۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

تلاش اروپا برای خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای


قابل توجه هموطنان مقیم اروپا و کشورهای عربی



بر گرفته از مقاله آقای محسن مسرت
آیا در عرصه‌ی سیاست خارجی هدفی نزدیک‌تر و کم‌هزینه‌تر از این برای اتحادیۀ اروپا وجود دارد که بعنوان یک نیروی صلح‌طلب ابتکار عمل را به دست بگیرد و برای برگزاری کنفرانس بسیار مهمی تلاش کند که در سال 2010در سازمان تصویب ملل تصویب شده؟ آیا اهدائ جایزه نوبل صلح به اروپا به بهانه از بین بردن روابط خشونت زا بین کشورهای اروپائی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ،این قدرت سیاسی جهانی رااز دریچه اخلاقی موظف به مسئولیت بیشتری در ایجاد منطقه خاورمیانه و نزدیک خالی از تسلیحات کشتاردستجمعی نمیکند و آیا پیش فرض اهدای این جایزه  به جامعه اروپای متحد  همان نبوده که باعٍث  جایزۀ صلح برای  اوباما شد ؟ اروپا باید با جسارت و پیگیری از همه‌ی کشورهای منطقه از جمله ایران و اسرائیل بخواهد که بدون هیچگونه پیش شرطی در این کنفرانس شرکت کنند و در تشکیل کنفرانس هیچ خللی را، حتی اگر تعداد اندکی از کشورهای منطقه از شرکت در آن خودداری ورزند، بخود راه ندهد. هیچ‌یک از دولت‌های منطقه، حتی آنهایی که در زندان ایدئولوژیک خود اسیرند، نمی‌توانند در درازمدت بدون از دست دادن مشروعیت مردمی کشور خود به ندای صلح‌طلبانه‌ی کنفرانس سازمان ملل پاسخ منفی بدهند و به آن نپیوندند.  اعلام شروع کنفرانس مصوب سازمان ملل خود به تنهائی میتواند از حدت  درگیری بر سر برنامه‌ی هسته ای ایران بکاهد.
     در تاریخ بشر موقعیت‌های ازدست رفته‌ی بسیاری با عواقب وخیم وجود داشته‌اند. بشریت اکنون بار دیگر در شرف از دست دادن موقعیتی تاریخی دیگری میباشد که میتواندفاجعه جدیدی را ببار آورد. این موقعیت تاریخی تشکیل کنفرانس سازمان ملل برای ایجاد منطقه‌ی خالی از سلاح‌های کشتار جمعی در خاورمیانه و نزدیک است . علیرغم اینکه این کنفرانس می‌تواند در آخرین لحظه از جنگی علیه ایران جلوگیری کند،سیاست ‌مداران و رسانه‌های عمومی جهان آنرا تا کنون بکلی نادیده گرفته اند. تشکیل این کنفرانس بعد از تقریبا سه دهه تلاش ناموفق، در سال 2010 در چارچوب کنفرانس بررسی پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای( ان پی تی) که هر پنج سال یک بار تشکیل می‌شود، تصویب شد و یاکو لاجاوا، شخصیت دیپلوماتیک وزارت امور خارجه فنلاند به عنوان هماهنگ ‌کنندۀ آن تعیین گردید.این کنفرانس قرار است حداکثر تا دسامبر 2012 در هلسینکی آغاز شود.
کشورمصر تحت حاکمیت حسنی مبارک نیروی موثر برای تصمیم سازمان ملل بود و به نظر می‌رسد که محمد مورسی، رئیس‌جمهور فعلی مصر مهمترین سیاست مداری باشد که در پیگیری اجرای این پروژه نقش فعالی بازی کند .آقای مورسی در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در 26  سپتامبر 2012 اعلام کرد که مصممانه تلاش خواهد کرد تا این کنفرانس در همین سال جاری حتما تشکیل شود. اهمیت و ضرورت شروع این کنفرانس نه تنها در این است که شاید زمانی، مثلا ده سال بعد، خاورمیانه به منطقه‌ای خالی از هرگونه سلاح کشتار جمعی تبدیل شود، بلکه از این جهت هم حائز اهمیت بسیاری میباشد که هرچه زودتر از حادتر شدن درگیری بر سر برنامه‌ی اتمی ایران جلوگیری کند .
حمایت شما هموطنان  از نقش سازندۀ اروپا در پیشبرد کار این کنفرانس و نیز تأکید بر نقش سازندۀ آقای محمد مورسی رئیس جمهور مصر در این راستا بسیار بجا و مفید خواهد بود.  

