادی فکر می کنند. جالب آن که آنها، در حاليکه چنين احساس و تفکری دارند، در عين حال متجاوز از صد سال است که در تلاش دستيابی به دموکراسی و آزادی می باشند! حال در نظر بگيريد در چنين کشوری که حکومت حتی انتقاد مخالفين را بر نمی تابد، مردمی آهنگ جداطلبی سازکنند، آيا حتی پنج در صد هم شانسی وجود دارد که دولت منصفانه به گفتگو و رسيدگی به درخواست آنها بپردازد که چنين تفکری چقدر منطقی است و چه مقدار طرفدار دارد و به توافقی مسالمت آميز با آنها برسد ؟ ظاهرا محال است دولت چنين روشی در پيش بگيرد، زيرا می داند اين شيوه سبب خواهد شد هر روز در گوشه ای از مملکت با جريان های مشابه روبروشده و شيرازه حکومتش از هم گسيخته گردد. بنابراين حکومت خود را موظف به سرکوب خواهد ديده و مردم نيز به علت حساسيتی که نسبت به تما ميت ارضی دارند، دولت را عليرغم اختلافات، حمايت خواهند نمود
جدائی طلبی در شرايطی خاص که تبعيض ، سرکوب و ستم سيستماتيک متداوم وجود داشته باشد حق مسلم مردمی است که در آن شرايط قرارگرفته اند تا به زندگانی سالم ، امن و عادلانه برسند
.
انجام اين جدا شدن بديهی است مستلزم رعايت شرايط و لوازمی است که بتواند هدف و مقصود را بر آورده سازد، و الا کار برد زور و خشونت می شود که در بند اول به آن اشاره شد

ازجمله اين لوازم اينست که درآن کشور حد اقل سی /چهل سال دموکراسی حاکم و جاری باشد و روحيه و منش دموکراتيک در آن سرزمين تا حدی جا افتاده ودولت ها در تمام اين سی/چهل سال به روش دموکراتيک بر سر کار آمده ويا کناررفته باشند و هيچ تبعيض و تفاوتی بين شهروندان کشور اعمال نشده باشد. در چنين شرايطی است که خواست واقعی وراه درست ومنصفانه برای خود مردم روشن می گردد. اگر بخشی مطالبه جدائی کرد، امکان رسيدگی و نيز گفتگو مابين جدائی خواهان و حکومت يعنی بقيه مردم فراهم می گردد و چه بسا به سازش هائی برسند و مسئله جدائی منتفی شود. اگر جدائی هم پيش آيد، صلح جويانه و بر پايه نياز های واقعی مردم خواهد بود و زيان کمتری خواهد داشت.

 9- در چنين صورتی لازم است زمان کافی برای رای گيری قائل شده و در اين مدت بقيه مردم بتوانند از طريق رسانه ها نظر خودشان را برای آن هموطنان جدائی خواه تشريح و راه های مختلف را پيشنهاد نمايند و اگر برای بخش جدائی خواه زيانهائی را پيش بينی می کند، در کمال آزادی مردم را مطلع گرداند. رای گيری بايد با نظارت مقامات بين المللی بی طرف باشد وحد اقل هشتاد در صد کل جمعيت آن ناحيه به جدائی رای مثبت بدهد. نمی توان با اکثريت نظير ۵۵ يا ۶۰ در صد تصميم به جدائی گرفت و بقيه مردمی را که نمی خواهند جدا شوند، اسير اکثريت کرد. به نظر می رسد جمعيت هموطنان کرد کمتراز پنج در صد جمعيت ۷۵ مليونی ايران باشند. اگرآنها با چنين درصدی حق داشته باشند جدا شوند، چرا چهل در صدی که مخالف جدائی هستند، نتوانند در پيوند با بقيه هموطنان که ريشه های تاريخی دارند باقی بمانند؟ لذا تقسيم استان پيش خواهد آمد. در جدائی، حتی اگر ۸۰ در صد هم رای حاصل شود، بايد شرايط مناسبی برای۲۰ درصدی که مايل به جدائی نيستند تامين شود.
پرسشی را مطرح می کنيم و سپس به مسائل مربوط به کردستان می پردازيم:

بعد از پايان جنگ جهانی دوم، دولت انگليس بنا به قولی که داده بود، در صدد ترک هندوستان و دادن استقلال به آنها بر آمد. مسلمانان که اقليت بزرگی بودند، به رهبری "محمد علی جناح" به استناد دين متفاوت، خواهان تقسيم کشورميان مسلمانان وهندوها و بقيه شدند. نزاع طرفين به خشونت ها و تلفات فراوان رسيد ، تلاش گاندی برای سازش بين طرفين در اثر انعطاف ناپذيری محمد علی جناح ناکام ماند و هندوستان تقسيم شد. پاکستان در دو بخش هند؛ يکی در شرق که هم اکنون نيز باقی است وديگر در غرب قاره هند، که امروز بنگلادش ناميده می شود، تاسيس شد. عده ای از هندی های مسلمان که تصور می کنم بين چهل يا پنجاه ميليون بودند، در همان هندوستان باقی ماندند و بقيه نقل مکان کردند و تبعه پاکستان شدند. هندوستان کشوری دموکراتيک گرديد و امروز در شرف خروج از جرگه کشور های توسعه نيافته است.

امروز صاحب نظران هند را بيش از چين قدرت پيشرفته و بزرگ آينده ارزيابی می کنند. به هر حال، وضع هندوستان به مراتب بهتر از پاکستان است ومسلمانان هند نيز وضع بهتری از پاکستانی ها دارند. آيا اين جدائی که بسياری حق آنها می دانستند، به نفع جدا ئی طلب ها انجاميد؟ يا اگر جدائی پيش نيامده بود و امروز با هندوستان يکپارچه بودند بهتر بود؟ دين يا قوميت را ايدئولوژی کردن و با تکيه بر آن خود را از پيوندهای ديگر جدا کردن و به استقلال خود باليدن سراب پيشرفت و رفاه و ...است و گرفتاری های جدائی زود چهره تلخ خود را نشان خواهد داد. آنانکه از حکومت ايران عصبانی هستند و اسلام را عامل عقب افتادگی می شمرند، بايد بدانند در هر دوقسمت پاکستان حکومت سکولارحاکم بود و دلائل عقب ماندگی پاکستان هيچ ارتباطی به دين آنها ندارد و معلول عوامل ديگری است که توضيح آن از اين نوشته خارج است

