۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

آمدن خاتمی و هماهنگی با نظام



 اگر خاتمی کاندیدا شودحتما با هماهنگي نظام خواهد بود

خاتمي ماهيانه با رهبری ارتباط داشته

ااسحاق جهانگيري وزير صنايع و معادن دولت اصلاحات و از كانديداهاي احتمالي انتخابات رياست‌جمهوري طی گفت و گویی خواندنی با «اعتماد»، ضمن انتقاد از گمانه زنی ها در مورد رد یا تایید صلاحیت شدن خاتمی توسط شورای نگهبان می گوید: خاتمی اکر کاندیدا شود،  حتما با هماهنگي نظام خواهد بود
به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» ؛ متن کامل این مصاحبه در پی می آید:
آقاي جهانگيري، به نظر مي‌رسد اصلاح طلبان در شرايط سختي به سر مي‌برند؟
بله، همه در شرايط سختي به سر مي‌برند، اصلاح‌طلب‌ها سخت‌تر.
منظورم بيشتر شرايط سياسي بود.
كجاي شرايط سياسي امروز براي اصولگراها سخت نيست؟ اصولگراها كه وضعشان خيلي بدتر است. هركدامشان يك جايي هستند، يك جهت‌گيري دارند. اختلافات داخلي شان خيلي جدي شده است. از طرف ديگر فكر مي‌كنند بايد درباره اين عملكرد هشت ساله پاسخگو باشند. وضعيت عملكرد برايشان نگران‌كننده بوده. شرايط خيلي براي اصولگراها دشوار شده، به دليل اينكه مسوول اداره كشور هستند اما اصلاح طلب‌ها از جهت اينكه الان مسووليتي ندارند، راحت ترند. مردم از اصلاح طلبان انتظار ندارند كه پاسخگو باشند. ولي از موضع يك گروه سياسي كه بالاخره تعيين‌كننده بود، ريشه‌دار است و در كشور نقش دارد، شرايط دشواري است چون از صحنه سياسي كشور حذف شده كنار گذاشته شده‌اند.

چند ماه ديگر انتخابات رياست‌جمهوري برگزار مي‌شود و در همين شرايط سخت هم نام اصلاح طلبان در بحث‌هاي انتخاباتي به صورت دايم وجود دارد. اكنون دو گروه عمده در جريان اصلاحات حضور دارند كه تعدادشان هم كم نيست؛ عده‌يي كه قائل به حضور در انتخابات به هر قيمتي‌اند و عده‌يي كه معتقدند شرايط حضور در انتخابات مهيا نيست. منظور من از شرايط سخت اصلاح طلبان اين بود. به نظر شما چرا اين دو دستگي به وجود آمده؟
خب، همان طوري كه خودتان هم در سوال‌تان اشاره كرديد، به هرحال شرايطي است كه اصلاح طلبان از طرفي راجع به كشور و راجع به نظام احساس مسووليت مي‌كنند. مي‌دانند كه در مقطعي از تاريخ قرار گرفته‌ايم كه مشكلات زيادي پيش روي كشور ايجاد شده و اصلاح طلبان به عنوان يك جريان سياسي نمي‌توانند نسبت به اين مسائل بي‌تفاوت باشند. بالاخره اين گروه در يك كشتي نشسته‌اند كه سرنوشت آنها به سرنوشت حاكميت گره خورده است. اين طوري نيست كه بگويند اگر اتفاقي بيفتد، متوجه جريان حاكم است و متوجه ما نيست. از طرفي ديگر، بالاخره اصلاحات يك جريان ريشه‌دار است كه در عمق جامعه نفوذ دارد. تصميم‌گيري در راس جريان اصلاحات نياز به بحث و جدل دارد، ولي بالاخره اين تصميم‌گيري بايد طوري باشد كه خواسته‌هاي گروه‌هاي مختلف حتي آنها كه در شهرستان‌ها و مناطق ديگر به عنوان اصلاح طلب فعاليت داشتند لحاظ شود و اين پرسش طرح شود كه آيا ما هر تصميمي بگيريم، بدنه اجتماعي كه همواره در جريان اصلاحات قرار داشته‌اند، چه اتفاقي برايشان مي‌افتد؟ از طرفي، اصلاحات هر تصميمي بگيرد، طبيعتا در تعامل با نظام است و نمي‌تواند مستقلا تصميم بگيرد. نه اينكه نمي‌تواند، تصميمش وقتي عملي مي‌شود كه با نظام در تعامل باشد و به يك تفاهمي رسيده باشند. آن هم دشوار است. بالاخره الان شرايط ارتباطات با نظام خيلي محدود است و تعامل جدي وجود ندارد. اما سياستمدار، جريانات سياسي ريشه‌دار در تاريخي، هيچ وقت به خاطر شرايط محدود در بن بست قرار نگرفته‌اند. اصلا نفس سياستمداري اين است كه هميشه در بن بست‌ها بايد راهكار پيدا كند. در همين شرايط دشوار كه اهميت توجه به بدنه اجتماعي نيز از سوي شما مطرح شود بالاخره سوال اين است كه تصميم‌گيري در جريان اصلاح طلب - به عنوان يك اصلاح طلب از شما سوال مي‌كنم، چگونه اتفاق مي‌افتد؟چطور در انتخابات در يك مقطع سياسي به نتيجه مي‌رسيد؟ اين فرآيند در جريان اصلاحات به چه شكل است؟
اولا اينكه اصلاحات جريان ريشه داري كه از مجلس دوم شكل گرفته و سابقه طولاني دارد و برخي از اعضا ممكن است سابقه شان طولاني‌تر از اين هم باشد و قبل از مجلس دوم هم بوده‌اند و طي اين سال‌ها نهادهاي مدني در داخل جريان اصلاحات شكل گرفته است. يكي از مجموعه‌هاي تصميم‌گيرنده در جريان اصلاحات، احزاب اصلاح طلب بوده‌اند. درست است كه اين سال‌ها دوران ركود فعاليت احزاب اصلاح طلب است ولي بالاخره عملا هيچ اصلاح طلبي خودش را از صحنه سياسي ايران حذف نكرده و هم چنان در صحنه حضور دارند. حداقل نيروهايشان به صورت جدي در صحنه حضور دارند. خب بالاخره، احزاب يك فرآيند تصميم‌گيري دارند؛ شوراي مركزي شان، دفتر سياسي شان... يك جايي هست كه تصميم‌گيري كنند. به دليل اينكه احزاب در جريان اصلاح طلب طيف وسيعي از حزب معتدل و حتي كندرو قرار دارند تا حزبي كه مدعي است راديكاليسم است بالاخره همه گروه‌ها بايد به يك تصميم مي‌رسيدند. در نتيجه شوراي هماهنگي اصلاحات كه مركب ازيك مجموعه از احزاب اصلاحات است شكل گرفت و همه تصميماتي كه داخل احزاب گرفته مي‌شود، براي هماهنگي به اين شوراي هماهنگي مي‌رود. يك سري هم شخصيت اصلاح طلب وجود دارد، كه قدرت نفوذشان به صورت فردي بعضا از احزاب اصلاح طلب بيشتر است. يعني نفوذ آقاي خاتمي در جامعه ممكن است از احزاب اصلاح طلب بيشتر باشد. ولي خب حزب نيست، آقاي خاتمي است!ا شخصيت‌هاي ديگري وجود دارند كه ممكن است در هيچكدام از اين احزاب نباشند ولي شخصيت‌هاي موثري باشند. در نهايت جمع‌بندي فرآيند تصميم‌گيري بعد از احزاب در شوراي هماهنگي اصلاحات انجام مي‌شود اما به دليل موقعيتي كه آقاي خاتمي در مجموعه اصلاحات دارد، برخي تصميمات با توجه به محوريت ايشان گرفته مي‌شود، بعضي از شخصيت‌هايي كه بايد حضور داشته باشند دعوت مي‌شوند و نهايتا به يك جمع‌بندي مي‌رسند.