به گفتۀ نقدی 
نیروهای بشار اسد مانند بسیج آدم میکشند
رییس سازمان بسیج مستضعفین با تاکید بر اینکه "آمریکا به هیچ وجه نمی‌تواند حمله نظامی را علیه هیچ کشوری بویژه ایران قدرتمند ترتیب دهد"،‌ گفت: صهیونیست‌ها نیز عددی نیستند که صحبت از حمله نظامی کنند.
سردار محمدرضا نقدی با حضور در غرفه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در نوزدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها، در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی این خبرگزاری، در واکنش به تهدیدات نظامی آمریکا و اسرائیل در مورد حمله به ایران اظهار کرد: ملت ما آمریکا را در روزی که خیلی قلدر و قوی و در اوج قدرت بود شکست داد. روزگاری که نه فقط آمریکا در راس قدرت‌های جهان قرار داشت، بلکه رژیم مزدوری همچون رژیم شاه نیز با او همراه بود. آن روز ملت ایران توانست آمریکا را شکست دهد.
وی ادامه داد: اکنون بعد از گذشت 33 از پیروزی انقلاب اسلامی،‌ آمریکایی که تمام سیاست‌هایشان در تعارض با ایران قرار دارد در تمامی میادین شکست خورده و در هیچ جا پیروز میدان نبوده است. اکنون طبیعی است که برای عقده‌گشایی بخواهد ادعاهایی در مورد حمله به ایران را مطرح کند اما آمریکا به هیچ‌وجه نمی‌تواند حمله نظامی دیگری را ترتیب دهد.
رییس سازمان بسیج مستضعفین با بیان اینکه "بودجه نظامی آمریکا در سال جاری نزدیک به 100 میلیارد دلار کاهش یافته است"، اظهار کرد: آمریکا باز هم به دلیل رفع مشکلات اقتصادیش مجبور است بودجه نظامی خود را کاهش دهد. از سوی دیگر انسجام داخلی در این کشور برای انجام حمله نظامی به هیچ کشوری وجود ندارد چه برسد به ایران قدرتمند که آمریکا توان چنین کاری را ندارد.
نقدی در ادامه توضیح داد: ادعاهای آمریکا، حرف‌هایی برای برخی جریانات افراطی و کسب رای یا خوشامد صهیونیست‌هاست که پول انتخابات را به طرف پیروز میدان رقابت انتخاباتی آمریکا بدهند. این صحبت‌ها بیشتر برای خوشامد صهیونیست‌ها برای انتخابات است.
وی با تاکید بر اینکه "صهیونیسم عددی نیست که صحبت از حمله نظامی کند"، گفت: فعلا صهیونیست‌ها در درگیری با نوجوانان غزه مانده‌اند و از پس چند نوجوان غزه هم بر نمی‌آیند چه رسد به اینکه بخواهند با کشور بزرگی همچون جمهوری اسلامی و امت اسلام درگیر شوند.
رییس سازمان بسیج مستضعفین ادامه داد: آمریکا که اکنون قلدری می‌کند، درس و تجربه‌ای از افغانستان و عراق گرفته است؛ یعنی کشورهایی که از لحاظ جمعیت و وسعت کوچکتر از ایران و متفرق‌تر هستند. از این رو می‌توان نتیجه گرفت که تمامی ادعاهای آمریکا جنبه تبلیغاتی و روانی برای پیدا کردن پشتوانه اقتصادی و نظامی دارد.
وی در ادامه در واکنش به ادعاهایی در مورد حضور نیروهای ایرانی در سوریه اظهار کرد: پاسخ تمامی این ادعاها را سردار جعفری فرمانده کل سپاه داد. صحبت ما این است که اگر بحث انتقال تجربه و تبادل تجارب باشد، طبیعی است که چنین جریانی وجود داشته باشد اما تاکید ما بر این است که نیروی ایرانی در سوریه وجود ندارد.
نقدی در پایان گفت: نیروهای سوری به دولت سوریه فشار آوردند که به سبک و سیاق ایران، نیروهای مردمی را مسلح کنند و طبیعتا واکنش و حضور نیروهای مردمی سوریه در صحنه شباهت زیادی به رفتارهای بسیجیان ایرانی دارد از این رو تصور می‌کنند که این نیروها ایرانی هستند.
ایسنا
انتهای پیام

۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

رجاله بازی به نقل از ایسنا

حاشیه‌های دیدار خانواده شهید محمدزاده با رهبر انقلاب:

توصیه رهبری به دختران شهید محمدزاده/ دعا خواندن آقا بر صورت کودک نابینا 

مقام معظم رهبری فرمودند: احسن احسن، هم شهید خدمت و هم شهید وحدت؛ وقتی از نزدیک با شهید محمدزاده برخورد داشتم، مهربانی و خنده و شادابی را در صورت این شهید می دیدم. گروه سیاسی«خبرگزاری دانشجو»؛ در سفر هشت روزه رهبر انقلاب به خراسان شمالی، دیدار با اقشار مختلف از جمله خانواده شهدای استان از نکات برجسته سفر ایشان بود.