در اقليت بودن نيز الزاما موجب عقب ماندگی و محروميت نمی شود. درهندوستان، پارس های زرتشی اقليتی کوچک اما بسيار پيشرفته و مرفه، چه در دوران تسلط انگليس ها و چه بعد از استقلال بوده وهستند. يهوديان نيز در جامعه آمريکا اقليتی نزديک به دو درصد ی هستند و سالها درتبعيض قرار داشتن، اما با تلاش بسيار موفق شدند پيشرفت کنند و امروز جزو نخبگان جامعه آمريکا هستند، به گونه ای که اگر با کانديدائی مخالف باشند، آن کانديدا بعيد است بتواند انتخاب شود. يعنی اين اقليت کوچک توانسته اند درجامعه سيصد مليونی آمريکا حکومت ساز شوند. آيا بيش از اين پيشرفت و موفقيت ممکن است؟

ظاهرا هموطنان کرد با توسل به قوميت، يعنی تمايز خونی و تکيه بر تبعيض و محروميت و عدم پيشرفت اقتصادی منطقه کردستان، مطالبه جدائی و استقلال از ايران را دارند. می توان بررسی نمود که هريک از موارد فوق تا چه حد اعتبار دارند و معلول اجحاف و تجاوز حکومت مرکزی و يا ساير هموطنان می باشد ؟

تکيه به قوميت يا خون از دو جهت برای هموطنان کرد ايرانی نمی تواند اعتبار داشته باشد؛ اول آنکه ما ايرانی ها تماما از تبار آريائی هائی هستيم که درهزاره دوم و اول پيش از ميلاد به ايران آمدند، بنابراين همخون هستيم، در حاليکه وضع کردهای عراق و سوريه وحتی ترکيه به کلی متفاوت است و آنان هيچ پيوندی با اعراب وترکها ندارند.

دوم آنکه تکيه برخون و جدا سازی بر اين اساس، منطق دوران قبل از مدرنيته است. امروزه جهان با سرعت به طرف حرمت گذاری به انسان، به حکم انسان بودن، نه مذهب يا رنگ پوست و تبارخونی رفته و می رود و جداسازی های اين نوع را ناپسند می داند. زبان و فرهنگ تنها می توانند وجه تمايزی باشند. بنا براين موضوع قوميت، که اينروزها در بحث های جدائی طلبی مطرح می شود، در حقيقت برگشت به دوران قبيلگی است و بعيد است امروزه اعتباری به آن داده شود
.
در مورد تبعيض و محروميت و عدم پيشرفت اقتصادی نيزنکات قابل توجهی وجود دارد. ترديدی نيست که هموطنان کرد در بيرون از استان کردستان به شدت مورد تبعيض مذهبی قرار دارند. به نظر نگارنده، اين تبعيض بيش از آنچه از جانب حکومت باشد، از جانب برخی رهبران مذهبی شيعه می باشد که هميشه وحشت دارند مبادا غيراز متون و مناسک عبادی شيعه، سخن ديگر يا شيوه ديگری به گوش شيعيان بخورد واز تعداد پيروانشان کاسته گردد. حکومت ها نيز از ترس اعتراض اين حضرات، ناچاراند چنين محدوديت و تبعيض ناروا و ظالمانه ای را اجرا کنند. 

شايد دولتمردان بعد از انقلاب بر اساس ميل و عقيده خود همراه رهبران مذهبی بوده باشند، اما در دورانهای قبل، مطلب همان بود که گفته شد. درمورد محروميت، حقيقت اينست که صرف نظر از دوران اخير يعنی از سال ۱۳۵۴ که در آمد نفتی چندين برابر شد، در همه دوران ها، دولت اگر اقدام عمرانی و پولی صرف می کرد، عمدتا در تهران و به سخن درست تر در پايتخت بود. اصولا محروميت استانها منحصر به کردستان نيست و تفاوت سطح پيشرفت ها و رشد اقتصادی در استانها ی مختلف قسمتی مربوط به شرايط اقليمی هر استانی است، که بعضی ازآنها ازمواهب طبيعی بيشتری برخوردارند و ثروت بيشتری می سازند و بعضی کمتر. کردستان منطقه ای کوهستانی است و کار روی زمين نيز مشکل است. از طرف ديگر، طبيعت خلقی مردم بخش های مختلف يک کشور نيز عاملی بس موثر در اقتصاد آن بخش می باشد. مثلا مردم يزد با وجود آن که از نظر آب وهوا شرايط چندان مطلوبی ندارند، در عوض مردمانی تجارت پيشه و صنعت دوست هستند و از زمان قديم به جای اينکه تسليم شرايط نا مناسب اقليمی شوند، دست به ايجاد صنايع دستی زدند و حتی تاسالهای دهه ۱۳۲۰ با محصولات ماشينی مدرن می توانستند تاحدی رقابت کنند، کاشان و... به همين گونه اند. چنين تفاوت هائی منحصر به سرزمين ما ايران نيست، در همين آمريکا نيز تفاوت های قابل ملاحظه ای بين ايالات مختلف از جهت رشد اقتصادی و صنعتی و توليد ثروت وجود دارد.