در اين پروسه‌يي كه گفتيد چه اتفاقي يا چه دست اندازي پيش مي‌آيد كه مثلا در سال 84 آن اتفاق مي‌افتد؟ يعني اصلاح طلب‌ها با تعدد كانديدا وارد انتخابات مي‌شوند و بدنه اجتماعي نمي‌دانند بايد به آقاي هاشمي راي دهند يا معين و كروبي؟ و بعد آن اتفاقات مي‌افتد...
به نظرم در آن سال‌ها احزاب اصلاح طلب مقداري دچار غرور شدند، مغرور شدند و فكر كردند جامعه بيشتر دنبال آنهاست و نتيجه‌اش اين شد كه در شوراي دوم، احزاب اصلاح طلب ليست‌هاي مختلفي دادند و نتوانستند آنطور بايد تصميم‌گيري كنند. من تنها موضوعي كه مي‌توانم بگويم اينجاست كه برداشت برخي احزاب به اشتباه اين بود كه فكر مي‌كردند مي‌توانند به تنهايي راي مردم را جمع كنند.
و اين اتفاق در سال 84 هم افتاد.
قبلش در شوراي دوم افتاد. وقتي كه ليست‌هاي مختلف از احزاب اصلاح طلب بيرون رفت... پنج- شش تا ليست از همين تهران داده شد! بعد يك ليست با تعداد كمي راي ازيك گروه جديد به نام آبادگران آمد و بر ليست‌هاي اصلاح طلب پيروز شد. در انتخابات 84 هم همين اتفاق افتاد. اگر بخواهيم آسيب‌شناسي كنيم آن اتفاق نتيجه اشتباه احزاب اصلاح طلب و بزرگان اصلاح طلب بود. آن موقع هم شايد اگر مقداري از خود گذشتگي در احزاب اتفاق مي‌افتاد، يك مقدار ترجيح منافع جريان اصلاحات بر منافع حزب خودشان وجود داشت، ا منافع ملي بر منافع جريان اصلاحات بيشتر ترجيح داده مي‌شد. ما قبل از اينكه عضويك جريان و حزب باشيم، يك ايران هستيم پس منافع ايران بر منافع جريان ما ترجيح دارد و منافع جريان مان بر منافع حزبمان ترجيح دارد، منافع حزب بر منافع شخصي مان ترجيح دارد. اين مقدمه تصميم‌گيري است. به نظر من آنجا اين اتفاق نيفتاد. نتيجه اين شد كه در مرحله اول چهار- پنج كانديدا وارد صحنه شدند. اگر رايي را كه به سمت اين چهار- پنج كانديدا رفت، به سمت يك كانديداي اصلاح طلب مي‌رفت، جريان اصلاحات حتما در همان مرحله اول برنده بود.

منظورتان دقيقا كدام كانديداها بودند كه بايد كنار مي‌رفتند؟ چون تعداد كانديداها مشخص بود.
بخشي از جريان اصلاحات به سمت آقاي هاشمي‌رفسنجاني رفت. آقاي دكتر معين، كه همراهي بخشي از جريان اصلاحات را داشت. آقاي مهرعليزاده، كه حداقل بخشي از نيروهاي اصلاح طلب با ايشان بود. آقاي كروبي، كه بخشي از احزاب و شخصيت‌هاي اصلاح طلب با آقاي كروبي بودند. اين مجموعه، مجموعه راي بالايي بود كه متفرق شد و نتيجه‌اش اين شد كه بالاخره انتخابات به مرحله دوم رسيد. در مرحله دوم، تلاش كردند كه جبران كنند. اولا كه فرصت سه- چهار روز بيشتر نبود كه كافي نبود و امكان رسيدنش به عمق كشور وجود نداشت. بالاخره نبايد انكار كرد ايران كشور بزرگي است با مناطق پراكنده، نمي‌شود به اين راحتي تصميمي كه امروز در تهران گرفته مي‌شود ظرف سه-چهار روز به اطلاع همه رسانده شود و همه را قانع كرد كه از اين تصميم حمايت كنند. خصوصا كه در مرحله اول، قبل از آن، تخريب‌هاي گسترده‌يي عليه آقاي هاشمي صورت گرفته بود. ديگر نمي‌شد كسي كه تا قبل از روز انتخابات عليه او كار تخريبي انجام شده، در عرض سه روز جبرانش كند.