حضرت آیت الله خامنه ای در جریان این سفر در منزل شهید رجبعلی محمدزاده از شهدای وحدت حضور یافت تا به بهانه سومین سالروز شهادت وی با خانواده این شهید دیداری صمیمی برگزار کنند.

«خبرگزاری دانشجو» گزارشی از حال و هوای این دیدار تهیه کرده که مشروح آن در ذیل آمده است:

پدر شهید محمدزاده می گوید: ظهر بود، یک نفر آمد و گفت حاج آقا شما چند تا بچه داری، گفتم شش تا پسر و یک دختر دارم. پرسیدم برای چه سوال می کنید، گفت: بچه ها و نوه هایت را جمع کن، نزدیک اذان مغرب و عشاء ماشین می فرستیم دنبال شما که بروید ملاقات مقام معظم رهبری.

یکی از دوستان قاسم (برادر شهید) وقتی متوجه شد که می خواهیم به دیدار آقا برویم با خواهش خودش را به جای فامیل ما جا زد تا آقا را ببینند.


از اذان مغرب و عشاء تا ساعت 21 منتظر بودیم تا اینکه بالاخره ساعت 21:10 همان کسی که صبح زنگ زد، آمد و گفت: چند نفرید؟ گفتیم 35 نفر. گفت: الان دو تا ماشین می فرستیم سرکوچه سوار شوید که به دیدار آقا بروید. با خودمان گفتیم مگر می شود 35 نفر آدم در دو ماشین جا شوند.

پنج دقیقه بعد دو نفر محافظ آمدند و وارد خانه شدند، همه موبایل ها را جمع کرده و تلفن را نیز قطع کردند.

مبل ها را جا به جا کردند و خبر خوشحال کننده و باور نکردنی را به ما دادند؛ آنها گفتند: مقام معظم رهبری خودشان به منزل شما تشریف می آورند.

برات محمدزاده، برادر شهید می گوید: ما همیشه با خودمان می گفتیم آقا که در مشهد به منزل شهید رفته چرا اینجا به خانه ما نمی آید.

دختر شهید هم می گوید: ما منتظر بودیم که به خدمت آقا برسیم اما از لحظه ای که این خبر تشریف فرمایی آقا را به ما دادند تا لحظه ای که آقا را به چشم خودمان ببینیم، تشریف فرمایی آقا برایمان باور نکردنی بود.


برادر شهید می گوید: یکی از همراهان آقا که از جانبازان هشت سال دفاع مقدس هم بود، آمد و با گریه به من گفت: آقا ساعت هشت امشب به خانه حاجی می آید.

وقتی حضرت آقا وارد حیاط خانه شدند، پدر شهید به حیاط رفت و ضمن خوش آمدگویی دست آقا را بوسید و ایشان را به داخل منزل دعوت کرد.

اهل منزل با صلوات به آقا خوش آمدگویی گفتند که آقا نیز با همه اهل منزل احوال پرسی گرم و پدرانه ای کرد، اما به طور ویژه به دنبال مادر شهید می گردند و می گویند: شما مادر شهید هستید و با ایشان احوال پرسی خاص می کنند.

در سمت چپ آقا مادر شهید و در سمت راست آقا پدر شهید می نشینند و پسرها که آنها نیز مو سفید کرده اند به ترتیب کنار پدر می نشینند.

طبق معمول آقا از اهل خانه می پرسند و پدر می گوید: با شهید هفت تا پسر و یک دختر دارم.


آقا: ما شاءالله پس شما بحث ازدیاد نسل را رعایت کردید، بچه ها چند تا بچه دارند (نوه ها)؟

برادرها که به ترتیب نشسته اند یک به یک گزارش می دهند:

رمضان: من از بابا چیزی کم ندارم، من هم هفت تا دارم.

آقا با خوشحالی: آفرین کار خوبی کردید.

برات چهار فرزند، منصور سه فرزند، اما همین که به مجید می رسد و او می گوید: یک فرزند، کار خراب می شود! آقا در جواب می گویند: بحث ازدیاد نسل را شوخی نگیرید، خیلی جدی است، جوان ترها توفیقشان در بچه دار شدن کمتر است، شما از حاج آقا یاد بگیرید.

قاسم دو فرزند و حمید هم یک اولاد از خدا گرفته است و همچنین زینب خانم خواهر شهید هم صاحب پنج فرزند است.


برات برادر شهید به شوخی می گوید: آقا جان، این 40 نفر که اینجا نشسته اند همه عروس ها و نوه های حاج آقا هستند.

آقا: من توفیق داشتم که مشهد خانه بچه های شهید هم بروم.

پدر شهید: آقا بچه های شهید هم اینجا هستند.