هموطنان کرد بيشتر دلبسته طبيعت اند و صفای کار در دامن طبيعت را با همه سختی هائی که داراست، به زندگی صنعتی شهرنشينی و سرو صدای گوش آزار ماشين های صنعتی ترجيح داده اند. بديهی است با آن شيوه کار و زندگی، هر چند امتيازات خود را دارد، نمی توان در اين دوران توليد ثروت قابل توجه نمود. افراد خلاق و کار آفرينی هم که پيدا می شوند، فوری راه پايتخت را در پيش می گيرند و زندگی در آنجا را ترجيح می دهند. چنين مشکلاتی در يک جامعه از طريق جدائی حل نمی شود، بايد تمرکز زدائی کرد و همه اين راه ها در گرو غلبه بر غول استبداد و بر قراری مردمسالاری است که وابسته به تلاش همه مردم ايران است. شک نيست که وظيفه دولت مرکزی است که توجه بيشتری به آن نواحی که مشکلات اقليمی دارند بنمايد و با برنامه ريزی منا سب و سرمايه گذاری کافی راه پيشرفت را برای آن مردم باز نمايد. اما متاسفانه دولت ها کمتر به فکر مردم شهرستان ها و ايالات بوده و فقط به توسعه پايتخت می انديشيده اند . مشکل اصلی استبداد، تمرکز همه امورنزد فرمانروای مستبداست و با دستاورد چنين حکومت هائی، جدائی برای هيچ يک از طرفين حلال مشکلات به نظر نمی رسد.
۷- مردم ايران طی قرن اخير، مانند بخشی از مردم جهان، به دفعات تلاش کردند استبداد چند هزار ساله را از بنياد تغيير دهند و آزادی و نظام دموکراسی را بر کشورشان حاکم کنند، اما گرفتار مستبدين ديگری شدند که به آنها وعده آزادی و حاکميت بر سرنوشت داده بودند. امروزه نيز همچنان مهمترين مشکل و مسئله ای که جامعه ايران با آن درگير است، دفع استبداد و مستبدين و گذار به دموکراسی است. مردم ايران، به غير ازطبقه حاکمه، همگی از حاکميت برسرنوشت خود محروم و اسير طبقه حاکم می باشند و به شدت برای کسب آزادی و حاکميت بر سرنوشت خويش با حکومت در حال منازعه سخت و جانکاه می باشند. اگر در چنين شرايطی هموطنان کرد، که خالص ترين ايرانی ها هستند، درخود توانی می بينند، به جای ستيز برای جدائی، آيا عاقلانه تر و مفيد تر، حتی برای خودشان و آرمان هايشان نيست که آن نيرو را در همراهی با بقيه هموطنان، درتلاش برای تحقق مردم سالاری و نجات از استبداد و حکومت های استبدادی برای کل مردم ايران صرف نمايند؟ تا هم امور مملکت بهتر اداره شود و هم حرمت دين مورد علاقه مردم حفظ گردد و هم آزادی برای همه مردم فراهم شود تا بهترين و منصافانه ترين راه حل ها بتواند در پرتو عقل جمعی انتخاب و به کار گرفته شود. در چنين صورتی بدون ترديد هموطنان کرد نيز چون مشارکت جدی در دستيابی به دموکراسی دارند، همانند هموطنان آذربايجانی، به تناسب شايستگی در دولت ها سهم قابل توجهی خواهند داشت. اما اگر راه جدائی طلبی با اِعمال خشونت را پيش گرفتند و به خيا ل خود خواستند گليم خويش را به دربرند، علاوه بر آنکه اخلاقا درست و منصفانه نيست، پشت کردن به همرهانی چند هزار ساله است و مسئول عواقب مصيبت باری که برای همه ايرانيان پيش خواهد آمد نيز خواهند بود.
می توان پيش بينی کرد که اگر کردستان اقدام به جدا شدن کند و موفق شود، آثار و تبعات آن به نواحی ديگر ايران سرايت خواهد کرد. چنين روندی، حتی در ترکيه تاثير گذار خواهد بود و سامان آن کشور را نيز به هم خواهد ريخت و منطقه دچار آشفتگی و جدال و خون ريزی خواهد شد. به نظر نمی رسد که غرب، يعنی اروپا و آمريکای شمالی خواهان چنين وضعی باشند، بلکه برعکس طرفدار ثبات و امنيت درمنطقه هستند. روسيه به دلائلی می تواند منافعی در آشفتگی منطقه برای خود ببيند وبيش از روسيه، دولت اسرائيل، به ويژه راست گرايانی نظير آقای ناتانياهو احتمالا، اگر بتوانند به چنين روندی کمک نمايند، با جديت از چنين وضعی استقبال خواهند کرد، البته اسرائيل با ايرانيان دشمنی ذاتی ندارد و می توان گفت وجود اسرائيل، اگر روابط دوستانه با ايران داشته باشد، به نفع ايران می باشد، هدف اسرائيل بيشترممالک عربی است، اما برای رسيدن به اين هدف که ممانعت از شکل گيری دولت مستقل فلسطين است، ممکن است تن به تجزيه ايران نيز بدهد تا به هدف خويش برسد. اگر دو سه کشور مستقل از دل ايران درآيد، طبيعتا چند کشور ديگر از دل ترکيه و عراق و سوريه و... نيزبه در خواهد آمد وخاورميانه به اصلاح همين را کم دارد! و جنگ و خونريزی حداقل چهل پنجاه سال اين منطقه را فرا می گيرد، ميليون ها کشته و ويرانی و فقر کمترين پيامدهای آنست دراينصورت مسئول چنين فاجعه انسانی دردناک آنهائی هستند که قدم در راه جدائی طلبی در شرايطی بر می دارند که ملت ايران و ملت های منطقه درتلاش برای رسيدن به مردمسالاری می باشند و واضح است که جدائی طلبی با عکس العمل سرکوب و کشتار مواجه خواهد شد و آسيب شديد به حرکت های دموکراسی خواهيخواهد زد. آنانکه جدائی طلبی ها را آغاز و يا تشويق و حمايت کنند، مسئوليت چنين فاجعه ای را بر دوش خواهند داشت
. 
ما تجربه انقلاب را پيش رو داريم و ديديم که تلاش عجولانه برخی فعالين سياسی در تشويق اقوام به شتاب در قيام و تشکيل جمهوری های خودمختار خلق در کردستان و ترکمن صحرا و يا اقدام های شتاب آميز در به هم ريختن همه نهاد ها و سازمانهای رژيم قبل و برقراری نهادهای انقلابی چگونه همه چيز را از هم گسيخت و نزاع ها ی قدرت و وحذف رقبا، موجب خشونت و کشتار شد. انقلاب به کجراهه رفت و نيروهای تند رو مذهبی يا مدعيان مذهبی قدرت را قبضه کردند و ديگران را به شدت پس زدند. هيچ کس به حرف دکتر مصطفی رحيمی که به مرحوم آيت الله خمينی نامه نوشت و با ده ها دليل از نامبرده خواست که در جو التهابی انقلاب از تدوين قانون اساسی خود داری شود، ترتيب اثر نداد و به تاکيد های مرحوم مهندس بازرگان که اصرار داشت قانون اساسی منهای فصل سلطنت باهمه قوانين جزائی و مدنی به قوت خود باقی باشد، تا در شرايط مناسب قانون اساسی نظام جديد با دقت نوشته شود توجهی نکرد بلکه با اتهام سازشکاری به ايشان پاسخ داده شد و به هشدار مکرر او که نظام موجود را برای نظامی که نمی دانيم چيست، به هم نريزيد، گوش نکردند. همه يقين داشتند راه انقلابی و جمهوريهای خود مختار، ايران را بهشت می کند، اما نتيجه آن ندانم کاريهای ماجراجويانه جهنمی درست کرد که همه حتی نسل بعدی در آن سوختند. نگارند با نظام سلطنتی مخالف بوده و می باشم که نمی توان ترديد داشت اگر شاه، صرف نظر از بد وخوبش، بر سرکار بود و خلاء قدرت در ايران آن دوران ايجاد نشده بود، نه جنگ ايران عراق پيش می آمد، و نه عراق جرئت می کرد به کويت حمله کند و پای ناوگان های آمريکائی را به خليج فارس بگشايد و در پيامد های آن حضور، جنگ ديگری با عراق پيش آيد که خليج فارس را عرصه جولانگاه ناوگانهای بی شمار آمريکا قرار دهد. اکنون نيز در گيری بر سر جدائی طلبی، مشابه اين پيامد ها را به وجود خواهد آورد. به نظر می رسد لازم است همگان در مرحله فعلی، تمام نيرويشان را در دفع ديکتاتوری و برقراری يک نظام مردم سالار ملی ملتزم به رعايت حقوق بشربکاربرند تا بعد از گذراندن اين مراحل ببينيم چه کارهائی لازم است انجام گيرد، آنرا در نهايت آزادی و با روشهای دموکراتيک تعين و انجام دهيم تا به خير مردم بيانجامد، نه به قدرت رساندن چند ديوانه جاه طلب.
تنش ها و نزاع های دنيا، نوعا معلول تضاد منافع کشورهاست. طبيعتا هرچه تعداد کشورها بيشتر شود، رقابت برسر منافع زيادتر می گردد. کشورهای اروپائی که در دوران مدرن خود بنيانگذار ناسيوناليسم افراطی آن دوران بوده و مرزهای کنترل شده ای داشتند، بيش ازهمه به نزاع بايکديگر پرداختند. آنان امروز به اين نتيجه رسيده ا ند که بايد با ايجاد وحدت درمنافع، از تضاد و برخورد شديددوری کرد. بنابراين بعد از جنگ جهانی دوم، در قدم اول با ايجاد نهاد سازمان ملل متحد، که تکامل يافته جامعه مللی بود که بعد از جنگ جهانی اول ايجاد شد، مرجع مشترکی برای رسيدگی به اختلافات به وجود آوردند و سپس بازار مشترک اروپا را به عنوان اولين قدم ها درايجاد اشتراک در منافع اقتصادی و به تبع تا حدی سياسی برداشتند که تدريجا به شکل گيری اتحاديه اروپا برای وحدت اقتصادی، سياسی و... انجاميد. تکنولوژی های جديد عملا خارج از قرارداد های سياسی دول، دنيا را به طرف جهانی شدن سوق می دهد و دولتمردان ناچارمی شوند در اين مسير حرکت کنند. می بينيم که احتما ل وحدت جهان و تشکيل دولت جهانی واحدی که به رقابت ها و نزاع های بين ملت ها پايان دهد، روز به روز بيشتر مورد توجه قرار می گيرد و تحقق آن ديگر امر محالی نيست بلکه يک احتمال و اميد انجام پذيراست. پس حرکت به طرف تجزيه يک کشور به دو يا چند کشورکوچک، با روند حاکم بر جهان درتضاد است. اگر در منطقه غرب آسيا، ايران تجزيه شود و به دنبال آن در کشورهای همسايه نيز چنين شود اين منطقه دهها سال نمی تواند آرام بگيرد و همراه جهان پيش برود. اين موضوعی است که بايد شديدا مورد توجه آنهائی قرار گيرد که فکر می کنند از تجزيه طلبی خير و آسايشی برای مردم حاصل می شود. آنهائی که برای به قدرت رسيدن خويش دنبال تجزيه هستند، کاری به خير و خوشبختی مردم ندارند
. منبع گویا نیوز
من


۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

سلام عالیجناب، نامه دکتر نوری زاد به نلسون ماندلا


نلسون ماندلا
سلام عالیجناب
شاید با من هم عقیده باشید که خوشبختی، گمشده ی هماره ی بشردر طول تاریخ بوده است. چه آدمیانی که برای رسیدن به قله های خوشبختی پای بر سر دیگران نهادند و خون ریختند و غارت کردند. و چه آدمیانی که در حسرت خوشبختیِ افزون تر، خود را و خویشان خود را به ورطه ی بلا فرو بردند. بگمان من اگر خوشبختی را از هزار منظر معنا کنیم، شما در شمار خوشبخت ترین های تاریخید. نه از آن روی که از مال دنیا و هرچه که در اوست بی نیازید. بل بدین دلیل که شما از سطح مناسبات انسانی عبورکرده اید و به عمق “دل”های مردمان جهان راه یافته اید. همه ی ما افرادی را می شناسیم که ثروتشان از اندازه بیرون است، شهرتشان بسیار بیش از شماست، و دوربین ها برای نشان دادن آنها سراسیمه اند. این افراد با همه ی ظرفیت هایی که برآورده اند، عمدتاً در سطح رویین احساس مردم متوقف اند. شما اما پای از این وادی بدر برده اید و به کانون دلهای مردمان جهان دخول کرده اید.
با اطمینان می گویم: اگرهمه ی انسانها دست بدست هم بدهند و جهان را زیرپا بگذارند و همه ی همّ خود را برای یافتن فردی بکار گیرند که: دشمنی ندارد، و دلی را نیازرده، و دروغی نبافته، و خسارتی بجان جامعه ی خویش و جامعه ی جهانی درنینداخته، اما در عوض نیکبختی برآورده، و دلها را بهم نزدیک کرده، و فهم را برکشیده، و معنای تازه ای از انسانیت را به تماشا گذارده، حتما به شخص شما خواهند رسید. و ما چه خوشبختیم که زنده ایم و با شما هم نفسیم. زنده ایم و محصول تقلای تاریخ را برای برآوردن و نمایش یک انسان بزرگ و کم نظیر تماشا می کنیم.
 نلسون ماندلا

عالیجناب،
شاید عالی ترین تجلی انسانیتِ شما آنجا باشد که در اوج قدرت و محبوبیت، ناگهان از قدرت دست شستید و ریسمان قدرت را به اراده و فهم مردم، و به آیندگان سرزمین تان وانهادید. و این همان راه دشواری است که شما با پای نهادن به تمایلات فردیِ خود طی کرده اید، و دیگرانِ تاریخ درآن “جا” مانده اند. با عبور شما از این گذرگاه سخت، نه در دلهای مردمان کشورتان، که در دلهای مردمان جهان به روی شما گشوده شد و شما در صمیمی ترین تختگاه بشری جای گرفتید. اکنون شما بر سریر دلها نشسته اید. و بشر امروز، بچشم خود ناب ترین جلوه ی انسانی را در جمال شما به تماشا نشسته است.
همه ی ما به اوج که می رسیم، باقی عمر خود را در همان اوج بلوکه می خواهیم. و حتی برای این که از آن اوج فرونغلتیم، دروغ می بافیم و زور می گوییم و ظلم می کنیم و آدم می کشیم و غارت می کنیم. شما اما عطای آن همه اوج شورانگیز را به لقای فهم مردم بخشودید و حظّ تماشای نیکبختی آنان را بر همه ی لذتها برتری دادید.
شما با آن همه محبوبیت متراکم، می توانستید همچنان رهبر و پیشوای مردم خود باقی بمانید. می توانستید قدرت راحتی برای فرزندان خود به ارث بگذارید. می توانستید با گماردن فیلترهای متعدد، مجلس و دولت و دستگاه قضایی و همه ی موقعیت های کشورتان را برای بقای خود تا هر زمان که زنده اید مجبور و مرعوب کنید. می توانستید با برآوردن دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و با بسیج نشریات و آدم های مفتون و شیدا هر معترضی را به دوردستهای نفرت و بیچارگی دراندازید. درست کاری که در هر کجای دنیای جهل می کنند. شما اما انسان تر و فهیم تر و هوشمندتر از آنانی بودید که برآمدن خود را مادام العمر می خواهند. بله، شما پیش از آنکه صدامها و قذافی ها و مبارک ها و زین العابدین بن علی ها فرو بیفتند، عاقبت اینان را بچشم دل دیدید. و دانستید نمی شود برای محبوبیت های ناگهانی بقایی مدام آراست. و دانستید که با تحکم و تشر و تبلیغ نمی توان به پرنیان دلها راه یافت. 
 نلسون ماندلا
عالیجناب،
درود ما ایرانیان را پذیرا باشید. ایرانیانی که در طول تاریخ، از پادشاهان و رهبران مادام العمرآسیب فراوان دیده اند. ایرانیانی که رهبرانشان بیشترین آموزه های انسانی را در میان کتابهای مذهبی و اخلاقی و هنری شان دفن کرده اند و کمترین رغبتی به روح شریف آن آموزه ها ندارند.
ما ایرانیان در داستانهای اساطیریِ خویش، پادشاهی داریم “کیخسرو” نام. که خوب و شایسته و مردمی و خردمند است. او نیز چون شما در اوج محبوبیت و اقبال مردمی، ناگهان دست از قدرت شست و به پادشاهان بعد خود آموخت که مقام و شهرت را نمی توان به ارث نهاد. باید رفت و جا را به تازه نفس ها سپرد. اکنون هزاران سال از آن زمان می گذرد. و ما ایرانیان در حسرت برآمدن کیخسرویی دیگر نسل به نسل در گور شده ایم و چشممان از فروغ افتاده. با ظهور شما بود که دلمان روشنایی گرفت. و ما کمال کیخسروی خود را در جمال فهم شما باورکردیم. شما اکنون کیخسروی ما ایرانیانید. با این تفاوت که کمی آنسوتر از سرزمین ما سربرآورده اید. با مخاطبینی جهانی. دلهای ما ایرانیان، و دلهای همه ی جهانیان، منزلگاه شایستگی های شریف شما. بزرگی و ماندگاری: گوارای تان.
با احترام و ارادت: محمد نوری زاد
بیستم مهرماه سال نود و یک شمسی
مطابق با یازدهم اکتبرسال ۲۰۱۲ میلادی

خاتمی قديس ما نيست


خاتمی قديس ما نيست

 علی‌حسين قاضی‌زاده


برشمردن ثمرات سال‌های اصلاحات در زادروز مردی که پرچمدار اصلاحات پس از انقلاب است و امروز نه دستی در قدرت دارد و نه سودای به کف‌آوری آن، مداحی نيست. اين عمل به واسطه‌ی بيمی است که در دل‌مان ريشه دوانده. بيم تکرار يک ناسپاسی به قدمت تاريخ ايران زمين. بيم آن‌که مصلحان به عاقبتی چون قائم‌مقام و عباس ميرزا و ميرزا تقی‌خان گرفتار آيند. بيم آن‌که عزت و قربت‌شان مال روزی باشد که در حصر گرفتار آمده‌اند
شانزدهم آذر ۱۳۸۳. سيد محمد خاتمی می رود تا برای آخرين بار در کسوت يک رئيس جمهور به دانشگاه تهران پای بگذارد و با دانشجويانی به گفتگو بنشيد که حرفها در دل دارند. فضای جلسه بسيار پر التهاب است و سخنها بيشتر به فرياد می ماند. از هر گوشه سالن سخن می گويند و شعار می دهند. تنوع و تکثر حتی در فريادهای حاضران هم مشهود است. يکی از مظلوميت بسيجی می گويد. يکی از ناکامی اصلاحات و ديگری از بی عملی خاتمی. همه می آيند و سخن می گويند و می روند تا که نوبت به خاتمی می رسد. اما وی اجازه سخن گفتن نمی يابد. سخنان وی در همان ابتدا با همهمه و هو کردن عده ای مکررا قطع می گردد. مجری سالن پياپی تقاضای سکوت می کند. اما عده ای که در انتهای سالن ايستاده اند واز ابتدا نيز برای شنيدن نيامده بودند، قصد سکوت ندارند. اکثريت دانشجويان منتظر سخن گفتن خاتمی هستند تا پاسخش را به پرسشها و شکوه هايشان بشنوند، اما هو کردن و فرياد کشيدن اينان قطع نمی گردد. به ناگاه خاتمی با عتاب به آنان سخن می گويد که چرا عده ای قليل در حال بر هم زدن برنامه هستند.
سيمای ملی از اين فرصت بی نظير گذر نکرد. تکه های اين برنامه را چنان به هم دوخت که بيننده می پنداشت که در ميان سخنان خاتمی، افرادی معترض وی گشته و خاتمی تاب يک مخالف را نياورده و تهديد به اخراج آنان نموده. انگار نه انگار که در آن جلسه همه حق صحبت يافته بودند و آنکه مجال سخن گفتن نمی يافت، رئيس جمهور ايران زمين بود. به طرفه العينی سوژه به آن سوی مرزها رسيد و آنها که سالها خواب سرنگونی نظام را ميديدند و خاتمی و اصلاحات را سبب ساز بقای نظام می پنداشتند، تا می توانستند بر اين شيپور دميدند.
دو بال امپراتوری دروغ، به ياری هم شتافتند که تا بلکه آبروی پرچم دار اصلاحات را از سکه بياندازند. دشمنان هميشگی نظام، گويا از ياد برده بودند که "بيست و سی" دروغ می سازد و نفرت می پراکند. اما پای دشمنی با خاتمی و اصلاح طلبی که در ميان باشد، همين سيمای نظام جمهوری اسلامی، از هر صديقی راستگوتر می شود.
و اينک، ۸ سال است که هيچ مطلبی در ذم خاتمی نگاشته نگشته که ترجيع بند آن همين خاطرهء دروغ نباشد. ۸ سال است که در ترسيم سيمای خاتمی هر ناصوابی مستحب موکد گشته. ۸ سال است که هيزم خصومت با خاتمی را اقتدارگرايان منصب نشين، می سازند و براندازان فرنگ نشين، می پردازند. و عجبا.....عجبا که در همهء اين سالها، کم کسی دم بر آورد که ايها الناس آن دولت اصلاحات، که سبب ساز آن همه تحول شد، اگر شايستهء تقدير نيست و اگر عزيزش نمی داريد، اقلا آن را با مستبدان و زورگويان يک کاسه نکنيد. اگر باور نداريد که خاتمی در اوج قدرت، ديدار با دانشجويان را بدل به يک سناريوی از پيش طراحی شده نکرد، اقلا وی را همتای جباران و مستبدان نبينيد. در اين زمان ها کم کسی فرياد برآورد که در تمام تاريخ ايران زمين، جز خاتمی، هيچ رئيس جمهور و نخست وزيری يافت نمی گردد که در برابر صدها دانشجوی خشمگين، خود را پاسخگو ببيند، پيش از آنکه بخش مهمی از حاضرين، پرسش کنندگان و سوالها را گزينش کند.
آن دلنوشتهء نيم صفحه ای به بهانه زادروز خاتمی، چيزی نيست جز بازگويی خاطرات نسلی که روزی با خاتمی خنديدند و با وی نيز گريستند. آن نامه را کسانی نگاشته اند که طليعهء دوم خرداد را از پس سالهای یأس و نااميدی به چشم ديده اند. آن نامه، روايت کسانی است که شور و حال و اشتياق وصف ناشدنی يک ملت را به چشم ديده اند. آن نامه را کسانی نگاشته اند که می دانند مفهوم تأسيس صندوق ذخيره ارزی با نفت ده دلاری را. آن نامه را کسانی نگاشته اند که می دانند معنای بهار مطبوعات را. آن نامه را کسانی نوشته اند که تلاش خاتمی برای تحکيم بنيانهای جامعهء مدنی را ديده اند.
خاتمی قديس ما نيست. خيل عظيم آنانی که نامشان را پای آن نامه می بينيد، منتقدان خاتمی اند. شمار فراوانی از امضا کنندگان آن نامه، در نقد خاتمی، مطلبها نگاشته اند. کار ما و خاتمی به ضريح و بارگاه نمی رسد. اگر همت کنيم مانع از تکرار فين و احمد آباد و اختر می شويم. بار ديگر نگاهی به نامهای پای آن نامه بياندازيد، چند نفر از آنان در زندانند؟ چند نفر به تازگی از زندان آمده اند؟ چند نفر آوارهء وطن گشته اند؟ چند نفر خانه نشين اند و چشم انتظار احضار و بازداشت؟ آيا اين سرانجام مداحان است؟ آيا آنها اين همه هزينه را به جان خريده اند که مداح اهل قدرت باشند؟
مدح نويسی صفت ما و همين طور البته صفت نويسنده مقاله السلام و عليک ... نيست، در شان ما نيست، صفت کسانی است که بر درگاه زر و زور سر می سايند. برشمردن ثمرات سالهای اصلاحات در زادروز مردی که پرچمدار اصلاحات پس از انقلاب است و امروز نه دستی در قدرت دارد و نه سودای به کف آوری آن، مداحی نيست. اين عمل به واسطهء بيمی است که در دلمان ريشه دوانده. بيم تکرار يک ناسپاسی به قدمت تاريخ ايران زمين. بيم آنکه مصلحان به عاقبتی چون قائم مقام و عباس ميرزا و ميرزا تقی خان گرفتار آيند. بيم آنکه عزت و قربتشان مال روزی باشد که در حصر گرفتار آمده اند.
و اميد....اميد آنکه ملتی گرديم که بزرگانمان را عزيز بداريم. نکوداشت گرفتن برای آنان که منشاء خير برای ايران بودند را کيش شخصيت نخوانيم. به جای دوختن چشمانمان به نردبان استبداد، نگران آنانی باشيم که از بيم بی حرمتی، دست از خدمت کشيده اند. و ای کاش در کنار شکوه کردن از کسانی که برفراز قله های استبداد، زبانها را دوخته اند و جيبها را اندوخته اند، سپاسگذار کسانی باشيم که برای اعتلای ايران زمين، از کوششی فروگذار نکردند و ای کاش لابلای نوشته هايمان هم کمی انصاف باشد.
اين چند خط را برای کسانی نوشتم که نامهء تولد، ايشان را نگران تکرار چرخهء استبداد کرد و نگارندگان آن نامه را برپا کنندگان بارگاه امامزادهء جديدی به نام خاتمی ناميدند. اين نامه را برای کسی نوشتم که نفرت مستبدين را چنان در دل پرورانده که وی را يارای ديدن ناسپاسی ملتی به مردان برگزيدهء تاريخش نيست. اين نامه را برای کسانی نوشتم تا شايد بيش از آن که نگران وجود يازده هزار امامزاده در کشور هستند، نگران حمام فين و روستای احمد آباد و کوچه اختر باشند. اين نامه را برای مردمی نوشتم که شايسته آنند که قهرمانانشان نه مانند هميشه تاريخ ما مرده يا دربند و نه بر سرير قدرت باشند. برای نسل خودم نوشتم که بايد اشتباهات گذشتگان خود را تکرار نکنيم.

بر گرفته از سایت گویا

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

فصل خوشه چینی


زمان خوشه چینی باغبان فرا رسیده

احمدی نژاد آسان آمد
اما به آسانی نخواهد رفت!

 "حسین قاسمی" که خود، سوابق خویش را اینگونه شرح می دهد "سرپرست دفتر مطالعات سیاسی مرکز مطالعات و تحقیقات وزارت کشور و مدیرکل سیاسی استانداری فارس و فرماندار شهرستان شیراز" سوابق فکری و سیاسی احمدی نژاد از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی را مرور کرده است. بسیار مختصر و برگرفته از برخی مطالبی که دراین باره، در گذشته و بصورت پراکنده منتشر شده است. این بازگشت به سوابق احمدی نژاد همزمان است با تشدید بحران اقتصادی در ایران، تاثیر تحریم های جهانی، نقشی که سخنان و سیاست های او در ارتباط با اسرائیل و فعالیت های اتمی جمهوری اسلامی داشته و زمزمه هائی که اکنون، پس از سفر اخیر وی به نیویورک، درباره پیام‌‌های او به امریکائی ها برای برقراری مناسبات جریان یافته است. ظاهرا، احمدی نژاد و باند پرقدرت حجتیه که تقریبا قدرت را در جمهوری اسلامی قبضه کرده اند، می روند تا میوه درخت 33 ساله نفوذ در تمام ارگان  های حکومتی را بچینند! نهالی که "حسن آیت" بصورت هدایت شده – با پیش بینی همآهنگی با انگلستان- با گنجاندن "ولایت فقیه" در قانون اساسی کاشت و حالا آن نهال درخت تنومندی شده که میوه تلخش بازگشت سلطنت استبدادی به ایران و مجلس ختم انقلاب 57 است.
به همین دلیل است که ظاهرا در چند ماه باقی مانده تا پایان دوره ریاست جمهوری کودتائی احمدی نژاد باید منتظر حوادث مهمی در حاکمیت بود. حوادثی که تاثیر مستقیم روی انتخابات آینده ریاست جمهوری خواهد داشت. ممکن است احمدی نژاد کنار گذاشته شود، اما آن باند پرقدرتی که چنگ به حاکمیت انداخته به این آسانی تسلیم نخواهد شد. باندی که بسیاری از دولتمردان 33 سال گذشته را زندانی کرده، همه احزاب را منحل کرده، بسیار از روحانیون استخواندار را منزوی و خانه نشین کرده، در دل ارگان های امنیتی و نظامی رسوخ کرده است. باندی که از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی نیز، بموجب آنچه بصورت مستند می خوانید، با امریکا و انگلستان هیچ اختلافی نداشته و حتی با اسرائیل هم مخالفتی نداشته و همه آنچه که گفته و ادعا کرده برای رساندن وضع ایران به شرایط کنونی و سپس جمع کردن کامل دفتر انقلاب 57، بازگرداندن سلطنت (از نوع مذهبی و ولایتی آن) به ایران و نزدیک ترین مناسبات با امریکا وانگلستان است. مناسباتی که رابطه با اسرائیل نیز علیرغم همه شعارهائی که میدهد در دل آنست!
آنها تسخیر بهار عربی توسط اخوان المسلمین و تائید و پشتیبانی امریکا و انگلستان از این تسخیر را به فال نیک گرفته و در تدارک جلب همین حمایت برای حاکمیت خود هستند. حاکمیتی که در حقیقت حاکمیت اخوان المسلمین شیعه در ایران است! آن وعده "بهار"ی که احمدی نژاد از پشت تریبون مجمع عمومی سازمان ملل سه بار تکرار کرد، معنائی جز این دارد؟
گزارشی که آقای قاسمی نوشته و ما آن را خلاصه کرده و با عنوان" بهار حجتیه، در پائیز جمهوری اسلامی" در این شماره پیک نت منتشر کرده ایم از این زاویه و از این نگاه اهمیت دارد و خواندنی است.

منبع پیک نت 


گور ایراندخت


آرامگاه ایراندخت



در کشورهای همسایه و برخی از کشورهای در حال توسعه که بدنبال نمایش قدمت و تمدن خود هستند ، شاید اگرکلبه خرابه ای  با  200 سال قدمت پیدا کنند آن را هم تبدیل به یک مکان گردشگری و شناسنامه قدمت آن سرزمین بکنند در جنوب ایران در مرز استانهای فارس و بوشهر و اطراف شهرستان تنگ ارم ، مقبره ای وجود دارد به اسم گور دختر منتسب به خواهر بزرگ یا مادر کورش بزرگ ! مسلما قدمت این بنا در حدود 2500 سال می باشد و شباهت بسیار زیادی به مقبره پاسارگاد دارد اما پیدا کردن این مقبره باستانی بسیار سخت می باشد ! زیرا که این مقبره در یک روستای کوچک میان خانه های روستایی و بدون هیچ گونه محافظتی رها شده ، هیچ گونه حصار ، دورچین ، جدول یا حتی سیم خاردار هم بدور آن نیست شما می توانید با خودرو خود تا کنار آن بروید یا اگر دقت نکنید به آن برخورد کنید چون چراغی هم برای روشنایی آن وجود ندارد. تیر برق روستا در سه متری آن فرو رفته و اصلا انگار که این بنا وجود ندارد شاید بهتر بود اداره میراث فرهنگی استان بوشهر و سازمان میراث فرهنگی گوشه چشمی هم به این مقبره 2500 ساله منسوب به خانواده بنیانگذار کشور ایران می کرد تا هم رسالت اصلی خود ( حفظ میراث فرهنگی ) را انجام داده باشد هم به توسعه گردشگری آن محل کمکی کرده باشد ! البته اگر قرار باشد با بد سلیقگی دور آن دیوار زشتی بکشند و منظره آن را هم خراب کنند و با جذب مردم زباله اطراف آن بریزند ، بهتر است  اصلا کاری نکنند ولی  این شرایط برای من به عنوان یک عکاس اصلا بد نشد زیرا  بر طبق قانونی عجیب ، مامورین میراث فرهنگی با دیدن دوربین مقداری بزرگتر از کف دست ، مزاحم عکاس شده و عکاسی را از بناهای تحت پوشش میراث ممنوع اعلام می کنند !اما در این محل هیچ کس نبود و من براحتی از مقبره عکاسی کردم ، شاید خدای نکرده فردا در تاریکی شب کامیونی به این مقبره برخورد کرد و عکسهای من آخرین عکسهای ثبت شده از این بنا بودند
راستی : گور دختر در سال ۱۳۷۶ با شماره ۱۸۹۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده


متاسفانه نام عکاس در ایمیل ذکر نشده ولی دستش درد نکند

آنقدر  لینک یا فوروارد کنید شاید کسی دلش سوخت و اقدامی کرد

۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه




هاشمی رفسنجانی:

 اگر رهبری بخواهند، حاضریم کمک کنیم که به مسیر اولیه برگردیم

 

07 اکتبر 2012 - 16 مهر 1391

اکبر هاشمی رفسنجانی گفته است که غیر از آیت الله خامنه ای "کسی نمی‌تواند مسائل را به مسیر برگرداند"
اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت ایران گفت که کشور باید توسط رهبر جمهوری اسلامی به مسیری "که از اول بوده" برگردد و افزود: "ما هم حاضر هستیم در خدمت ایشان - اگر بخواهند- کمک کنیم."
آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با شماره یکشنبه ۱۶ مهر (۷ اکتبر) روزنامه "آرمان روابط عمومی" افزود: "من الان راهکارها را از طریق رهبری می‌بینم. در این شرایط غیر از ایشان کسی نمی‌تواند مسائل را به مسیر برگرداند."
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام این اظهارات را در پاسخ به سوال روزنامه آرمان در مورد روش "جلب اعتماد مردم" در انتخابات بیان کرده است.
آقای هاشمی رفسنجانی، از منتقدان دو انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ بوده و در هر دو مورد، تردیدهایی را در مورد نحوه انتخاب محمود احمدی نژاد و بی طرفی انتخاباتی نهادهای حکومتی مطرح کرده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی در جریان مصاحبه امروز، در پاسخ به سوالی در مورد احتمال کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری آینده ایران گفت که در حال حاضر، منع قانونی برای این کار وجود ندارد ولی شخصا از آمادگی انجام این کار برخوردار نیست. سخنان او در مورد وجود نداشتن "منع قانونی" برای کاندیداتوری، ظاهرا به بحث هایی اشاره دارد که اخیرا در مورد امکان وضع شرط سنی برای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری مطرح شده است.
در خبری دیگر راجع به احتمال ورود آقای رفسنجانی به انتخابات، روزنامه آرمان روابط عمومی پنج روز پیش نوشته بود که اکبر هاشمی رفسنجانی به علی اکبر ناطق نوری گفته است "بدون واهمه در صحنه یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حضور خواهد یافت".
به ادعای آرمان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، این سخنان را در پاسخ به آقای ناطق نوری بیان کرده که گفته است: "من با نیروهای انقلاب، بازاری ها و روحانیت در تماس هستم. این نیروها از برخوردهایی که با شما صورت می گیرد ابراز نگرانی می کنند. شما شفاف بیایید در صحنه و ما هم پشت شما هستیم."
آقای رفسنجانی امروز اظهار داشته که وی و آقای ناطق نوری، هر دو از همدیگر دعوت کرده اند که در انتخابات ریاست جمهوری آینده کاندیدا شوند، اما پاسخ هر دو نفر به این دعوت منفی بوده است.
به گفته او بعد از جلسات هفتگی مجمع تشخیص مصلحت نظام، معمولاً او و "چهار، پنج نفر از دوستان" با هم ناهار می‌خورند و در مورد "مسائل کشور و راهکارها" بحث می‌ کنند و پیشنهادهای متقابل ورود به انتخابات هم، در جریان یکی از همین نشست های دوستانه مطرح شده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در بخشی دیگر از گفتگو، درباره روابط خود با آیت الله خامنه ای توضیح داده که "تقریبا ماهی یک بار" با رهبر ایران جلسه دارد، در حالی که این جلسات سابقا "هفته‌ای یک بار" برگزار می شده. وی توضیح بیشتری نداده که مشخصا از چه زمان، جلسات وی با رهبر ایران دستخوش چنین تغییری شده است.
او در عین حال افزوده است: "هر وقت هم حرفی داشته باشم، محدودیتی ندارد. تلفن می‌کنم و می‌روم با ایشان حرف‌هایم را می‌زنم. مشکلی در رابطه با هم نداریم. گاهی که عجله‌تر باشد، با تلفن حرف می‌زنیم."

'هشدار داده بودم'

اکبر هاشمی رفسنجانی با ابراز نگرانی از وضعیت کنونی کشور گفته که شرایط فعلی را پیش بینی می کرده است.
وی افزوده است: "چند سال قبل دو ساعت و نیم با کمیسیون تحقیق مجلس خبرگان بر سر همین افکارم و آینده کشور صحبت کردم و آن نوار پیش من و آقای [محمد] یزدی در دبیرخانه خبرگان هست و پیاده هم شده است."
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین یادآوری کرده است که پیشتر در نامه به آیت الله خامنه ای هشدار داده است که وضعیت "به اینجا می رسد".
ظاهرا اشاره او به نامه سرگشاده خود به آیت الله خامنه ای سه روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ است، که در آن راجع به تبعات اقدامات محمود احمدی نژاد و همفکرانش برای جمهوری اسلامی ایران هشدار داده بود.
رئیس مجمع تشخیص، در بخش دیگری از اظهارات خود در خصوص ارتباط با آمریکا با احتیاط سخن گفته است.
وی گفته است "اینکه در این شرایط گفته شود بیایید رابطه برقرار کنیم، خوب نیست" و در عین حال افزوده: "البته تصمیم اساسی با رهبری است."
این اظهارات در شرایطی عنوان می شود که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور، در سفر اخیر خود به نیویورک برای شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، در چند نوبت جداگانه از ضرورت مذاکره یا برقراری ارتباط با آمریکا سخن گفته بود.
آقای رفسنجانی با ذکر اینکه "اگر آمریکا مایل است و می‌خواهد با ما رابطه داشته باشد، باید حسن‌نیت خود را نه در لفظ بلکه در عمل نشان دهد" گفته است که این کشور باید "ظلم‌هایی که به ما کرده جبران کند و اموال ما را، حداقل آنهایی که فعلاً وجود دارد، تحویل بدهد".
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام همچنین در پاسخ به سوال هایی در مورد دستگیری فرزندان خود مهدی و فائزه هاشمی، گفته است که "حتماً می‌خواهد برخوردها بدون تبعیض باشد".
وی افزوده است که "نمی‌خواهد وضع خاصی برای بچه‌های خوددر مقابل دیگران درست کند" و در عین حال از اینکه عده ای "قبل از قضاوت تهمت می زنند" گلایه کرده است.
مهدی و فائزه هاشمی، حدود دو هفته پیش توسط قوه قضائیه ایران بازداشت شدند و به فاصله یک روز به زندان اوین انتقال یافتند.
منبع بی بی سی

لینک های بی بی سی - پیوند های بی بی سی

·                                  
o                                                 
·