آن تخريب‌ها كار چي كسي بود؟ گروه‌هاي اصولگرا؟ اصلاح طلب؟
بعد از انقلاب همواره مجموعه نيروهايي مقابل آقاي هاشمي قرار داشته‌اند كه به خاطر شخصيت و موقعيت ايشان بوده است. چون همواره در جايگاه شخصيت دوم قرار مي‌گرفته، هركسي مي‌خواسته نقد جدي‌اي به سيستم داشته باشد، آن كسي كه قابل نقد بود و هزينه‌اش كم بود، آقاي هاشمي بود. در مقطعي بخشي از اصلاح طلب‌ها بودند، خصوصا در دوران انتخابات مجلس ششم كه تا مرحله اول 84 كشيد. دريك دوره‌يي، بعد از 84، بيشتر اصولگراها بناي ناسازگاري با آقاي هاشمي گذاشتند. متاسفانه اصولگرايان در دوره‌يي جريان حمله به آقاي هاشمي را آغاز كردند كه برخي نهادهاي قدرت و حكومت در اختيارش بود. يعني نهادهاي رسمي... من فكر مي‌كنم كه سال 84، عمدتا به همين دليل عدم تحليل درست احزاب اصلاح طلب از مسائل كشور، اين اتفاق افتاد و نتيجه اين شد.
در جملات بالا اشاره كرديد كه شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات به همراه تعدادي شخصيت تاثيرگذار باعث مي‌شوند يك فرآيند به نتيجه برسد. استنباط من اين است در آن سال تمام اجزايي كه در نهايت باعث مي‌شدنديك فرآيند اتفاق بيفتد و روي يك كانديداي واحد به نتيجه برسند، دچار نقص بوده‌اند.
حتما اشكال وجود داشته. ببينيد، اگر قرار بود همه چيز اين احزاب مشابه هم باشد، خب يك حزب مي‌شدند. وقتي كه يك حزب نيستند دليلش اين است كه تفاوت‌هايي لااقل از جهت تصميم‌گيري‌هاي جزئي دارند، حتي اگر در كليات مشترك باشند. فرآيند تصميم‌گيري درك جريان سياسي واقعا كار دشواري است و طيف گسترده‌يي را در بر مي‌گيرد. من فكر مي‌كنم به دليل همين گستردگي، تصميم‌گيري سخت شد. خصوصا اينكه برخي از شخصيت‌هاي محوري جريان كه مي‌توانستند نقش به قول معروف ريش سفيدي را به عهده بگيرند و اوضاع را مرتب كنند، خودشان در معرض انتخاب بودند. چون خودشان در معرض انتخاب بودند، ديگر كاري نمي‌توانستند بكنند؛ مثل آقاي هاشمي. چون اينها در صحنه بودند، برخي افراد ديگر هم كه مي‌توانستند كاري كنند، براي رعايت كردن احترام اين دو شخصيت اصلي، نهايتا گفتند كه به مردم واگذار كنيم.

اشاره كرديد كه خيلي از تخريب‌هايي كه دوران بعد از انقلاب اتفاق مي‌افتاد، به خاطر اين بود كه احساس مي‌شد آقاي هاشمي نفر دوم نظام هستند. به نظر شما، الان نفر دوم نظام چه كسي است؟
آقاي هاشمي جايگاه خودش را دارد. من فكر مي‌كنم يكي از دلايلي كه آقاي هاشمي اين قدر تخريب شد اين است كه سياستمدار كاركشته‌يي است. اينكه آقاي هاشمي هم چنان در جايگاه خودش قدرتمند ماند؛ نشانه اين است كه سياستمدار قدرتمندي است كه مي‌تواند بحران‌هايي به اين گستردگي را از سر بگذراند آقاي هاشمي نقش خودش را دارد كه بالاخره حتي مقام معظم رهبري هم گفته‌اند كه هيچكس براي من هاشمي نمي‌شود. معتقدم تخريب‌ها هم در موضع و هم جايگاه آقاي هاشمي حتما تاثير داشته، ولي جايگاه دوم قدرت رييس‌جمهور است. به نظر من، آقاي هاشمي هم چنان قدرت تاثيرگذاري بالايي دارد.
پس آقاي هاشمي الان نفر دوم نيست.
نمي شود گفت نفر دوم نيست.
الان، نظام نفر دوم دارد؟
(سكوت) نفر دوم... به جايگاه رسمي كه نگاه كنيم، رييس‌جمهور است.
نه لزوما رسمي، منظورم غيررسمي است.
اگر اين طور نگاه كنيم، به نظر من بعد از رهبري، آقاي هاشمي نفر دوم است. بعد از رهبري هيچ كس به آقاي هاشمي نمي‌رسد.
وقتي به انتخابات 88 مي‌رسيم، اتفاقات عجيب و غريبي براي جريان اصلاحات روي مي‌دهد. آنها متهم به براندازي‌، ارتباط با غرب، كودتاي مخملي و... مي‌شوند اين اتفاقات و در نهايت به اين ختم مي‌شود كه تعدادي از اصلاح طلبان به زندان مي‌افتند، برخي احزاب منحل مي‌شوند و... فكر مي‌كنيد اصلاح طلب‌ها مغضوب كدام گروه شدند كه چنين اتفاقي برايشان افتاد؟
اتفاقات 88 از جمله بدترين اتفاقات دوران جمهوري اسلامي بود. انتخابات پر هزينه‌يي بود. هم براي جريان اصلاحات پرهزينه بود و اصلاحات هزينه‌هاي بسياري برايش پرداخت كرد و هم براي مجموعه نظام كه برخوردهايي با مجموعه‌يي داشت كه سال‌ها در دل خودش بود. چرا اين اتفاق افتاد؟ واقعا چرايش هنوز روشن نشده. علتش هم اين است كه در اين فضاي امنيتي نه اطلاعات شفاف رد و بدل مي‌شود و نه امكان بحث و گفت‌وگوي جدي وجود دارد. اگر شرايطي به وجود بيايد كه مسائل امنيتي كشور كامل برطرف شود و مسوولين كشور بنشينند و با احزاب سياسي، يك آسيب‌شناسي كنند كه جريان اصلاح طلب، اگر در انتخابات 88 اشتباه كرد، كجا اشتباه كرد؟ در مقابل جريان اصلاح طلب بايد بگويد كه اگر اشتباهي در جرياني كه مي‌خواست اين بحران را مديريت كند، چه بوده... چون بالاخره در سال 88 يك بحراني اتفاق افتاد. يك مجموعه‌يي از نهادهاي كشور مسوول كنترل اين بحران بودند. برخي معتقدند اشتباهات مديران بحران بود كه اينكه بحران را اينقدر ادامه‌دار كرد. وگرنه مي‌شد به عنوان يك اعتراض اوليه كه مردم به برخي از دست اندر كاران امور انتخابات داشتند رسيدگي و تمام شود. معلوم شود بالاخره حرف مردم چيست و مردم قانع شوند. برخي اتفاقاتي كه از قبل از انتخابات افتاد و بحث مناظره‌ها و بحث بالاخره استفاده از برخي منابع، به هرحال فضاي انتخابات را مقداري از قبل به اين سمت برد كه نهايتا اين اتفاق افتاد. من فكر مي‌كنم الان نمي‌شوديك اظهار نظر دقيق كرد. اظهار نظر دقيق وقتي اتفاق مي‌افتد كه طرفين به هم اعتماد داشته باشند و با همان اعتماد به هم بنشينند آسيب‌شناسي كنند. وقتي يك طرف همواره طرف ديگر را متهم به براندازي مي‌كند كه نمي‌شود آسيب‌شناسي كرد. آن طرف هم وقتي حرف مي‌زند، يكطرفه حرف مي‌زند.