آقا با خوشحالی سوال می کنند، کجا نشستند؟

پسر و دخترهای شهید هم به ترتیب بلند شدند و سلام کردند و آقا قبل از همه احوالات مادر را پرسیدند.

از علیرضا تنها پسر و آخرین فرزند شهید پرسیدند شما چه کار می کنید؟

علیرضا: من الان در مقطع سوم متوسطه در دبیرستان شهید مطهری مشهد درس می خوانم که آقا با تایید گفتند خیلی خوب.

فاطمه محمدزاده فرزند بزرگ شهید به آقا گفت: دانشجوی مهندسی متالوژی دانشگاه فردوسی مشهد هستم.


آقا فرمودند: به نظر شما مهندسی متالوژی برای خانم ها کاربرد دارد؟

دختر شهید: نه کاربرد ندارد، انشالله می خواهم بعد از کارشناسی دوباره کنکور بدهم تا رشته ای را بخوانم که در زندگی بتوانم از آن استفاده کنم.

آقا: زحمت خود را هدر ندهید، تلاش کنید از کارشناسی ارشد تغییر رشته بدهید.

زهرا دختر دوم شهید: من هم در دانشگاه آزاد مشهد، پزشکی می خوانم.

آقا: سال چندمی؟

زهرا: سال دوم هستم.


بعد از گزارش مقاطع تحصیلی مقام معظم رهبری که از ازدواج بچه ها خبر نداشتند، فرمودند: هرچه زودتر ازدواج کنید؟

دختر خانم ها به آقا گفتند: آقا ما ازدواج کرده ایم.

آقا با خوشحالی: پس شوهرانتان کجا هستند؟

میثم علی آبادی همسر فاطمه و هادی محمد زاده همسر زهرا که پسر رمضان برادر بزرگ شهید است، هر دو با ادب و احترام با آقا احوال پرسی کردند.

آقا: بچه هم دارید؟

دختر خانم ها: نه تازه عروسی کردیم.

آقا: مواظب باشید درس خواندن مانع بچه دار شدنتان نشود.

نوبت به عزیزترین شخص مهمانی یعنی مادر شهید رسید؛ آقا اصلی ترین سوال را از او پرسیدند: مادر شما از شهید بگویید؟

مادر شهید: ما که شهید را زیاد ندیدیم؟

آقا: چرا مادر؟

مادر شهید: چون یکسره در حال خدمت بود.

آقا: احسن احسن هم شهید خدمت و هم شهید وحدت، وقتی از نزدیک با شهید برخورد داشتم، مهربانی و خنده و شادابی را در صورت ایشان می دیدم، و توی کار هم با همه کنار می آمدند.


آقای شوشتری خیلی عزیز بود و درسته که آقای شوشتری فرمانده بود، ولی شهید محمدزاده هم خیلی در سیستان و بلوچستان زحمت کشید.

اگر شما می بینید امروز کشور دارای ثبات سیاسی است، دارای تحرک به سمت جلو و برجستگی و پیشرفت هایی در عرصه های مختلف است، این به برکت امنیتی است که وجود دارد و این امنیت را چه کسی به وجود آورد؟

اینها اگر نبودند امنیت وجود نداشت؛ لذا شما الان ببینید ضد انقلاب ها در هر گوشه کشور نسبت به هر قضیه ای که معترض شوند، تیزی حمله شان به طرف سپاه و بسیج است؛ چون اینها ضامن امنیت کشور بودند، وقتی کشور امنیت داشت دانشگاهش می تواند کار کند، پژوهشگاهش تولید علم کند، بخش های مختلف می توانند فکر کنند، برنامه ریزی و اقدام کنند، وقتی امنیت نبود، هیچ کدام از اینها امکان پذیر نیست، امنیت را اینها برای ما تامین کردند.

این را جوان ها هم بدانند، هم آقا (پسر شهید) و هم خانم ها که فرزندان شهیدند و هم همه جوان ها ی فامیلتان بدانند افتخاری که ما به شهدا می کنیم یک افتخار گزاف نیست و از روی منطق و استدلال قوی است، برای اینکه این شهید علاوه بر اینکه به مراتب بالای انسانی دست پیدا کرده و توانسته از خودش برای یک هدف بالا بگذره، علاوه بر این به من شخصی به شمای شخصی خدمت کرده، به کشور خدمت کرده، خدمت بزرگ چون امنیت را تامین کرده، این مخصوص شهید محمدزاده هم نیست، مال همه شهداست.

منتها یک عده ای در جنگ بودند، آن جور امنیت را حفظ کردند، یک عده ای بعد از جنگ؛ شهید محمدزاده هم در جنگ شاید 10 بار بنا بود شهید شود، منتها خدای متعال نگهش داشت که اینجا نقش آفرینی کند.


بعد هم در سیستان و بلوچستان یک حادثه درست کند و همه را متوجه ارزش شهادت کند.

بعد از پایان سخنان آقا، ایشان قرآن می خواهند تا برای خانواده شهید یادگاری بنویسند.

پدر شهید به آقا می گوید: آقا من قبلا تهران آمدم و یک قرآن یادگاری گرفتم آقا هم یک قرآن به همسر شهید تقدیم می کنند؛

«اهداء به خانواده سردار شهید عزیز رجبعلی محمدزاده، امضاء سید علی حسینی»

مادر شهید وقتی قرآن را از دست آقا گرفت گفت، آقا بهترین هدیه من شما هستید، شما عزیز و رهبر ما هستید.

حضرت آقا هم دعا کردند: «انشالله خدا درجات شهید را عالی کند و روز به روز برکات خودش را بر شما و بر همسر شهید، فرزندان شهید نازل کند انشالله.

و انشالله شما را از آن نورانیتی که خدای متعال مقدر فرموده برخوردار کند و خدای متعال برای بازماندگان شهداء یک نوری را مقرر کند.

کودک مریض و نابینایی در جلسه بود که از همان ابتدای جلسه ناآرام بود و خانم ها نمی توانستند او را آرام کنند، او فرزند یکی از دوستان قاسم بود.


بعد از اهدای قرآن بچه را نزد آقا بردند تا ایشان برای سلامتی بچه دعا کند، رهبر انقلاب هم دستی بر صورت بچه کشیدند، دیگر بچه جیغ و فریاد نمی زد، آقا هم بر قندانی ذکر خواندند و به مادرش دادند و گفتند از این قندها به فرزندتان بدهید.

وقت رفتن فرا رسیده بچه ها هدیه هاشان را از آقا گرفته اند، اما هنوز همه با چشم به یکدیگر می فهمانند که یکی باید یادگاری اصلی را بگیرد؛ بالاخره میثم علی آبادی، همسر فاطمه چفیه آقا را از ایشان گرفت.

دیدار صمیمی و دوست داشتنی تمام شد، وقتی در حیاط باز شد که آقا از خانه خارج شود، حدود 50 یا 60 نفری که پشت در خانه منتظر بودن یک صدا فریاد می زنند: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند»، «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست»، گرچه همراهان ایشان مانع از نزدیک شدن مردم می شوند، اما آقا به میان همسایه های شهید رفته و به ابراز احساسات آنها پاسخ داد و از آنها تشکر کرد.

محسن ایزانلو همسایه رو به روی منزل شهید می گوید: من دو روز است که در اینجا کشیک می دهم تا آقا را ببینیم، من مطمئن بودم که آقا به دیدار خانواده شهید محمدزاده می آید.

برادر محسن یعنی رضا ایزانلو نیز چفیه ای که چند دقیقه بیشتر بر دوش آقا گذاشته نشده بود را به یادگار گرفت.

قاسم، برادر کوچکتر شهید در پایان این گزارش می گوید: شب قبل از روزی که آقا می خواستند به خراسان شمالی سفر کنند، حضرت آقا را در خواب دیدم که به خانه ما آمدند و با بچه ها شوخی و خنده می کند، همان تصویر خواب در بیداری برای ما تکرار شد.

وی درباره نصیحت های شهید به برادران خود می گوید: رجبعلی همیشه به ما تذکر می داد، اگر برای دیگران کار می کنید، نتیجه کار شما را فقط دیگران می بینند، ولی اگر برای رضای خدا کار کنید، همه عالم کار شما را می بینند.

سردار رجبعلی محمد زاده به همراه سردار شهید نورعلی شوشتری 26 مهرماه سال 88 در منطقه پیشین سیستان و بلوچستان طی عملیات انتحاری گروهگ تروریستی ریگی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند، روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه



مقاله آقای محسن مسرت به نقل از سایت انقلاب اسلامی

فرصت تاریخی در آخرین لحظه                      

 کنفرانس سازمان ملل در باره‌ی منطقه‌ی خالی از سلاح‌های کشتار جمعی در خاور میانه و نزدیک.