شما ابتداي صحبت‌تان به تعامل با نظام اشاره كرديد. فكر مي‌كنيد امكان اينكه با نظام گفت‌وگو شود، در آن شرايط وجود داشت؟
بله! من تيرماه 88 (كمي اين طرف يا آن طرف تر) مصاحبه كردم و در آن شرايط از مهم‌ترين مصاحبه‌ها شد. همان موقع گفتيم جريان اصلاح طلب يك جريان گمنام تازه به صحنه آمده نيست. رييس‌جمهور، وزير، نماينده مجلس، رييس مجلس و... داشته. اينها كساني بودند كه تا چند ماه قبل در نشست‌هايي با نظام گفت‌وگو مي‌كردند. درباره مسائل تصميم‌گيري مي‌كردند. بخشي از اسرار نظام پيش اين‌هاست. در نهادهاي مختلف كشور، مسووليت ردهك داشته‌اند. اينها بايد با نظام وارد تعامل شوند. بروند و گفت‌وگو كنند و ببينند راهكار چيست. يكي از جاهايي كه به نظر من مي‌توانست خيلي خوب براي كنترل اين بحران نقش ايفا كند، دولت بود. ما بالاخره در مسووليت‌هاي دولتي بوده‌ايم. اتفاقاتي افتاده و دولت مي‌تواند به راحتي با گروه معترض بنشيند، جلسه بگذارد، ببيند چه هست و چه نيست. چه كارهايي كنند يا نكنند.
ولي مردم به خود دولت معترض بودند.
بله، در واقع معترض گروهي بودند كه انتخابات را برگزار كرده بودند. من فكر مي‌كنم دستگاه‌هاي مسوول كه در اين زمينه مسووليت قانوني دارند، مي‌توانستند به سرعت -سه چهار روز- به يك تفاهمي برسند. چون بعيد مي‌دانم حزبي دنبال اين بود كه با حضور در خيابان، تاثير تعيين‌كننده‌يي در سرنوشت كشور داشته باشد.
تكليف آن علامت سوالي كه بدنه اجتماعي جريان اصلاح طلب داشت چه مي‌شد؟
اقناع كردن جامعه با گفت‌وگوهاي تلويزيوني و طرح بدون سانسور مساله مي‌توانست انجام پذيرد. كساني كه براي حرف زدن مي‌رفتند، اگر چهره‌هاي قابل اعتماد مردم بودند، مي‌توانستند راحت مردم را قانع كنند. بگويند با اينها جلسه داشتيم، به اين نتيجه رسيديم.
البته چهره‌هاي امنيتي جريان اصولگرا مي‌گويند طي ديداري كه با معترضان دولت داشته‌اند، آنها نمي‌خواسته‌اند كه اين مذاكرات به نتيجه برسد.
من نمي‌خواهم بگويم كه درست مي‌گويند يا غلط. چون ما نمي‌دانيم چقدر از اين ادعاها درست است و چقدر نادرست است. من مي‌خواهم بگويم از موضع مديري كه مي‌خواهد بحراني را اداره كند، راهكار اداره بحران فقط درگير شدن و مقابله نيست. خصوصا وقتي كه مي‌دانيم يك عده مي‌توانند كنترل‌كننده بحران باشند؛ ا وقتي كه در منطقه‌يي اتفاقي مي‌افتد، شما نمي‌دانيد چه كسي باني اين است. كنترل كردنش خيلي سخت است. ولي زماني هست كه مي‌دانيد اگر با افرادي مذاكره كنيد مي‌توانيد اين بحران را آرام كنيد.
شما فكر كنيد چه عاملي باعث آن اعتراض‌ها شد؟
من زماني استاندار بودم. فكر مي‌كنم كه اگر من مسوول تصميم‌گيري بودم، مي‌توانستم طوري مديريت كنم كه به اين جاها نرسد. حتي اعتراض گسترده‌يي مثل اعتراض تهران.
چگونه؟
بالاخره، اين طور چيزها را سخت مي‌شود گفت. يكي از راه‌ها اين است كه بايد بدانيد كه اگر شما با شخصيت‌هاي موثري به تفاهم برسيد كه معترضين به آنها اعتماد دارند، قادرند مسائلشان را با معترضين حل كنند. وقتي درگيري به آن معنا اتفاق نيفتاده بوده، جرياناتي كه معلوم نيست مي‌توانستند تاثيرگذار باشند، هنوز بر جريان اعتراضات حاكم نشده بوده‌اند، اعتراضات حالت عادي داشته... اين طور مواقع، به نظر من، مي‌شد با گفت‌وگو با احزاب اصلاح طلب، با شخصيت‌هاي اصلاح طلب و استفاده از قدرت و توانمندي آنها جريان را كنترل كرد و در عين حال به اعتراضات هم رسيدگي كرد. البته در اين طور كارها بايد تلاش شود كه حتي‌الامكان راس نظام درگيرش نشود. بايد در همان سطح دستگاه‌ها بماند و تصميم‌گيري شود.