مقاله زیر با تیتر "اتحادیه اروپا ی صلح ساز" ابتدا بزبان آلمانی در روزنامه معتبر آلمانی فرانکفورت روندشاو درتاریخ 25 اکتبر 2012 بچاپ رسید و  ترجمه فرانسوی و اسپانیائی این مقاله در لینکهای
انتشار یافت. اکنون ترجمه فارسی آن نیز در اختیارهموطنان و علاقمندان گذارده میشود.
       در تاریخ بشر موقعیت‌های ازدست رفته‌ی بسیاری با عواقب وخیم وجود داشته‌اند. بشریت اکنون بار دیگر در شرف از دست دادن موقعیتی تاریخی دیگری
میباشد که میتواندفاجعه جدیدی را ببار آورد. این موقعیت تاریخی تشکیل کنفرانس سازمان ملل برای ایجاد منطقه‌ی خالی از سلاح‌های کشتار جمعی در خاورمیانه و نزدیک است  علیرغم اینکه این کنفرانس می‌تواند در آخرین لحظه از جنگی علیه ایران جلوگیری کند،سیاست‌مداران و رسانه‌های عمومی جهان آنر تا کنون بکلی نادیده گرفته اند. تشکیل این کنفرانس بعد از تقریبا سه دهه تلاش ناموفق، در سال 2010 در چارچوب کنفرانس بررسی پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ن پی تی) که هر پنج سال یک بار تشکیل می‌شود، تصویب شد و یاکو لاجاوا، شخصیت دیپلوماتیک وزارت امور خارجه فنلاند به عنوان هماهنگ ‌کننده‌ی آن تعیین گردید.این کنفرانس قرار است حداکثر تا دسامبر 2012 در هلسینکی آغاز شود.
کشورمصر تحت حاکمیت حسنی مبارک نیروی موثر برای تصمیم سازمان ملل بود و به نظر می‌رسد که محمد مورسی، رئیس‌جمهور فعلی مصرمهمترین سیاست مداری باشد که در پیگیری اجرای این پروژه نقش فعالی بازی کند. مورسی در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در 26 سپتامبر 2012 اعلام کرد که مصممانه تلاش خواهد کرد تا این کنفرانس در همین سال جاری حتما تشکیل شود. اهمیت و ضرورت شروع این کنفرانس نه تنها در این است که شاید زمانی، مثلا ده سال بعد، خاورمیانه به منطقه‌ای خالی از هرگونه سلاح کشتار جمعی تبدیل شود، بلکه از این جهت هم حائز اهمیت بسیاری میباشد که هرچه زودتر از حادتر شدن درگیری بر سر برنامه‌ی اتمی ایران جلوگیری کند. وصل این هدف مهم با این کنفرنس که اهداف درازمدتی را دنبال میکند، میتواند حتی نیروهائی را در عرصه‌ی بین‌المللی و منطقه‌ای بسیج کند که برای دسترسی به هدف نهایی نیز بسیار مفید باشند
این کنفرانس در واقع از نظر سیاسی و حقوق بین‌الملل بدون شک عرصه‌ی مناسبی برای مذاکره در باره‌ی درگیری تقریبا ده‌ساله بر سر برنامه‌ی اتمی ایران و حل مسالمت‌آمیز آن میباشد. و چنانچه درگیری هسته ای با ایران یعنی مهمترین مشگل روز در روابط بین المللی بعنوان اهرم کاربردی برای تشکیل و شروع کنفرانس طرح نشود، کنفرانش مشروعیتش و معنی سیاسی خود را از دست داده و اصولا بی‌معنی و بی محتوا میگردد. این در حالی است که مذاکرات گروه غیررسمی 1+5 تا کنون نه تنها نتیجه‌ای نداشته و در عمل به بن‌بست رسیده است بلکه خطر جنگ را پیوسته بیشترهم کرده است. این کنفرانس می‌تواند بالاخره به بازی موش‌ و گربه‌ی طرف‌های درگیری پایان داده وعوامل واقعی درگیری یعنی تسلیحات هسته ای اسرائیل و برنامه‌ی هسته‌ای ایران را در صدر دستور روز و مذاکرات قرار دهد. اما مشکل در کجاست و چرا تشکیل این کنفرانس، نه تنها از سوی رسانه‌ها، بلکه حتا از سوی طرف‌های درگیری نیز نادیده گرفته می‌شود؟ هیچ‌یک از سران کشورهای اصلی درگیری، یعنی اوباما، احمدی‌نژاد و نتانیاهو در سخنرانی‌های خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سپتامبر سال جاری حتا کلمه‌ای در این باره بر زبان نیاوردند.
رهبران سیاسی اسرائیل با دیدگاه‌های به شدت ایدئولوژیک‌شان، طبعا مخالف اصلی ایده‌ی خاورمیانه‌ی خالی از سلاح‌های کشتار جمعی هستند. زیرا اسرائیل با تحقق این طرح انحصار اتمی خود در منطقه و آزادی عمل برای سیاست اشغال سرزمین‌های فلسطینی را برای همیشه از دست خواهد داد. اعتقاد دولتمردان اسرائیل به اینکه امنیت و موجودیت این کشور به سلاح‌های اتمی وابسته است، امید به دستیابی مردم اسرائیل به صلح دایمی در برابر صرفنظر کردن از تسلیحات هسته ای را از بین می‌برد. و در همین راستاست که اسرائیل شرکت خود در کنفرانس موردبحث را مشروط به حل درگیری خاورمیانه پیش از تشکیل آن می‌کند. و این در حالیست که مهمترین مانع  دستیابی به صلح خاورمیانه هیج نیروی دیگری نیست بجز خود دولت اسرائیل ، که با طرح صلح خاورمیانه بعنوان پیش شرط کنفرانس عملا ازعان میگند که تصمیم دارد مانع از تشکیل کنفرانس خاورمیانه و نزدیک عاری از تسلیحات کشتار دستجمعی نیز بشود.