دوباره به بحث تعامل بر مي‌گردم. ديديم كه دو سال بعد از انتخابات، كساني مخصوصا جريانات اصلاح طلب مي‌گويند كه با اين شرايط ديگر امكان حضور در انتخابات نيست. آقاي خاتمي هم يكسري شرايطي اعلام كردند، كه نمي‌شود اسمش را شرط هم گذاشت، ولي لازمه‌هاي حضور در انتخابات بود: انتخابات در چارچوب قانون، آزادي زندانيان و آزادي رسانه‌ها. منتها آن شرايط در همين حد هم محقق نشده بود و شايد به صورت نسبي محقق شده بود اما آقاي خاتمي به انتخابات رفتند و راي دادند. بعد گفتند قرار نبود راي ندهيم!يكسري شرايط را اعلام كرديم! شما علت راي دادن آقاي خاتمي را چه مي‌دانيد؟
اولا اينكه چرا آقاي خاتمي راي داد را اصلا خودش بايد توضيح بدهد. ولي من اصلا تصور اينكه آقاي خاتمي راي نمي‌دهد را نداشتم. بالاخره كسي است كه سال‌ها وزير و هشت سال رييس‌جمهور بوده، عين دومين قدرت كشور. حالا يك اتفاقاتي هم در داخل اين نظام افتاده كه قطعا مطلوب او نبوده. اينكه ايشان به مرحله‌يي برسد كه بگويد من ديگر به عنوان يك شهروند به اين صندوق اعتماد نمي‌كنم كه راي بدهم، خيلي بار سياسي مهمي مي‌توانست با خود داشته باشد. به نظر من، آقاي خاتمي با علم به اينكه اينكه راي دادنش باعث مي‌شود بخشي از بدنه اصلاحات و جريان سبز مدتي به او اعتراض خواهند كرد و مدتي زمان خواهد برد تا آنها قانع شوند، اين عمل يك كار مدبرانه و شجاعانه‌يي بوده كه انجام داد. يعني آقاي خاتمي هزينه همه انتقادها را خريد اما كار عاقلانه را انجام داد. اگر نمي‌كرد هزينه‌يي كه بر جريان اصلاحات و خصوصا بدنه اصلاحات تحميل مي‌شد بيشتر از آن چيزي بود كه هست.
خب، بعد از اينكه آقاي خاتمي راي داد، طيف امنيتي جريان اصولگرايك قدم جلوتر آمدند و گفتند حالا شما بايد بگوييد كه توبه كرده ايم!
توبه را كه آن موقع نگفتند. قبل از آن هم مي‌گفتند. من فكر مي‌كنم گروه تندرو هستند كه هيچوقت نمي‌توانند در صحنه رقابت صاحب منصب‌هايي باشند كه در آن قرار گرفته‌اند. چون خيلي افراد از نظر سابقه انقلابي، مديريتي، تحصيلاتي و... بهتر از آنها در كشور حضور دارند كه مي‌توانند آن كارها را به عهده بگيرند. تندروها بعد از حذف شدن اين جريان حاكم شدند. مصلحت اين گروه در حمله به مصلحان جامعه است. در واقع فرمول حضور اين گروه‌ها در قدرت، التهاب آفريني است.
چه ابزاري مي‌تواند اين افراد را مهار كند؟
بي اعتنايي! نبايد خيلي به شعارها توجه نكرد. اينها با شعارهايشان ديگران را مي‌ترسانند و وادار به عقب‌نشيني مي‌كنند و كم پيش مي‌آيد كه عمل واقعي انجام دهند مگر در مواردي كه ابزار و قدرت داشته باشند. بالاخره در كار سياسي يك جاهايي هزينه هم هست. من فكر مي‌كنم كه آقاي خاتمي آن كاري كه انجام داد، كاري بود كه صد در صد مورد تاييد و مقبوليت نظام بود، ولي خب ممكن است بگوييم كه به نسبت اينكه آقاي خاتمي بايد عكس العمل مناسب در ازاي اين كاري كه كرد مي‌گرفت، كه نگرفت ممكن است علت اين باشد كه همين تندروي‌ها فضا را طوري هدايت كردند كه نظام نتوانست بهره‌برداري خود را انجام دهد. شايد هم فضايي درست شده بود كه عدم شركت عدم معرفي كانديدا به اين معنا قلمداد شده بود كه در راي‌گيري هم نبايد شركت كرد پس طرفين عليه همديگر نوعي گارد اتخاذ كرده بودند كه كسي نتوانست آن را به سرعت تغيير دهد. قبلا هم گفتم كه پيش از انتخابات مجلس آقاي هاشمي به نقل از رهبري گفته ايشان حتي موافق آمدن اصلاح طلبان هستند و اگر پيروز مجلس هم شوند بلااشكال است اما زماني نقل شد كه جريان اصلاحات چندان قادر به بازيابي خود نبود. من فكر مي‌كنم در مجموعه حاكميت علاقه‌مندي به حضور اصلاح طلبان در اداره كشور به صورت جدي وجود داشته باشد. بالاخره نتيجه اين هشت سال درس‌هاي زيادي به همه داده. اين هشت سال براي خيلي از كساني كه تصوراتي راجع به اداره كشور داشتند، اگر ارزيابي دقيقي انجام بگيرد خارج از همه حب و بغض‌ها، اينكه چه كسي از ارزيابي خوشش مي‌آيد، چه كسي بدش مي‌آيد... صرفا به عنوان يك ارزيابي داخلي انجام بگيرد، به عنوان سرمايه‌يي كه در اختيار جريانات حاكميت قرار مي‌گيرد. اين هشت سال خيلي درس مي‌دهد. هزينه‌هايي كه در اين هشت سال بر مقدسات تحميل شد. هزينه‌هايي كه بر رهبري تحميل شد. هزينه‌هايي كه بر مجموعه نظام تحميل شد. هزينه‌هاي مالي كه از جيب ملت ايران بيش از ششصد تا هفتصد ميليارد دلار رفت. نيروهاي انقلابي از صحنه انقلاب كنار گذاشته و بدنام شدند. هزينه‌يي از اين راه به انقلاب تحميل شد كه افراد موثر سطح بالا متهم به انواع و اقسام چيزها شدند. اينها را يك طرف قرار دهيم و دستاوردها را هم طرف ديگر. عده‌يي معتقدند اين اتفاقات دستاوردهايي هم براي نظام داشته و بايد ببينيم واقعا اين دستاوردها با هزينه‌ها سازگاري دارد؟
البته برخلاف اظهارات شما چيزي كه از تريبون رسمي گفته مي‌شود اين است كه بعضي‌ها اين همه پيشرفت را نمي‌بينند.
تريبون رسمي هيچوقت در هيچ حكومتي خودش را در موضع ضعف قرار نمي‌دهد. البته نمي‌گويم اگر حاكميت به ضعف موجود اذعان كرد چيزي به نفع جريان اصلاح طلب تلقي مي‌شود، نه! اصلاحات بايد به عنوان يك سرمايه داخل نظام بماند. و البته اگر در جايي حركتي انجام گرفت و در مقابل دستاوردهاي آن حركت هزينه زيادي براي نظام داشت، نبايد تكرار شود.
آنچه ما پس از انتخابات 88 مي‌بينيم، دو چالش عمده نظام با مجموعه دولت دهم و آقاي احمدي‌نژاد است؛ يكي بحث ناسازگاري احمدي‌نژاد با سيستم است و دومي هم معيشت مردم. به نظر شما اين دو عامل براي نظام كافي نيست كه نظرش درباره اداره كشور توسط جريان اصولگرا عوض شود و به سمت جريان اصلاح طلب برگردد؟
ببينيد، اينكه آقاي احمدي‌نژاد ناسازگاري دارد يا معيشت مردم دچار مشكل است و مجموعه سياست‌هاي اتخاذ شده توسط دولت طي چند سال اخير در حوزه سياست خارجي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و همه اين ناسازگاري‌ها چيزي نيست كه غيرقابل تحمل باشد و اتفاقي هم براي نظام نمي‌افتد. اما نظام بايد بررسي كند كه يكسري داده‌ها به اين سيستم داده و يكسري ستانده‌ها دارد. ورودي اين سيستم چه بوده و خروجي‌اش چيست؟ اگر براي نظام مفيد بوده، خب خيلي خوب است. همين راه را ادامه مي‌دهيم. اگر مفيد نبوده و در مضر بودنش به اين نتيجه رسيديم كه مديري كه اين همه منابع در اختيار داشته اما عملكرد بدي داشته قاعدتا بايد تغييرات انجام شوديا سياست‌ها اصلاح شوند اينجا مهم نيست اصلاح طلب يا اصولگرا بودن اهميت ندارد بلكه مهم اين است كه اين نظام اگر اصولگراها را جزو نيروهاي تعيين‌كننده داخل نظام مي‌داند، اصلاح طلب‌ها را هم از نيروهاي تعيين‌كننده داخل نظام بداند. ضمن اينكه اتفاق 88 نمي‌تواند همه اصلاح طلب‌هاي كشور را به نيروهاي غير خودي تبديل كند.
چرا مي‌گوييد ناسازگاري احمدي‌نژاد نمي‌تواند تاثيرگذار باشد؟
نه كه نمي‌تواند، مي‌گويم اين قدر نمي‌تواند. در حدي كه شما الان مي‌گوييد آن ناسازگاري جهت‌گيري نظام را عوض مي‌كند نيست! من معتقد نيستم ناسازگاري جهت‌گيري را عوض مي‌كند. آن نتيجه عملكرد است.
يعني فكر مي‌كنيد قهر يازده روزه احمدي‌نژاد مهم نيست؟
نتيجه‌اش مهم است! آقاي احمدي‌نژاد بيست روز هم قهر بكند ممكن است هيچ اتفاقي نيافتد. فوقش مي‌رود مي‌نشيند توي خانه‌اش. ولي وقتي اين همه براي يك فرد هزينه شده و ادعا شود كه كاملا ولايتمدار است و در چارچوب سيستم ولايت عمل مي‌كند، بيايد چنين عكس العملي نشان دهد ديگر براساس شعارها نمي‌توان تصميم گرفت. اگر گذشته را ارزيابي كنيم در عمل نشان داده شده افرادي كه كمتر شعار داده‌اند، بيشتر همراهي كرده‌اند. من در دولت آقاي خاتمي نمي‌توانم هيچ موردي پيدا كنم كه ايشان در مقابل يك صحبت صريح اين طور عكس العملي داشته باشند. حالا آقاي خاتمي شعار هم نداده و آقاي احمدي‌نژاد داده؛ نتيجه اين شد به افرادي كه با شعار به نحوي خودشان را طور ديگري نشان داده‌اند، نبايد توجه كرد. بايد به سابقه افراد توجه كرد. بايد به دنباله افراد، كه اين شخص از چه جايگاهي بلند شده و دارد اين حرف را مي‌زند نگاه كرد. آيا درست است كسي كه هيچ سابقه‌يي نداشته وارد سيستم شود و بگويد هيچ كس به گرد من نمي‌رسد؟ بالاخره اين نظام جنگ داشته، افرادي كه اين حرف را مي‌زنند بايد بگويند چقدر در جنگ حضور داشته‌اند. اين نظام شهيد داده. اين افراد بايد بگويند چه سابقه‌يي داشته‌اند. چقدر با امام همراهي كرده‌اند. من فكر مي‌كنم در مقاطع يكسري مسائل به عنوان اصل و مبنا قرار گرفت كه درست هم بود، نادرست نبود، ولي افرادي براي اينكه بتوانند خودشان را جا بيندازند از آنها استفاده كردند، شروع به شعارهاي بزرگ دادن كردند و به اين افراد اعتماد شد.
پس فكر مي‌كنيد بخشي از جرياني كه دولت يا مجلس در آن دست دارد، عبرتي براي مجموعه نظام شده است؟
من فكر مي‌كنم مجموعه اتفاقات اين هشت سال براي همه، درس‌هاي زيادي داشته است. بايد از اين وقايع درس‌هاي زيادي گرفت.
با توجه به وضعيتي كه شما توصيف كرديد پرسش اينجاست كه آيا مجموعه جريان اصلاح طلب در حال حاضر ديدارهايي با نظام انجام مي‌دهد يا نه؟ مثلا با رهبري ديدار دارد؟
بالاخره ارتباطاتي وجود دارد. اين ارتباطات بايد تقويت شوند.
اين ضعيف بودنش دو طرفه است؟
نظام كه نمي‌تواند دنبال گروه‌ها بدود كه با من ارتباط برقرار كنيد. اين گروه‌ها هستند كه بايد براي تعامل با نظام راه پيدا كنند. يك عده هستند كه مي‌نشينند و مي‌گويند راه نمي‌دهند!
قبلا اين راه پيدا كردن چگونه بود؟
قبلا وجود داشته! هر گروهي مي‌خواسته... مثلا آقاي خاتمي به صورت ماهيانه، حتي بعد از رياست‌جمهوري‌اش با رهبري ارتباط داشته. وزراي دولت ارتباط داشتند. وزراي سابق وقت مي‌خواستند و مي‌رفتند و صحبت مي‌كردند. در مراسم‌هايي كه بوده شركت مي‌كردند و بالاخره گفت‌وگويي انجام مي‌شد. من فكر مي‌كنم آن تعاملات بايد احيا شود. آن تعاملي كه بين جريان اصلاح طلب با نظام بوده بايد اصلاح شود. يك عده بايد همت كنند و آن تعامل را احيا كنند.