 به نظر می‌رسد، بعضی ازرهبران جمهوری اسلامی ایران نیز بر این باور باشند که پذیرفتن ایران به عنوان قدرت تعیین‌کننده‌ی منطقه‌ای تنها با دستیبابی به ظرفیتهای علمی و فن آوری هسته ای ممکن است. زیرا با رعایت منطق ودلائل عقلائی  توجیه اصرار آنها در دستیابی به ظرفیتهای هسته ای به امری بسیار دشوارمبدل میگردد. نخبگان سیاسی ایالات متحد آمریکا که اوباما از مدت‌ها پیش خود را تسلیم راهبردهای هژمونیستی آنها کرده است نیز به وضوح وجود یک متحد مسلح به تسلیحات هسته ای مانند اسرائیل را به منظور حفظ موقعیت هژمونیستی ایالات متحد در این منطقه‌ی مهم استراتژیک به ایجاد خاورمیانه‌ی عاری از سلاح‌های کشتار جمعی ترجیح میدهند. به این دلایل است که رهبران هر دو کشور ایران و آمریکا تلاشی جدی برای برگزاری کنفرانس تصویب‌شده‌ی سازمان ملل نمی‌کنند.
اینطور که به نظر می‌رسد، جامعه‌ی بین‌المللی واقعا در حال از دست دادن سهل‌انگارانه‌ی فرست تاریخی برای جلوگیری از جنگی فاجعه‌بار است. زیرا مصر با رهبری جدیدی که به شدت درگیر مسایل داخلی کشور خود بوده و در مورد مشگلات بین‌المللی در مجموع بی‌تجربه است، به تنهایی توانایی از میان برداشتن موانع بزرگی را ندارد که بر سر راه تشکیل این کنفرانس قرار دارند. اما آیا نیروی سیاسی قابل‌ذکر دیگری وجود ندارد که بتواند در کنار مصر و فنلاند (که قرار است میزبان کنفرانس باشد) به میدان بیاید و از رسوایی سیاست بین‌المللی و جنگی خانمان‌برانداز جلوگیری کند؟ پرسش در ایجاست که چرا اتحادیه‌ی اروپا برای تحقق این هدف گامی برنمی‌دارد؟ در واقع تا کنون در مورد درگیری مربوط به برنامه‌ی هسته ای ایران از اتحادیه‌ی اروپا اقدام مهمی دیده نشده است.
اینکه اتحادیه‌ی اروپا یعنی بزرگترین قدرت اقتصادی جهان با منافع گوناگونی که در منطقه‌ای همسایه خود با بزرگترین ذخایر نفت وگاز جهان دارد، تا کنون سیاست فعالی نداشته و خود را زیر چتر متحد اتلانتیک اش مخفی کرده است، با هیچ منطق صلح جویانه و حتی اقتصادی قابل‌درک نیست. چنانچه جنگی علیه ایران درگیرد، خسارت‌های به مراتب بزرگتری متوجه اتحادیه‌ی اروپا خواهد شد تا ایالات متحد آمریکا که در فاصله‌ای دور قرار دارد. در حالی که یک ابتکار سیاسی فعال در این مورد از سوی اتحادیه‌ی اروپا نه تنها می‌تواند از شکست طرح کنفرانس مصوب سازمان ملل جلوگیری کند، بلکه موقعیتی تاریخی برای اقدام مستقل و رهایی از وابستگی  سیاسی متحدی است که اهداف تسلط‌ طلبانه‌‌اش همیشه با منافع اروپا همخوان نیست. از این گذشته، اروپا با در پیش گرفتن چنین سیاست فعالی نه تنها می‌تواند از جنگ علیه ایران جلوگیری کند، بلکه با چشم‌انداز خاورمیانه‌ی خالی از سلاح‌های کشتار جمعی، زمینه‌ی لازم برای صلح خاورمیانه را فراهم آورد.
آیا در عرصه‌ی سیاست خارجی هدفی نزدیک‌تر و کم‌هزینه‌تر از این برای اتحادیه‌ی اروپا وجود دارد که همچون نیروی صلح‌طلب ابتکار را به دست بگیرد و برای برگزاری کنفرانسی تلاش کند که در سال 2010در سازمان تصویب ملل تصویب شده؟ آیا اهدائ جایزه نوبل صلح به اروپا به بهانه از بین بردن روابط خشونت زا بین کشورهای اروپائی در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ،این قدرت سیاسی جهانی رااز دریچه اخلاقی موظف به مسئولیت بیشتری در ایجاد منطقه خاورمیانه و نزدیک خالی از تسلسحات کشتاردستجمعی نمیکند؟ اروپا باید با جسارت و پیگیری از همه‌ی کشورهای منطقه از جمله ایران و اسرائیل بخواهد که بدون هیچگونه پیش شرطی در این کنفرانس شرکت کنند و در تشکیل کنفرانس هیچ خللی را، حتا اگر تعداد اندکی از کشورهای منطقه از شرکت در آن خودداری ورزند، بخود راه ندهد. هیچ‌یک از دولت‌های منطقه، حتا آنهایی که در زندان ایدئولوژیک خود اسیرند، نمی‌توانند در درازمدت بدون از دست دادن مشروئیت مردمی کشور خود به ندای صلح‌طلبانه‌ی کنفرانس سازمان ملل پاسخ منفی بدهند و بلافاصله به آن نپیوندند. خود اعلام شروع کنفرانس مصوب سازمان ملل به تنهائی میتواند از حدت درگیری بر سر برنامه‌ی هسته ای ایران خواهد بکاهد.





۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

هولوکاست 9 میلیون ایرانی به دست بریتانیای کبیر


هولوکاست 9 میلیون ایرانی به دست بریتانیای کبیر 

آیا می دانید هولوکاست واقعی در ایران رخ داده است؟از قحطی بزرگ در ایران چه می دانید؟ آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟ برای آشنایی با چگونگی هولوکاست 9 میلیون ایرانی با طراحی بریتانیا، با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.
کد خبر: ۱۶۱۵۳۱- مهر

گروه گزارش های ویژه مشرق؛ طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.

با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.

در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.



با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.

ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران
دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنین واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نیروهای هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ‏ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. 
با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددی در ابعاد اقتصادي نیز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده ‏هاي مردم که به طرز اعجاب‏ انگيري رو به گسترش بود،  اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.

اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد. 
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم‏ وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نمي‏گرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمي‏شدند." 
میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: 
"از يكي از گذرگاه هاي تهران عبور مي‏كردم. به بازارچه‏ اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپخت‌پزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه‏ كنان گفت : اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده‏ ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.
گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده‏ ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه‏ تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند. 

قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود
از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت مي‏كردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره ‏كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه ‏اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نمي‏خورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.»

نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند

محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.


بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي‏ الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامیه اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود. 


 احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس‏ الوزراي خود نيز نمي‏داد و مقادير زیادی گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار مي‏داشت « جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم». 

در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند
شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت
در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...

داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:
"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."
قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران
قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است. 
از گزارش‌های مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».

بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند
«جان لارنس کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و می‌نویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیه‌ای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش‌ از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوه‌جات حقیقتا هشداردهنده است».
گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران
مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد: 
از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابان‌های تهران جان باخته‌اند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاق‌های زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یک‌هزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانه‌ای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان». 
رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی می‌نویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشته‌اند». 


اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد
رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم می‌نویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باخته‌اند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشده‌اند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند». 
این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانوایی‌های دولتی در تهران می‌نویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم می‌توانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابان‌های تهران می‌نویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه به‌خاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی به‌طور متوسط در هر روز 36 نفر».
کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش می‌کند: «در شهر‌های گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش می‌شود. در ولایاتی که دولت ایران قیمت‌های خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را می‌توان خرید. 


زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند
سخت‌ترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمت‌ها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری می‌کنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمان‌های محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه می‌کنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ می‌دهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است». 
کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف می‌زند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار می‌دهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین می‌نویسد: «تنها در تهران 40‌هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را می‌خورند. زنان نوزادان خود را سر راه می‌گذارند».
گزاش های وایت و ساوترد
در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:
در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.
قحطی و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است." 


این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:
هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.
اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.
یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد. 

چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:
بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی
طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.
کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:
شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:
به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.
کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919
مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.

ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد
جمعیت ایران در سال 1914
برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:
"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."
از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.
به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."
در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..

بازیابی جمعیت پس از 40 سال 
پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.
قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران،  تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.

هولوکاست افسانه‌ای یهودیان
در حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانه‌های به اصطلاح بی‌طرف چیزی شنیده نمی‌شود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار می‌گیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.

الی ویزل
یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند
الی ویزل، دروغ‌پرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!

منابع و مآخذ:

کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی


The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919