اين عده چه كساني هستند؟
خب بالاخره همين شخصيت‌هاي موثر جريان اصلاح طلب هستند ديگر.
به هر حال من فكر مي‌كنم كه اين شدني است. آقاي هاشمي‌رفسنجاني الان ارتباط خوبي دارد. آقاي خميني ارتباط و گفت‌وگو دارد. مي‌شود درباره شخصيت‌هاي اصلاح طلب هم اين تعامل و گفت‌وگو قبل از انتخابات رياست‌جمهوري اتفاق بيفتد. به هر حال همه علاقه‌مند هستند كه اين نظام با قدرت و قوت ادامه پيدا كند، مشكلات برطرف شود و مردم به آرامش و آسايش برسند. اهداف اصلي مشترك هست و به نظر من مي‌شود برون رفتي پيدا كرد.
سال 84 جريان اصولگرا مدعي بود ما براي شانزده سال آتي برنامه‌ريزي كرده‌ايم، نه هشت سال! به نظر شما با وجود چالش جدي ميان آنها، ‌تسلط آنها بر قوه مجريه هشت سال ديگر ادامه پيدا مي‌كند؟
من فكر مي‌كنم بسياري از اين اصولگراها هيچ راهي براي برون رفت از مشكلات بلد نيستند و سابقه شان هم نشان داده كه قادر نيستند راه‌حلي براي برون رفت از اين مشكلات پيدا كنند. تنها راه‌حلي كه پيدا مي‌كنند اين است كه به هم بپرند و تجزيه شوند. وقتي هم كه تجزيه مي‌شوند، متاسفانه تمام اخلاق را نسبت به هم كنار مي‌گذارند. انواع و اقسام اتهامات درون اصولگراها به يكديگر زده مي‌شود كه من تا حالا نشنيده بودم يك اصلاح طلب اين موارد را به يك اصولگرا نسبت دهد. من فكر مي‌كنم اين مشكلي است كه اصولگراها با آن رودررو شده‌اند و به اين سادگي نمي‌توانند خودشان را بازسازي كنند.
به نظر شما كانديداي دولت چه كسي خواهد بود؟
نمي دانم! واقعا هيچ اطلاعي ندارم.
الان مي‌بينيم كه بحث تعدد كانديدا باز دارد مطرح مي‌شود. آقاي هاشمي‌رفسنجاني، آقاي خاتمي، حتي آقاي ناطق هم به تازگي در جريان اصلاح طلب تعريف مي‌شود! خود شما، آقاي عارف هستند، آقاي زنگنه و به همين ترتيب فكر مي‌كنم تعداد كانديداهاي اصلاح طلب به ده نفر برسند! استراتژي اصلاح طلبان براي انتخابات مشخص شده؟
اصلاح‌طلب‌ها كه هنوز درباره اصل موضوع تصميم نگرفته‌اند.
اصل موضوع يعني چه؟
اصل موضوع شركت در انتخابات است؛ معرفي كانديدا و حضور فعال در صحنه داشتن. الان در واقع دارند راجع به اين موضوع بحث مي‌كنند. هم در احزاب اصلاح طلب، هم در شخصيت‌هاي اصلاح طلب هم در گروه‌هايي كه آقاي خاتمي دارند. برداشت تقريبا اين است كه اين‌بار اصلاح طلب‌ها ممكن است به جمع‌بندي برسند تا در انتخابات رياست‌جمهوري فعال شركت كنند. ضمن اينكه اگر به اين تصميم برسند، موضوع بعدي اين است كه كانديدايشان كيست؟ آن چه كه در حال حاضر مي‌توان از كلام اعضا و شخصيت‌هاي موثر اصلاح طلب نتيجه گرفت اين است كه اصلاح طلبان تلاش مي‌كنند روي يك نفر به اجماع برسند. چنانچه اصلاح طلبان به يك كانديدا برسند، بعيد مي‌دانم كس ديگري از چهره‌هاي اصلاح طلب كه شما اسم برديد آمادگي مستقل شركت كردن در انتخابات را داشته باشد.
يك نفر چه كسي؟
يكي از همين‌هاست ديگر.
فكر مي‌كنيد آقاي خاتمي تاييد صلاحيت شوند؟
حالا آن بحث بعدي است. يك بحث اين است كه اصلاح طلب‌ها با چه فرآيندي مي‌آيند، يك بحث هم برخورد با آقاي خاتمي است. من دليلي نمي‌بينم يعني اصلا موضوعش را موضوع درستي نمي‌بينم كه اصلا طرح شود كه آقاي خاتمي تاييد صلاحيت مي‌شونديا خير. آقاي خاتمي يك شخصيت بزرگ و سرمايه ملي نظام جمهوري اسلامي ايران است، با سابقه روشن در گذشته و اين شخصيت اگر ورود پيدا كند، حتما با هماهنگي نظام خواهد بود. چون آقاي خاتمي اينطور كه بخواهد خودش را مطرح كند، نيست اصلا دنبال اين كار نيست. الان اگر به صحنه بيايد گرچه مي‌تواند موج ايجاد كند اما هنوز زود است. برداشت من اين است كه آقاي خاتمي هنوز در مرحله‌يي نيست كه درباره اين موضوع حتي فكر كند كه به صحنه بيايد يا نه. آقاي خاتمي هم يقينا بيش از بقيه راجع به جريان اصلاح طلب احساس مسووليت مي‌كند، چون جريان اصلاح طلب به او بيش از همه گرايش دارد. به هر حال يك نفر نهايتا با محوريت آقاي خاتمي و احزاب اصلاح طلب به عنوان كانديدا انتخاب خواهد شد و حالا هركسي باشد، قطعا شخصي خواهد بود كه حتما مجموعه حاكميت و نهادهاي تصميم‌گيرنده را خواهد داشت.
يك بحث جدي دارد درباره حضور آقاي هاشمي مطرح مي‌شود. فكر مي‌كنيد آقاي هاشمي در نهايت به اين نتيجه برسند كه وارد انتخابات شود؟
من آقاي هاشمي را مرتب مي‌بينم اما تا حالا از ايشان نشنيده‌ام كه كمترين تمايلي براي شركت كردن داشته باشد.
البته خودشان گفته‌اند من حاضرم تا آخر عمر خودم را صرف اصلاح امور و انقلاب كنم.
بله! زندگي آقاي هاشمي وقف اين نظام و انقلاب بوده. از اولي كه جوان بوده تا الان يك لحظه از انقلاب و نظام فاصله نگرفته. هزينه كرده ولي اينكه مي‌خواهد كانديداي رياست‌جمهوري شود را بنده از ايشان نشنيده‌ام.
به نظر شما حضور آقاي هاشمي چه واكنشي در ميان توده مردم به همراه خواهد داشت؟
شما يك پيش فرضي مي‌كنيد كه آن پيش فرض هم مبهم است روشن نيست. بايد ببينم اصلا آقاي هاشمي هم جزو كساني است كه وقتي مي‌خواهد تصميم ‌گيرد قبل از آن به مسائل ديگر فكر مي‌كند. در پاسخ به سوال شما معتقدم شخصيت ايشان به نسبت قبل بازسازي شده و بين مردم موقعيت بسيار خوبي دارد. شخصيت متنفذي است. آقاي هاشمي و آقاي خاتمي، چه تصميم بگيرند خودشان شركت كنند و چه كس ديگري را كانديدا كنند، حتما در مقطعي است كه خير و صلاح كشور را در تصميم خودشان مي‌دانند كه به نظر من تصميم مفيدي خواهد بود و بازتاب مردم هم به نظر من خوب خواهد بود.
اگر شخصيت‌هايي مثل آقاي هاشمي، ناطق و خاتمي تصميم به نيامدن و رييس‌جمهور‌سازي بگيرند، به نظر شما اين اتفاق كمي دير نيست؟
نسبت به شرايط انتخابات دير شده. بالاخره كانديدايي كه مي‌خواهد انتخاب شود خصوصا براي جريان اصلاحات كه بعد از 88 خيلي آسيب ديده به زمان نياز داريم. نيروهاي شهرستان تقريبا به‌طور كامل از صحنه كار سياسي كنار رفته‌اند. كار سياسي برايشان خيلي پرهزينه شده و اين كنشگران را بايد دوباره فعال كرد. اين فعال‌سازي زمان مي‌برد تا جريان اصولگرايي كه همه اين نيروها را به صورت طبيعي و فعال در صحنه دارند. ولي اصلاحات خيلي وقت مي‌خواهد كه بتواند در استان‌ها و شهرستان‌ها دوباره نيروهايش را فعال كند و به صحنه بكشاند. ولي به نظرم هر وقت دوستان در ماه‌هاي آينده تصميم بگيرند و با قدرت بيايند، جريان اصلاحات مي‌تواند با يكسري هماهنگي با همه زحمت‌هايي كه دارد به فعال‌سازي نيروهاي خود بپردازد.
فرض بگيريم فردا آقاي جهانگيري تصميم مي‌گيرند كانديداي رياست‌جمهوري شوند. خاستگاه شما كرمان است اما چطور مي‌خواهند اين كانديداها را به شهرهاي آذربايجان و خراسان معرفي كنند. پروسه‌يي زمانبر خواهد بود.
پر زحمت است، نه اينكه زحمت ندارد ولي اگر تصميم گرفته شود، جريان اصلاحات فعال شود بخش عمده‌يي از بدنه اجتماع مانند دانشگاهيان و نيروهاي موثر قدرت نفوذ زيادي براي تحريك بدنه جامعه دارند ولي مهم اين است كه قبل از آن اصلاحات به جمع‌بندي برسند. البته يك فرصت ديگر كه شانس اصلاح طلب‌ها و هديه اصولگراها به اصلاح طلب‌ها بود مديريت ناكارآمدي است كه اصولگراها از خود نشان داده‌اند. بهره‌برداري از ناكارآمدي اصولگرايان يك فرصت است. اخيرا من ديده‌ام برخي اصولگراها ناراحت هستند و مي‌گويند اصلاح طلب‌ها دارند از اين سوءاستفاده مي‌كنند. درحالي كه اين سوءاستفاده نيست! اين استفاده است! وقتي يك جرياني بد عمل كرده و كشور را بد اداره كرده، جريان رقيب از اين فرصت استفاده مي‌كند ديگر! حق ندارند بگويند كه استفاده نكن!
فكر مي‌كنيد حضور اصلاح‌طلب‌ها در انتخابات پيش شرط‌هايي دارد يا نه؟
پيش شرط يا شرط نبايد گفته شود. مهم‌ترين دغدغه اصلاح‌طلبان اين است كه بالاخره انتخابات طوري برگزار شود كه دغدغه‌هايي دارند كه بايد برطرف شود.
تضميني هم وجود ندارد؟
نه، تضمين هم لازم نيست. دغدغه آنها بايد مثل تمام كساني كه در انتخابات شركت مي‌كنند مانند بي‌طرفي ناظر، بي‌طرفي مجري، سلامت انتخابات و... همين چيزهايي كه در صحبت‌ها گفته مي‌شود. شرايط سياسي پر نشاطي در كشور به وجود آوردن، در اختيار قرار دادن امكانات كشور به‌طور عادلانه و مساوي براي كانديداها و... يعني اينطور نباشد كه بخشي از امكانات كشور در اختيار يك جريان باشد و جريان ديگر بخواهد دست بسته با آن رقابت كند. صدا و سيما، امكانات ديگري كه نهادها دارند يا همه بايد استفاده كنند يا هيچكس نبايد استفاده كند! اينكه يك گروه احساس كند فضاي امني برايش وجود دارد كه هر اتهامي خواست به رقيبش بزند و هيچكس هم به آن رسيدگي نكند، بايد بالاخره متوقف شود.
يكي از مسائل مهم جامعه اين است كه سال 88 دو كانديداي اصلاح‌طلب در انتخابات حضور داشتند و الان در شرايط خاصي هستند. آيا مشخص شدن وضعيت آنها جزو پيش نيازها نيست؟
اين آرزوي قلبي هر چهره انقلابي اصلاح‌طلب و بعضا غير اصلاح‌طلب است كه حصر آقاي موسوي و آقاي كروبي به پايان برسد. بايد پيگيري كنيم. بايد دنبال كنيم، مذاكره كنيم و همين طور زندانياني كه مربوط به انتخابات هستند. بالاخره اين مساله همواره به عنوان يكي از مطالبات جريان اصلاح‌طلب است.
فكر مي‌كنيد به نظر شما اگر مشكل آنها حل شود، چه اتفاقي مي‌افتد؟
اتفاقي نمي‌افتد بلكه تاثير آن در انتخابات مثبت خواهد بود.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر