۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه


                           هاله نور


شورش:
ازنتایج ولایت مطلقه پوتین

هزاران نفر از مخالفان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، روز شنبه در مسکو و در تظاهراتی ضد دولتی، علیه وی شعار «روسیه بدون پوتین» سر دادند.
اگرچه کاخ کرملین راهپیمایی معترضان را تظاهراتی کوچک خواند که از استقبال گسترده برخوردار نیست اما سازماندهندگان تظاهرات، پیش‌تر، از حضور ۵۰ هزار معترض در خیابانهای مسکو خبر داده بودند.
سرگئی ادالتسوف از رهبران مخالفان روسیه گفت:«هدف ما مجبور ساختن مسئولان به مذاکره است. تابستان سپری و سه ماه از آخرین راهپیمایی ما نیز گذشته است. هیچ کدام از خواسته‌هایمان برآورده و هیچ زندانی سیاسی آزاد نشده است، برعکس سرکوب شدت گرفته و افراد بیشتری دستگیر شده‌اند.
اگرچه جبهۀ مخالفان روسیه با سه طیف گسترده لیبرال‌ها، ملی گرایان و چپ‌های افراطی، خود دچار چالش چند دستگی است اما با وجود این و تنها چند ماه پس از آغاز دورۀ جدید ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، تظاهرات دوباره و گستردۀ آنان حرکتی توصیف می‌شود برای محک زدن تواناییشان در به چالش کشیدن مستمر قدرت آقای پوتین.


۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

آیا شرکت معترضانه در انتخابات هنوز هم مشروط است؟

نویسنده: الف صیاد
مشارکت مشروط و معترضانه در انتخابات، راهبرد کلیدی و دیر هنگام احزاب اصلاح طلب در انتخابات مجلس هشتم بود که بموجب آن ، در حوزه ها و مواردی که حاکمیت قصد برگزاری انتخابات فرمایشی یا مهندسی شده را داشت ، ریختن رای باطل شده به صندوق رأی در دستور کار قرار میگرفت تا از آن مرحله به بعد هر انتخاباتی را به یک رفراندم منطقه ای یا گسترده تر تبدیل نمایند (بیانیّه تحلیلی جبهۀ مشارکت در 29/12/86 و گزارش تحلیلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در15/2/87) .
حاکمیّت نیز که قبل از برگزاری اخیر انتخابات ریاست جمهوری بر این استراتژی واقف شده بود با تظاهر به باز بودن فضای سیاسی و نشان دادن سعۀ صدر و در باغ سبز، ، شرکت چهل ملیونی مردم در آن انتخابات را بعنوان رفراندم مشروعیّت خویش معرفی و با تقلّب وکودتای انتخاباتی نتیجه را در زمینه های القای مشروعیّت و قبضۀ امور اجرائی بنفع خود مصادره نمود و ازآن پس نیز بدلیل قطعی دانستن شکست در هر نوع مراجعه به آرای عمومی ، و بن بستهائی که در پیش رو داشت ، با دست بدست کردن امور در کار انتخابات تحت عناوین تجمیع آنها، تعویق انتخابات شوراها، و یا مطرح کردن بحث انتخاب رئیس جمهور توسّط مجلس، وقت وتوان ملّت و بخت خود را به بطالت سپرده است.
پس ازاعلام آمادگی آقای خاتمی برای انتخابات رئیس جمهوری در شهریورماه 87 ، ازاصلاح طلبان ، عمده کردن راهبرد مشارکت معترضانه در ادبیّات سیاسی و خبری خود در خواست شده بود. این درخواست بیش از آنکه برای عمومی کردن بحث و رویّه سازی این رویکرد باشد بمنظورانذار به متقلّبین انتخاباتی و راستگرایان مطرح شده بود تا مگر اندکی عاقبت اندیشی بکار آورند و بیش از این بر طبل تو خالی ولایت مطلقه نکوبند و برآن غرّه نشوند. . با وجودیکه توطئۀ کودتائ حاکمیّت از مدّتها قبل از انتخابات 88 گزارش و افشا شده بود ولی احزاب اصلاح طلب از فرصتها وجوّ نسبتاً مساعدی که در آن مقطع زمانی وجود داشت علی رغم اینکه قبلاً مورد قبول و وفاق آنان بود هیچ استفاده نکردند تا برای اطلاع رسانی و مطرح کردن ایده و استراتژی آینده خویش و فراهم کردن زمینه های اجرائی مشارکت مشروط و معترضانه در انتخاابات و تعیین تکلیف معضل ردّ صلاحیتها ، تمهیدی بعمل آورده باشند. کاری که باعث میشد اقتدار گرایان نیز بیشتر در کار خویش اندیشه کنند وآن فضاحتها ببار نیاورند.
تبریک عناصری کلیدی و مطلّع از اصولگرایان در پایان روز رأی گیری به آقای مهندس موسوی، عرصۀ تنگ کودتاگران در آن برهۀ زمانی را بخوبی آشکار میسازد وچنانکه گفته شد با همگانی کردن بحث فوق بعید بود که تا این حدّ بی پروائی در کار اعلام نتایج متقلبانه وبدنبال آن برقراری حکومت نظامی بکار رود .

در اوائل دیماه جاری فراکسیون خط امام ( نمایندگان اقلیّت اصلاح طلب) در مجلس با آقای خاتمی ملاقات داشتند که طیّ این دیدار پیشنهاد ایشان برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آتی شامل موارد زیر بود.
1- آزادی زندانيان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروهها و رفع محدودیت های نا به جا

2- پای بندی همگان بخصوص مسئولان به قانون اساسي و اجرای همه جانبه و کامل آن بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی؛

3- فراهم آوردن سازوكاري براي برگزاري انتخابات سالم و آزاد.

تا آنجائی که به فضای کلّی سیاسی و روند امور در کشور مربوط میشود این گونه شرایط راه بجائی نخواهد برد چون این خواسته ها با منطق و سر نوشت تمامیّت خواهان و متکاثرین همخوانی ندارد وآنها بخصوص پس از انجام کودتا وارتکاب آنهمه جرم و جنایت انصافاً نمیتوانند به این قبیل خواستهای ملّت هرچند هم که مشروع و قانونی باشد تن دهند چون خود را بیش از حدّ آلوده وگرفتار نموده اند. درخواستها ی قانونگرایان و سخنانی نظیر آنچه را آقای خاتمی گفته اند تنها میتوان ازمقوله اتمام حجّت و انداختن توپ به زمین طرف مقابل وایجاد حالت انفعالی درآنان دانست ، ضمن آنکه از ایشان هم با توجّه به جمیع شرایط موجود بیش از این حدّ نمیتوان توّقع داشت.
گر چه احزاب اصلاح طلب با مشکل محدود شدن فعّالیت رسمی رو‌برو شده -اند ولی اگرحاکمیّت جرأت و شهامت برگزاری انتخابات را داشته باشد و برای فراربه جلو بدنبال ایجاد وضعیّت های اضطراری وعدم برگزاری انتخابات نباشد یا کشورها وعواملی که سود نهائی از این نابسامانیها را میبرند با ایجاد فتنه آب به آسیاب حاکمیّت نریزند ،جنبش سبز با توانمندی در عرصه پیکارسیاسی واطّلاع رسانی، استراتژی مشارکت قطعی ومعترضانه در تمام انتخابات و ریختن جام زهر به کام حاکمیّت اقتدار گرا را میبایستی از هم اکنون که فرصت و امکانات فراهم است در دستور کار خویش قرار دهند.
جبهۀ سبزجهت تصمیم گیری واجرائی کردن مشارکت فعّال، قطعی و معترضانه در انتخابات و کلیّه امور سیاسی کشور، با ایجاد مراکز معتبری که شایستۀ این جبهۀ فرا گیر باشد ضمن هم آهنگی بیشتر بین طیفهای مختلف جبهۀ خود وتبیین خواستهای قابل اجرا ، از کم برنامه ئی و به هدر دادن امکانات اطّلاع رسانی خویش احتراز کنند تا عوامل نفوذی با زدن نعل وارونه، عقل سلیم مبارزاتی را از اعضا و هواداران آنان نگیرند و یا قدرت محوران نتوانند از این جنبش سوء استفاده کرده و سواری بگیرند. باشد که این جبهۀ گسترده، فرهیخته وتوانمند با اصلاحات ریشه ای درساختار سیاسی کشور دو باره به میثاق و وفاق ملی دست یابند و با محور قرار دادن شعارهائی چون استقلال ،آزادی و یا ایران برای همۀ ایرانیان، هرگز و به هیچ وجه زیر بار انقلاب ویا ورود بیگانگان به عرصۀ سیاسی کشورو یا حاکمیّت ملّی نروند تا هر چه زودتر به اقتدار و عزّت ملی وایجاد آرامش و پیشرفت در همۀ زمینه ها که عوامل آن فراهم است دست یابند.
بنا براین بنظر میرسد اگر انتخاباتی در کار باشد مشارکت معترضانه و سازنده در آنها نه تنها مشروط نیست بلکه در زمرۀ امور واجب و قطعی باید تلقّی شود.

باز نویسی برای ارجاع  

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه


برنامه ای بر ضدّ انقلاب و انقلابیها



 با گریز به گذشته وارائه تصویری از  اوضاع فعلی، مطلبی را که ذیلاٌ ملاحظه میفرمائید   حال و حکایت امروز ما است . پیشنهاد ذیل برای حل کلی مسئله سیاست در کشور است و نمیتواند مورد سوء استفاده مسلک ، مرام ،  قومیت  و یا حزبی سیاسی واقع شود. اگر شک دارند؟ امتحان کنند.

درسده  اخیر شارحان  دموکراسی آن  را بمثابه دین و هم تراز با حقوق بشر معرفی نموده اند ،در حالی که سازو کارهای دموکراسی متناسب با واقعیات خلق و خوی انسانی نیست . غرائز نوع بشر در زمینه تکاثر و عزت طلبی که لابد باید از دیگرانی کسر شوند و از آن بالاتر ،تمامیت خواهی مسند نشینان ، طوری است که میتواند از راه و رسم دموکراسی حد اکثر سوء استفاده را بنماید و به کمک ضوابط آن و قانون هایی که با این دستگاه میسازد انواع تعدیات و جنایات حکومتی  در امور داخلی و یا بین المللی را مرتکب شده و در گزارشات خود، آنها را قانون مداری و از جمله مصالح ملی بشمار آورد. از طرفی چون نگاه و معیار مخاطبان در مقابل این گزارشات باز هم همان سیستم دموکراسی است پاسخ چندانی برای آن ندارند خاصّه آنکه عامل قدرت، مهمترین زیر بنای این ساختار فکری میباشد و حتی در ایران که قدرت را تنها و فقط باید متعلق به ذات خداوند  و منتجه از اصل توحید بدانند، مزدوران با وقاحت تمام آن را به ریش و دُم هر کس و ناکس در حکومت میبندند و مواجب آنرا هم میگیرند.
       مدعیان بین المللی  آئین دموکراسی ،که از برکات باد آورد  آن شگفت زده شده اند ، به بهانه ترویج و توسعه آن ، با زدن نعل وارونه ،  جنگهای تخریبی گسترده ای  را  بر علیه تمام دنیا براه انداخته و خسارات جانی و مالی بی سابقه به جهانیان تحمیل کرده اند. دموکراسی رایج و  مورد عمل نه تنها مقدس و یا  به حال عموم مردم مفید نیست،  بلکه پس از استقرار در یک کشور بجای اینکه وسیله تأمین  رفاه و عدالت  برای همگان باشد منشأ تحصیل منافع برای طبقه و یا هیئت حاکمه در آن کشور است، چون سیستم دموکراسی با آرایی بدون اشراف و تخصص رأی دهندگان ،به موضوع و بدون امکان مسئولیت پذیری آنان دررقبال عمل خود تغذیه میشود که وجه ناپیدای آن در هر حال تثبیت و القای مشروعیت خودی ها است.  دقیقاً  به دلیل همین خصوصیت است که  مهاجمان فوق الذکر، پیش زمینه انقلاب و جنگ  را در کشور مورد نظر  شروع میکنند تا پس از تغییر در بنیان سیاسی  آن با کارگردانی اوضاع نسبت به جا اندختن حاکمیتهای دست نشانده و یا تند رو درجوامع  مقلوب،  آنها را ابزار انتقال منافع کلان و منابع  کشور به سر زمین خود قرار دهند. بنا به اعتراف وسلی کلارک ژنرال باز نشسته  امریکائی، قبل از جنگ افغانستان،  در طرح پروژه خاورمیانه بزرگ  در پنتاگون  ،  هفت کشور عراق ، لیبی ،سوریه ،  سومالی ، سودان،  لبنان و  ایران در لیست سوژه های  تهاجم  امریکا  قرار داشته اند که اکنون ده سالی از شروع اجرای آن طرح میگذرد.+  لینک
   به زبان دیپلماتیک بیان رسمی این زورگیری دائمی ،  گلوبالیزاسیون یا جهانی نمودن اقتصاد است . موافقت نامه بین المللی مربوطه که میبایست از طریق سازمان تجارت جهانی و  سازمان ملل به قانونی الزام آور تبدیل شود و کشورها را از حقّ تصویب قوانین مغایر با منافع شرکتهای بین المللی محروم نماید،  اجمالاً در بوته تعویق قرار گرفته ، چون ولایت قدرت حتی نیاز به قانون مزوّرانه هم  ندارد.   
در نوشته های پیشین  از جمله  در مقاله  (مرداب دموکراسی) ،   از واهی بودن امر دموکراسی در اکثر کشورهای بظاهر دموکراتیک و اینکه تنها طبقه حاکمه از آن سود میبرند و احزاب و گروههایی را که  برای منافع  خویش  مفید می یابند از طریق  انتخابات هدایت شده به عنوان تدارکچی به خدمت میگیرند  بحث شده بود. ،  در  نتیجه قرنها دموکراسی این چنینی و بکمک پیشرفتهای علمی و تکنولوژی ، صنایع تخریبی و جنگ  از یک طرف به  پر درآمدترین رشته فعالیتهای اقتصادی  که مدام در حال توسعه است تبدیل شده ،  و  از طرف دیگر  وسیله  گسترش تروریسم   و عامل و فلاکت برای اکثریت بزرگی از مردم میباشد چون سازندگان آن برای ایجاد بازار مصرف باید به تقویت دیکتاتورهای کوچک و همزمان راه اندازی گروههای تروریست و خرابکار با پرورش  ایدئولوژی های متضاد نظیر سلفی ،صهیونیسم و ولایت فقیه بپردازند. هم اینک در لوای جنگهای "دموکراتیک"  غارت و چپاول کشورهای ضعیف تر ، به غنیمت بردن منابع آنان و انتقال نیروهای فکری و مهاجرت یا  قاچاق انسان جهت بردگی! ... به کشورهای متروپل  بیشتر از هر دوره دیگر رواج دارد . در عین حال و با وجود اینهمه غنیمت جویی و غرامت گیری ، بعلت تکاثر و سیری ناپذیری  طبقات  حاکمه در کشورهای جنگال ،  این کشورها و هم پیمانان آنها  مجموعاً بزرگترین بدهکاران جهان هستند. چون روال کار بر  این بوده و هست که با صرف  بودجه عمومی و برپا نمودن جنگهای پیدا و پنهان،   به سوژه های خود حمله میکنند و  ضمن تبدیل آنها به  کلنی های نوع جدید و افزودن بر ثروت خویش ،  نه تنها دیون  خود را ادا نمیکنند، بلکه  با اختلاس و ورشکست نمودن موسسات  بزرگ ،  بانکها  ، بیمه  و حتی کشورهای هم پیمان خود بازهم  با بالا بردن سقف مجاز  بدهیهای ملی و استقراض که معنی آن پیش خوری در آمدها و افزودن بر  بدهکاری امروز و نسل های آینده  در کشور خودشان است مبادرت مینمایند و این روند در فرهنگ دموکراسی فوق الذکر  برگشت ناپذیر است.

ما کجای کاریم  ؟
پس از انقلاب 57 سران متوهم در حکومت جدید بیش از هر دوره دیگر مظهر دروغ ، ریا و حرص مال شدند  . آیات شیطانی تازه بدوران رسیده  و بریده از اصول ، طبق فرموده های  ماکیاول هر قساوت و رذالتی را که سراغ داشتند  بنام حفظ مصلحت نظام ، مباح بلکه واجب  دانستند. با عبور از خزان  قهر انقلابی و کشتار و مصادره اموال دیگران ، برای بلعیدن منابع  ملی، کار را  به زمستان حکومت پلیسی و فاشیستی و بر پایی نظام  قسری با شعار النّصر بالرّعب ( پیروزی به کمک ترور)   کشاندند. بر پایه این راهکار،  چون  حاکمیت در مقابله با ملت دست بالا را داشت  برای حفظ رانتهای بدست آمده  هر گونه قساوت ، خونریزی و رذالتی  را  به قصد ارعاب مجاز دانسته  و از خود بروز داد . بطور خلاصه حاکمیت  تبدیل شد به  شیطان بزرگ و نیوکان به معنی کامل کلمه  . اینهم خلاصه پرونده آنان:
 پس از کشتار برنامه ریزی شده هزاران  جوان زندانی در سال 67 ، در فاز جدید  قتلهای  زنجیره‌ای،  بکمک نظامیان و بسیجیانی که خصومت با مردم و نفرت اولویت کاری آنها است  از دیوار خانه منتقدین خود بالا رفت  و آنها را در حالیکه هنوز زنده بودند  مثله نمود تا دیگران مرعوب شده و دست از آزادی خواهی بر دارند  ولی افاقه نکرد. در مرحله بعد  تشکلهای سیاسی را با تأسیس اطاق احزاب عملاً تعطیل و روزنامه ها را توقیف نموده  وقلمها را شکست، دهانها را خواست ببندد ولی  افاقه نکرد.  در نوبت اخیر  برعلیه انتخاباتی که خود انجام داده بود کودتا نمود  و مردم را در خیابانها بگلوله بست و در بازداشتگاههای سراسر کشور مانند اوین و کهریزک با تجاوز و شکنجه خواست نسل آزادیخواه را سرکوب کند باز هم افاقه نکرد و نخواهد کرد . همه این تباهکاریهای حکومت با لعاب دموکراسی و به استناد بر گزاری انتخابات بوده که فریب خوردگان دموکراسی ، ساده دلان محروم و محتاج  و خر مقدسها را با خود همراه کرده بود تا بتواند با  مشروعیتی غصبی،   به تباهکاری خود ادامه دهد که همین بازی را هم  بارها بدلیل ناتوانی و قطع امید از  پیروزی خود بر هم زده است. ماجرا جوئیهای حاکمیت اکنون  باعث شده که کاغذ پاره های تحریم ، گریبان ملک و ملت را سخت گرفته ، ارزش پول ملی پایین تر از پشیز و  و مرغوای جنگ هر صبح و شام از در و بام شنیده میشود
  از سوی دیگر  جبهۀ آزادیخواهان هر روز گسترده تر و با تجربه تر از روز پیش بکمک  شبکه های اجتماعی، پیگیر مطالبات خود و نسلهای پیشین است.  چه بهتر که  در دنیای مجازی  اندیشه های آزاد نقطه نظرهای خود را هرچند هم که دارای نقص و اشتباه باشد مطرح کنند تا همگان جرأت اظهار نظر و ابراز وجود یافته معماهای دموکراسی و سیاست کاری را از طبقه بالای جامعه  و پستوهای خواص بیرون کشیده و با شفاف نمودن مسائل  رشته های انقیاد ملت را از هم بگسلند وتابوها را از میان بر دارند.  
چه میتوان کرد؟
در  زمان مواجه شدن  با معضلات اگر مشکل معلوم و یا  درد شناخته شود حل مسئله بمراتب آسان تر میشود. تنها  در آن هنگام  است که   میتوان راههای مختلف را برای رفع نقص و یا درمان ،   بر رسی نموده و  و بهترین آنها را برگزید .
اگر قبول کنیم که مشکل اصلی اوضاع سیاسی ،تصورات غلط از دموکراسی، و مشکل دموکراسی، محوریت قدرت ، و منشأ قدرت،  انتخاباتی که وجه ناپیدای آن القای مشروعیت است  ، و عوامل اجرایی انتخابات ، افراد ، احزاب و گروههای سیاست پیشه هستند،   برای آینده  باید به ساختاری  سیاسی اندیشید که نه تنها از سازه های مفسد فوق مبرا باشد بلکه امکان حضور و عمل از آنها سلب شده و بلا موضوع شوند نمونه ای از ساختارهای پیشنهادی به اختصار در همین مقاله خواهد آمد . بالطّبع مسائل حاشیه ای مربوط به سیستم دموکراسی که در همه جای دنیا وجود دارند و ابلهانه ترین نوع  عریان آن در ایران بنام نظارت استصوابی عمل میکند خود  بخود ازاله میشوند
راه خروج
حرکت اول : بگویید نه تا رستگار شوید .
 عمومیت یافتن نه بزرگ  در مقابله با  حاکمیت انهم بزبان  سیاسی ، که  حضور حتمی در تمام انتخابات و پر کردن صندوقها از رأی اعتراضی (باطله) میباشد ،  کارسازترین راه مبارزه مدنی است. سهل انگاری در مشارکت اعتراضی و از آن بدتر تحریم انتخابات،  بمثابه هدیه ایست به حاکمیت که بتواند این بازی دوسر برد  را ادامه دهد و بعداً هم  سرِ خود و کشور به دیوار جنگ و انقلاب بکوبد. . در صورت تحریم  انتخابات ، حکومت  حتی به تقلب و یا آمار سازی هم نیازی ندارد ودر غیاب معترضین ، انتخابات را "قانوناً" برده دارد و به تحریمیان میگوید " اُبلهان،  متشکریم"   
تعمیم فرهنگ اعتراض این پی آمد را خواهد داشت که زمینه را برای استقرار نظام سیاسی جدید آماده میکند به شرطی که  برای همیشه گزینه اول مردم در انتخابات،   گفتن نه، و رأی اعتراضی باشد مگر آنکه حاکمیتی به همان میثاق ملی هر چقدر ناقص و معیوب باشد برگردد تا بتوان با روشهای مسالمت آمیز و قانون گرایی به استحاله وضع موجود و نجات اوضاع سیاسی از مرداب دموکراسی توفیق یافت و با استقرار نظامی که ملعبه بازیهای دموکراتیک و انتخابات نشود از سونامی خاورمیانه بزرگ و فاجعه  گلوبالیزاسیون در امان ماند و جان بسیاری از انسانها را نجات داد. ؟  به این موضوع دوباره بر میگردیم.
       
دموکراسی از نو، با نظامی متفاوت
معرفی  نمونه ای از شوراهای فرداییان
وظایف این شورای که همگی  از طریق موفقیت در آزمون ورودی تخصصی و بدون هر گونه تشریفات گزینشی ،  به عضویت درشورای شهر  پذیرفته شده اند ، پیگیری امور جاری  با اولویت صرفه جویی در هزینه ها و تسهیل امور برای مراجعین،   از لحاظ  کیفیت کار و مدیریت به نحوی است که در مقایسه با وضع موجود،  دنیائی  کاملاً متفاوت میباشد. دلیل  متفاوت بودن بشرح ذیل است.  
 هدف و انگیزه اصلی هر کدام از این اعضا موفقیت در رقابتی است که در تمام طول خدمت و برای همیشه  بین کارکنان  برقرارخواهد بود    این رقابت به  حذف  نفرات پایین تر از ادامه خدمت  و ارتقای نفرات ممتاز به عضویت در شورای شهرستان ( که آنجا هم همین مسابقه برقرار است ) منجر خواهد .پس از  پایان این دوره  بقیه به کار خود ادامه میدهند وبجای هر دو گروه فوق،   اعضای  جدیدی  که در آزمون ورودی بعدی  برنده میشوند به شورا ملحق خواهند شد.
 روش ارزشیابی ادواری فوق که بدلیل ایجاد انگیزه  میتواند مو.رد استفاده صاحبان شرکتها و یا مدیران بخش خصوصی و تعاونیها قرار گیرد  در پرانتز زیر  نوشته میشود اگر خواستید مطالعه بفرمایید . اصرار بر اجرای آن در بخش دولتی میتواند وظیفه کنونی کارکنان دولتی و خواسته همه مردم  بعنوان صاحبان اصلی کشور باشد.
   ( رقابت درونی که با روش ارزیابی مشترک و متقابل در تمام مدت خدمت جریان خواهد داشت بدین گونه خواهد بود که هر کدام از اعضا هر چند ماه یکبار کارنامه ای از:  خدمات ( شامل رعایت کامل شرح وظائف  ، رفتار،  ( شامل  رفتار کاری و  اخلاق نسبت به مراجعین و مراودات با  همکاران ) و  دانشها، ( شامل اطلاعات علمی  و نو آوریهای   مفید و مرتبط با کار ) برای  تمام اعضای شورا از جمله خودشان را تنظیم میکنند . میانگین همه این کارنامه ها جدولی را تشکیل میدهد که مبنای حذف از خدمت یا ارتقا به شورای بالاتر خواهد بود  و از طرفی نتیجه این  جدول،  تعیین کنندۀ میزان در یافتی های هر فرد از حقوق یا  مزایای قانونی مربوط به اشتغال نیز  خواهد شد. هرکه سعی‌اش بیش سهمش بیشتر.
روند  نتیجه گیری از  ارزیابیها  
  علاوه بر معدل امتیازات در کارنامه میانگین  ، اختلاف امتیاز داده شده در هر مورد توسط فرد  (مثبت و منفی  اش فرقی نمیکند) ،  در  مقایسه با  همان مورد درکارنامه میانگین، ( که حاصل نظرات کلی شورا و خرد جمعی است)،  از امتیازات مدیریتی و نظارتی او  که قبلاً برای همه مساوی در نظر گرفته شده کسر میکند و ستون جدیدی در کارنامه نهایی باقیمانده امتیازات مدیریتی هر فرد را تعیین و اعمال میکند. بنا براین ،حب و بغض بین دو نفرنمیتواند باعث اعمال نظر آنان  واقع شود چون این کار  به میزان انحراف تنظیم کننده  از نظر جمع می افزاید و نویسنده خود بیشتر ضرر میکند. از این لحاظ  این جدول  یا  خرد نامه  یک  کارنامه وانفسا میباشد).

شورای محل  نهادی است که نمونه ای از وظایف و اختیارات  هر سه قوه را در سطح ابتدایی بعهده دارد . اگر در تمام ادارت ، ارگانها و کارخانجات دولتی  و هر کجا که بودجه عمومی وجود دارد از این روش خدمت و اشتغال استفاده شود سیل کارشناسان متخصص ، خلاق  و مستقل که مراتب صداقت و اخلاق خود را در طول مدت خدمت به اثبات رسانده اند به مصادر بالای حکومتی جریان یافته  و جامعه و کشور از  شرّ دموکراسی پاپولیستی و دیکتاتوری سازمان یافته نجات می یابد . در این سیستم  اخلاق ، تخصص و پرهیزکاری، محور انجام کلیه امور اداری و سیاسی در کشور بوده و بجای سیاست بازان متعفّن فعلی ، متخصصینی فرهیخته و با تقوا، با نظارت مشترک و متقابل در سراسر کشور جریان امور را کنترل و هدایت میکنند. کارشناسان و خبرگان از آن ببعد توجیه گر یاوه های سیاسیون  آویزان به قدرت،  و یا  قاب دستمال مدیران حکومتی نخواهند بود.

طرحی  به تمام معنی ضد انقلاب
اگر در یک کشور  سیستم حکومتی با این روش پی افکنده شود و یا حاکمیتی آن را بپذیرد ،  یا اگر حلقه ای از قدرت بخواهد که  از کینه جوئی سایرین و قهر ملت  در امان بماند با واگذاری حاکمیت به شیوۀ فوق به آن بخش از قوای عمومی که در اختیار اوست  میتواند خود را  و کشور را در برابر انقلاب و یا تهاجم خارجی بیمه نماید و از آن مهمتر اینکه
پاد زهر فـــروپاشـــی کشور را به  تمام قومیّتها و مرامهایی که انگیزه مخالفت با  یکدیگر را دارند  تزریق کند.
 این طرح  مانند هر برنامه دیگر در روند اجرایی است که تکامل مییابد و به اصلاح و تعلیه خود بر اساس محاسبه هزینه و فایده میپردازد. بزبانی دیگر،  یک انقلاب دائم،  پویا  و قانونمند برای همیشه در کشور جریان خواهد یافت و در آن هیچ عنصری در حکومت نمیتواند به محافظه کاری ( حفظ قدرت)  بپردازد و یا قانون  گریزی به مخیله اش راه یابد.  قبلا هم گفته شد که ایده اصلی این طرح برای پاسخی به تأسیس حزب رستاخیز بوده است و بی آنکه در قالب نصیحت به کسی بوده باشد میتوانست  در همان فضای سیاسی که انصافاً بسیار عقلانی تر از امروز و صد البته دلبسته و پایبند به قدرت خارجی بود  به اهداف گفته شده در فوق منجر شود. 
 اگر بپرسید که اکنون  چگونه میتوان این زنگوله را به گردن حاکمیت بست ؟  پاسخ ، راهکار نه بزرگ  است که فوقاً به آن اشاره و بیان شد  که چگونه برای تبدیل فرصت انتخابات به یک رفراندم (ملی) میتواند تمامیّت خواهان را از موضع خود هزیمت دهد. این گزینه قبلاً در سال 86  مورد قبول و تأکید احزاب و شخصیتهای مجرب و آزادیخواه  قرار گرفته است که  برای مطالعه اظهارات و بیانیه های آنان در این خصوص  میتوانید  به این لینک مراجعه فرمایید.

این مقاله بر اساس کتاب "مردُمرایی" یا دموکراسی در ایران فردا نوشته شده است
cyyaad@gmail.com

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه


پاسخ خاتمی به پرسش های بسیار

يکی دو باری است که وب سايت رسمی خاتمی در کنار گزارش های رسمی از اظهارات وی در ديدارها، حاشيه ها و پرسش و پاسخ های صورت گرفته را نيز به صورت يک خبر مستقل تنظيم و منتشر می کند؛ خبری که کمتر گرفتار قالب رسمی خبر اصلی می شود و از همين رو مواضع صريح تر و نکات ملموس تری در آنها ديده می شود.
اکنون پس از انتشار خبر سخنان خاتمی در ديدار با اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی، که با عنوان انتقاد شديد خاتمی از «اعمال شيوه‏ های پليسی» و «تحميل فضای پادگانی» در دانشگاه ها در کلمه منتشر شد، وب سايت وی دست به انتشار گزارش پرسش و پاسخ های اين جلسه زده و مشروح پرسش ها و سخنان دانشجويان را به همراه پاسخ ها و سخنان خاتمی آورده است.
در مقدمه ای که وب سايت خاتمی برای اين گزارش نوشته، می خوانی: محمد خاتمی کيست؟ رييس جمهور خوبی است يا يک فرد محافظه کار يا يک فعال سياسی يا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانايی فهم آن را نداريم؟ يا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ نسبت حاکميت و دانشجوها چيست؟ آيا حاکميت اين تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با انديشه امام هستيم يا جزو دوستان حکومتيم؟ شما به عنوان ليدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبز چگونه تفسير می‏ کنيد؟ … اين ها و پرسش های متعدد ديگر سؤالات اعضای انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران و دانشگاه علوم پزشکی تهران از رئيس دولت اصلاحات در نشست اخيرشان بود.
سپس متن پرسش هايی که توسط دانشجويان مطرح شد و سيد محمد خاتمی به آن ها پاسخ گفت، در ادامه اين گزارش آمده است که عينا در کلمه منعکس می شود. گزارشی که در آن، خاتمی با صراحت بيشتری درباره نسبت اصلاحات و جنبش سبز، دغدغه های خود درباره وضعيت فعلی و آينده کشور، نقد دوره اصلاحات، پاسخ منفی حاکميت به خيرخواهی موسوی و کروبی، ممکن نبودن انتخابات پرشور در صورت آزاد نشدن زندانيان سياسی و ادامه حصر موسوی و کروبی، و نهايتا ترديدهای جدی اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات آينده سخن گفته است.

دانشجویان چه پرسیدند


سايت خاتمی، پرسش های دانشجويان عضو انجمن اسلامی از وی را اينگونه منعکس کرده است:
‏‏* وقتی به جنش دانشجويی نگاه می کنم همه از خاتمی دفاع می کنند چون معتقدند او فضای جامعه و دانشگاه را باز کرده است. مهم ترين سوالی که برای من پيش می آيد اين است که محمد خاتمی کيست؟ رييس جمهور خوبی است يا يک فرد محافظه کار يا يک فعال سياسی يا نابغه ای است که از عصر خود جلوتر است و ما توانايی فهم آن را نداريم. يا کسی است که قرار بوده در انتخابات شرکت کند و…؟ من درکی از محمد خاتمی ندارم و دوست دارم بدانم اين فرد واقعا کيست؟ ممنون می شوم در اين خصوص توضيحاتی بدهيد.
* سوال من در رابطه با نسبت حاکميت است؛ نسبت حاکميت و دانشجوها چيست؟ می خواستم در اين مورد توضيح دهيد. سوال اصلی ديگرم اين است با توجه به تجربه ما طی اين ۸ سال دوره رياست جمهوری آيا حاکميت ما را در مقابل خود و به عنوان دشمن فرض می کند و درصدد مقابله با ماست؟ آيا اين تصور را دارد که ما درصدد سرنگونی آنها و مقابله با انديشه امام هستيم يا جزو دوستان حکومتيم؟ يا اينکه منافع سياسی و اقتصادی حکومت اين را اقتضا می کند که با يکسری مقابله کند زيرا احساس می کند خيلی از منافع انها از بين خواهد رفت؟ نسبت ما و جبهه منتقد با اين نوع حکومت چيست؟ دانستن اين مساله برای ما بسيار مهم است زيرا نسبتمان را با حکومت و عده ای افراد در درون ما که به عنوان بسيج فعاليت می کنند و از سوی ديگر افرادی که بين آنها افراد معتقدی می بينيم، خواهيم دانست.
* شما به عنوان ليدر اصلاحات رابطه خود و جنبش سبز چگونه تفسير می کنيد؟ آيا خودتان را جزو ليدرهای جنبش سبز می دانيد يا نه؟ اگر پاسختان مثبت است سوال ديگر من در مورد جنبش سبز است. بسياری از تحليلگران بر اين باورند جنبش سبز به جنبش طبقه متوسط پايتخت نشين تبديل شده است و دغدغه اقليت ها و قوميت های ديگر در آن وجود ندارد و اکثريت خواهی خود را از دست داده است. برخی ديگر معتقدند آتش زير خاکستر است. با توجه به اين مسائل می خواهم بدانم نظر شما در اين باره چيست و آرمان های خود را به صورت تيتروار برای ما بگوييد. جنبش سبز در چه چارچوبی فعاليت ميکند آيا در چارچوب قانون اساسی قدم برمی دارد؟
* سؤالی که هميشه برای من مطرح بوده و از افرادی که از اوايل انقلاب سکاندار آن بوده اند بپرسم اين است که آيا اصولا معتقديد وقتی حکومت برای خود رسالتی جهانی قائل است و فکر ميکند که بايد مردم را به سرمنزل مقصود برساند اين امکان وجود دارد که بتواند قبول کند کارهای متفاوت توسط مردم ارزيابی و انتخاب شود يا اصولا چنين حکومتی نمی تواند فی نفسه پاسدار آزادی بيان و… باشد؟
* با توجه به نشستی که قرار بود داشته باشيم ولی مورد قبول دوستان واقع نشد سوال من اين است که ديدگاه مهندس بازرگان قبل از انقلاب اسلامی چه بوده است؟ سخنرانی که داشتند، اين سوال در ذهنم بود که شايد هميشه فاصله بين ديدگاه نظريه ما و آن چيزی که جامعه اجرا می شود، آنقدر زياد است که بسياری از نخبگان را سرخورده کند يا اين باور را جا بيندازد که جامعه آمادگی اينکه چنين چيزی را اجرا کنيم، ندارد. از اين رو من ميخواهم بپرسم به عنوان کسی که تجربه تحصيلات آکادميک داشته ايد و بعد در دستگاه اجرايی کشور وارد شده ايد آيا فاصله آنقدر زياد بوده که نظريات ما به درد جامعه نمی خورد يا سياست اخلاقی که از آن و جامعه مدنی صحبت می شود قابليت اجرايی ندارد؟
* ما اعتراض نکنيم که چرا آقای خاتمی رای دادند فقط می خواهيم توضيح دهند که چرا رای داده اند. شايد درس هايی از دموکراسی و آزادی هست که اگر برای عموم جامعه توضيح داده شود شايد اين مساله را درک کنند.
* از شما بابت قبل، به خاطر شکستن وجهه قهرمان پروری از آقای خاتمی که به عنوان قهرمان مردم ايران شکل می گرفت، تشکر ميکنم. وليکن الان هم شاهد هستيم اين وجهه از آقای موسوی وجود دارد. برای شکستن اين فضای قهرمان پرورانه بايد به چه سمتی حرکت کنيم؟
* معمولا در اين چند ساله با برگزاری اردوهای تشکيلاتی بنا بر اين بود که هر سال به تحليل يکی از شخصيت های هويتی انجمن پرداخته و در مورد آن سخنرانی شود يا در نشريه و فضای ديگر کارهايی روی آن انجام شود. ۲ سال قبل در مورد شهيد بهشتی، سال قبل مرحوم طالقانی و امسال قرار بود اولين سخنرانی در مورد تحليل مهندس بازرگان باشد. که در نشريه سحر نيز پرونده ای را بچه ها زحمت کشيده بودند و آماده کرده بودند. جا دارد يادی از مهندس بازرگان در اين جمع شود.

پاسخ  خاتمی به پرسش های فوق
بر اساس گزارش وب سايت رسمی سيد محمد خاتمی، وی پس از شنيدن سؤالات و مطالب دانشجويان سخنان قبلی خود را اينگونه ادامه داده است:
در آغاز من هم از مرحوم مهندس بازرگان و همه بزرگانی که در طول اين نيم قرن، بلکه يک قرن گذشته در عرصه پيشرفت جامعه، اعتلای کشور و آزادی مملکت و نيز عرضه اسلامی که واقعا جوابگوی نيازهای انسان و روزگار ماست، تلاش کردند ذکر خير می کنم. البته بحث درباره شخصيت افرادی نظير جناب مرحوم مهندس بازرگان نياز به مجالی ديگر دارد. با آرزوی علو درجات برای ايشان و همه بزرگان گذشته و با تشکر از شما به خاطر مطالبی که مطرح کرديد.
با توجه به اينکه زمان محدود است فرصتی نيست مفصلا به همه سؤالات پاسخ بدهم از جمله اين که بگويم خاتمی کيست و چيست و خيلی هم مهم نيست که وقت خود را صرف آن کنيم. به جای آن بياييم و به عنوان کسانی که در اين عصر و زمان زندگی می کنيم و با مختصات تاريخی جامعه ايرانی که در آن به سر می بريم بيشتر آشنا شويم، دردها و درمان ها را بشناسيم. اين امر خيلی مفيدتر است. درواقع اگر ما به جای تجزيه و تحليل افراد و شخصيت ها، بتوانيم جامعه و تاريخ کشور را بشناسيم و راهکاری منطقی در مورد مديريت آن پيدا کنيم آن وقت می توانيم در مورد انسان ها نيز قضاوت کنيم. به تعبير اميرالمومنين «نياييد امور و جريانات را با افراد بسنجيد شما حق را بشناسيد سپس افراد را با ملاک حق بسنجيد»
ولی به هر حال سؤالتان را به اجمال پاسخ می گويم: در سال آخر رياست جمهوری يا سال ۸۳، نامه ای برای «فردا» نوشتم که ناظر بر همين جريان بود. آن «فردا» امروز است و شما آن را مجددا بخوانيد. شايد در مورد خودم و جامعه و مشکلات و راه حل های آن چيزی دستگيرتان شود. نمی خواهم بگويم آنچه در آن نامه آمده درست است، اما ديدگاهی که داشتيم و مشکلات حاضر در جامعه و اين که چه چيزی قابل پياده شدن در جامعه هست يا نيست و چرا؟ مطالبی آمده است. بالاخره جامعه محيط آزمايشگاهی علوم طبيعی نيست که بتوانيد مواد را دفعتا ترکيب يا تجزيه کنيد و خيلی فوری محصولی را به دست آوريد. در جوامع، امور به صورت تدريجی حاصل می شود و آگاهان خيرخواه می توانند با تأمل و شناخت راه و داشتن استراتژی و تاکتيک و به صورت جمعی نه فردی و پيداکردن راه حلی درست و رهبری استراتژيک البته نه فردی، امور قابل پياده شدن را بيابند و اندک اندک پياده کنند.
برای گرفتن پاسخ کاملتان بهتر است شما نامه ای برای فردا را بخوانيد تا حدود زيادی به اين مساله پاسخ داده ام البته خيلی به خود نپرداخته ام اما به اينکه چرا جامعه ما احساس می کند به قهرمان نياز دارد و اين چه درد تاريخی است، پرداخته شده. واقعا در اين جامعه و فرهنگ بسيار غنی و تاريخ پرفراز و نشيب و طوفان های عظيم که پشت سر گذاشته شد جا دارد بپرسم، چرا با همه اين عظمت ها و بزرگی ها مردمش به دنبال اين هستند که کسی آنها را نجات دهد و با پيداکردن اين فرد همه کارها را متوجه او کنند. اگر هم اتفاقی نيفتاد، دلسرد شوند؟
اين طرز تفکر، مشکل و بيماری تاريخی است که عمدة ريشه شکل گيری آن در تاريخ استبدادزده ماست، به خصوص در طول ۱۵۰ – ۲۰۰ سال گذشته که ملت تحقير شد و به نوعی اعتمادبه نفس از او گرفته شد درنتيجه در پی اين بود که دستی از غيب برون آيد و کاری بکند. يکی از علل استقرار ديکتاتوری ها همين است، با اينکه انقلاب مشروطيت در جامعه ما بسيار مهم بود اما بسياری از مردم از استبداد رضاشاه استقبال کردند. واقعا چرا؟ برای اينکه در آن زمان هرج و مرج شد و نتوانستند آزادی را پايدار کنند و به جان هم افتادند، از سوی ديگر فساد قاجاری همه را بی زار کرده بود و در اين بين دروغگويانی با شعار آبادکردن و قوی کردن مملکت ايران و ايجاد امنيت، مردم را به سمت خود کشيدند و رضا خان به روی کار آمد. و بعد مردم ديدند که اين قهرمان نما چه به سرشان آورد.
حس قهرمان گرايی و قهرمان پروری نشان از بيماری روانی تاريخی دارد و اين که می گويم جامعه ما بيمار است خدای ناکرده در صدد تحقير ملت بزرگمان نيستم. اين ملت عزيز و قوی است ولی يک انسان نيرومند را هم بيماری و ميکروب از پای می اندازد و زمين گير می کند و برای به پا ايستادن آن بايد سيستم ايمنی و دفاعی او تقويت و ميکروب را از تن بيرون کرد و اين ملت اين ظرفيت را دارد. همان طور که بارها گفتم اگر می خواهيد بدانيد روحيه اين ملت چيست، همان روحيه مشروطيت، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاحات و… است و امر مشترک همه آنها اين است که اين مملکت، استبداد نه، آزادی می خواهد، استقلال می خواهد، وابستگی به بيگانه نمی خواهد و پيشرفت می خواهد. البته فرهنگ غالب مملکت ما اسلامی است و همه آن را قبول داريم. و اسلامی نيز که در انقلاب ما بود ادعا داشت که آزادی، استقلال و پيشرفت را به مردمانش هديه می دهد. حال اگر اسلام به گونه ای ديگر تعبير می شود و تلاش برای تحميل آن صورت می گيرد آن انحراف از انقلاب و خواست تاريخی ملت است. اما ملت اين است ولی اينکه چرا در کشور ما آزادی، پايدار و نهادينه نمی شود و چرا مشکلات پيش می آيد و چرا از دل هر جريانی چون مشروطيت رضاخان يا بعد از آزادی هرج و مرج گونه شهريور ۲۰ و نهضت ملی و استقرار حکومت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد و ديکتاتوری نفس گير بيرون می آيد، جای سوال است؟ يا با آنکه انقلاب اسلامی ما که با شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی آمد و مردم را بر سرنوشت خود حاکم کرد و آزادی را به ارمغان آورد چه شد که در جامعه باز سخت گيری و مشکلات پديد آمد؟ جنگ تحميلی، تهديدها، ترور و … طبيعی بود که جامعه انقلابی را از وضع طبيعی خود خارج کند و بعضی مسائل فوق العاده مقتضای انقلاب ما نبود و امام هم در سال های آخر عمر گفتند در جاهايی ما از قانون تخطی کرديم، اما بناست که همه به قانون برگرديم ولی متاسفانه بعد از آن به جای اينکه استثناهايی که امام گفته بود رفع شود و قاعده سرجايش بيايد استثناها قاعده شد و قاعده هم که همان قانون اساسی بود خيلی مورد توجه قرار نگرفت.
شما بنشينيد و اين مساله را از نظر جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی بررسی کنيد که چرا جامعه ما اين چنين است. بايد بگويم کشور ما ظرفيت فراوان دارد و بايد اين ظرفيت پرورش داده شود. اتفاقا يکی از مسائل مهمی که می تواند کمک کند ايجاد حکومت های ملی و آزادی خواه است. اگر بخواهيم آزادی به معنای واقعی شکل بگيرد بايد بدانيم بسياری از معيارهای آزادی را در کشورهای ديگر ممکن است قبول نداشته باشيم در ثانی با ظرفيت های تاريخی کشورمان نبايد انتظار داشته باشيم که فردا ايران مانند سوئيس شود نه می خواهيم و نه می تواند آن گونه شود. اين مسائل بايد به تدريج پيش رود. اتفاقا يکی از نقش های حکومت های واسطه اين است که به حق و آزادی مردم اعتقاد داشته باشند و در عين حال واقعيت ها را در نظر بگيرند.
متاسفانه بعد از ۲ خرداد ما دچار هيجاناتی شديم و در اين بين شعارها و مسائلی مطرح شد که باعث ايجاد بدبينی هايی در جامعه و تقابل شد که اين تقابل به نفع کسانی تمام شد که چندان به حق و حرمت مردم اعتقادی ندارند يا آن را دارای اولويت نمی دانند. ميدانيد که ما می توانستيم و می بايست با تدبير بهتر خواسته ها و اولويت هايمان را بيان کنيم. البته من معتقدم که واقعا بايد اصلاحات نقد شود. برخی در اين بين معتقد بودند کوتاهی شد بنده اين را قبول دارم اما در بسياری مواقع ميل به تغيير بيش از ظرفيت کشور بود و همين مساله باعث بروز توقعاتی در جامعه شد و به جای اينکه پايه ها را درست بنا کنيم به اينجا رسيدم. از اين رو نقد درست اصلاحات جايگاه خود دارد و بايد به اين مساله بپردازيم.
در پاسخ به نسبت حاکميت با ما و اينکه حاکميت با ما چه می کند بهتر است بگوييم ما با حاکميت چه نسبتی داريم و اين که ما کيستيم؟
در اينکه وضعيت فعلی قابل قبول نيست و مشکلات فراوانی در زمينه اقتصادی فرهنگی و قضايی و سياسی وجود دارد شکی نيست و خطر و تهديد از خارج هم بيشتر شده است. ولی راهکار چيست و ما که منتقد هستيم چه بايد بکنيم؟ آيا توقع داريم که وقتی صبح بلند می شويم همه اين اوضاع حل شده باشد يعنی قانون اساسی جای خود باشد و کسانی که مدعی نگهبانی از قانونی اساسی هستند خود را ولی و متولی مردم ندانند و حتی تفسيرهايی که در مورد قانون اساسی می شود با ديدگاه خاص نباشد و ديدگاه های غلطی که در برخی جاها رواج يافته حل شود؟ خوب اين خيال پردازی است. دل ما می خواهد انقلاب به مسير اصلی خود برگردد، حقوق مردم در کنار ارزش های اسلامی و انقلاب محفوظ باشد و محکم تر شود و … ولی واقعيت ها را هم بايد مورد توجه قرار داد.
ممکن است ايده آلی فکر کنيم و واقعيت ها را نبينيم ناکام بمانيم يا ايده ال ها را نبينيم و فقط واقعيت را ببينيم و از مسير خود منحرف شويم. جمع بين اين دو کار مهمی است.
اما ما کيستيم؟‌ بنده به عنوان فردی که جزء کوچکی از جريان اصلاحات است معتقدم به سادگی نمی شود بگوييم اين انقلاب را رها کن و سراغ انقلاب ديگر برو. اين انقلاب بسيار مهم بود و خون های بسياری برای آن ريخته شده است. اتفاقا در تداوم حرکت ۱۵۰ ساله کشور که به سوی آزادی و استقلال و پيشرفت بوده است انقلاب ما اين خواست ها را با هويت تاريخی فرهنگی کشور عجين کرده است. ديدگاه خاصی از اسلام را عرضه کرده و بسيار هزينه برای آن پرداخته شده است. اينکه بگوييم آن را نمی خواهيم نه معقول و درست است نه عملی. ما انقلاب و اصول و چارچوب ها را قبول داريم و اصل ما اين است که همين نظام را با انتقادهايی که به آن داريم قبول داشته باشيم و خواستار از بين رفتن آن نباشيم و توانايی اين کار را هم نداريم. کسانی که مدعی براندازی اند دچار توهمند. برفرض هم که خدای ناخواسته اين اتفاق بيفتد چه خواهد شد؟ و جامعه با چه وضع مصيبت باری مواجه خواهد شد؟
جنبش اخير حرکتی برآمده از متن اصلاحات و توجهش به حادثه انتخابات بود. گرچه کسانی با گرايش های مختلف در آن شرکت داشتند، ولی جهت حرکت انتخابات بود و اعتراضی که نسبت به آن وجود داشت. خوب با اين حرکت مقابله شد و آن چه باعث جنبش بود تمام شد؟‌ بعد چه؟
جامعه انتظار اين را داشت که هدف و جهت ديگری معرفی شود و شد: آزادی زندانيان سياسی و تبديل وضعيت امنيتی به وضعيت آزادی سياسی، انتخابات سالم و آزاد و تأکيد بر اين که همه بايد در چارچوب قانون اساسی حرکت کنند و اين که نظام را قبول داريم. ولی نتوانستيم جامعه ملتهب را درست توجيه و به سوی هدف مقبول هدايت کنيم و با کمال تأسف اعتراض به اصل نظام و حتی براندازی بخصوص در خارج تبليغ و تقويت شد و جنبش با مشکل روبرو شد.
البته اصلاحات و رهبران اصلی جنبش آقايان موسوی و کروبی تاکيد داشتند که در چارچوب قانون اساسی حرکت خواهند کرد و بايد قانون اساسی کامل اجرا شود و و سياست ها و رفتارها اصلاح شود. حتی گذشت هايی هم انجام شد که اينکه طرفين به آينده نگاه کنند و با هم در کنار هم به فکر مملکت باشند. اما به اين پيشنهاد جوابی داده نشد و از سوی ديگر نتوانستيم جامعه را قانع کنيم که حرکت در درون نظام مطلوب است. اگر افول و انحراف و مشکلی می بينيم بايد آن را حمل بر کم کاری يا اشتباه کرد. گرچه انصافا برخوردی که با مردم و شخصيت ها از سوی حکومت شد برخوردی نادرست و بحران زا بود.
علاوه بر اين من معتقد هستم جنبش سبز ليدر نداشت همان طور که اصلاحات به آن معنا ليدر نداشت. البته چهره های شاخص داشت. اما واقعا ما نيامديم اصلاحات را تعريف کنيم يا تعريف درست خود را در جامعه جا بياندازيم و به مردم بگوييم حضور داشته باشند. آنها خودشان آمدند و مسائلی را مطرح کردند و در اين مورد بحث و گفتگو شد. اين جريان اجتماعی بود که وجود داشت که می تواند هم حسن و هم عيب باشد. در جنبش سبز هم مگر آقای موسوی به مردم دستور داد به خيابان ها بيايند اين خود آنها بودند که برای راهپيمايی حضور داشتند. اگر خاطرتان باشد آقايان موسوی و کروبی و مجمع روحانيون مبارز اعلام کردند که چون اجازه صادر نشده راهپيمايی نيست اما مردم همچنان حضور پيدا کردند.
اما در مورد شرکت من در انتخابات سال پيش چون احساس کردم جريانی بخصوص در خارج از کشور رسما هدف خود را براندازی می داند و تحريم انتخابات را در دستور کار قرار داده است از سوی ديگر ما و اصلاح طلبان هم با اين که به صراحت بر عدم تحريم تأکيد کرده ايم و عدم شرکت در انتخابات را به معنی ندادن ليست و نداشتن نامزد دانسته ايم از هر دو طرف می کوشيدند اصلاحات و همه منتقدان را تحريمی به حساب آورند و جزء براندازان محسوب کنند که به نظرم می بايست با آن مقابله کرد که شرکت در انتخابات از جمله برای همين بود.
اما در مورد اصل حکومت: ما بايد در درون خود برای حکومت دينی تعريفی داشته باشيم تا همه افراد خود را شهروند آن بدانند و نظام حاکم بر آن اسلامی باشد نه به بخش کوچکی از جامعه اختصاص داشته باشد.
با اين ديدگاه که ما رسالت جهانی داريم و همه بايد مطابق اعتقادات ما باشند، قطعا با مشکلاتی مواجه خواهيم شد.
اما در مورد اصطلاح طلبان و انتخابات نيز بايد بگويم انتخابات مساله بسيار مهمی است و حق تعيين سرنوشت از جمله در انتخابات محقق می شود. اما مشکلاتی که هنوز وجود دارد و افراد زيادی زندانی يا با محدوديت هايی مواجه شدند به دليل انتخابات قبلی است.
برای شرکت در انتخابات و رسيدن به نتيجه بايد يکسری مسائل را در نظر گرفت. اينکه آيا اين مسائل را ناديده می گيريم و وارد انتخابات جديد می شويم؟ يا بايد توجه داشته باشيم که انتخابات را از سر گذرانده ايم و به اينجا رسيديم اگر اين باشد بايد تامل بيشتری کرد و با توجه به حوادثی که شکل گرفته بدانيم شرکت در اين انتخابات چه معنايی پيدا می کند. در ثانی آيا اجازه شرکت در انتخابات داده می شود و آيا تضمين هايی وجود دارد که همه جريان ها کانديدا داشته باشند؟
هر چند انتخابات حق ماست ما بايد در اين زمينه سعی و تلاش کنيم که اين حق از هيچ کس سلب نشود. در عين حال جناح منتقد و اصلاحات می گويند داخل نظام هستيم و اين اميدواری را دارند که در عرصه باشند. آيا شرکت کردن يا نکردن در انتخابات تا چه حد می تواند اين امر را تحقق بخشد؟‌ در عين حال که ما از اصول و معيارهايی که داريم و به خاطر آن هزينه پرداخته ايم منحرف نشويم.
آنچه مهم است اين است که در اين بين بايد جريانات همسو به اجماع برسند.
من نمی خواهم بگويم بين اصلاحات و جنبش سبز بايد خط بکشيم اما بايد خط کشی هايی برای برخی از جريانات که منحرف و خطرناک هستند، داشته باشيم.
شخص من بيش از اينکه به انتخابات بينديشم به تغيير فضا می انديشم. اگر حاکميت هم خواهان انتخابات پرشوری است بايد بپذيرد که با اين فضا به دست نمی آيد. آزادی زندانيان سياسی و رفع حصر از آقايان موسوی و کروبی و تلطيف فضا نه تنها در برگزاری انتخابات پرشور مؤثر است بلکه سبب نزديکی دلها و آمادگی همگی برای مقابله با تهديدها و نيز خدمت به کشور خواهد شد. بايد همه تلاشمان را بکنيم تا به تفاهم برسيم که فضای موجود به زيان جامعه، مردم، اصلاح طبان و بيش از همه به زيان نظام و حتی حاکميت و به نفع دشمنان است.

بر گرفته از گویا

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه



شوراهای ارگانیک در خارج از کشور و دوران گذار

فرض اصلی و مورد انتقاد در نوشته های مرتبط با "دموکراسی در ایران فردا"  تبدیل شدن دموکراسی در مقام  عملبه قدرت محوری  به دلیل خلق و خوی نوع بشر و غرایز او میباشد . مقدمه و  ابزار این انحراف ابتدا با تکیه بر مرام یا مسلک و یا قومیت از طریق قانون اساسی در اختیار هیئت حاکمه تسلیم میگردد و  این اختیارات  بکمک انتخابات صندوقی که وجه ناپیدای آن حفظ ، و تکاثر قدرت سیاسی است، با کارگزاری  احزاب  و گروههایی که ملتزم به حکومت میباشند ،  قوام یافته و به مرحله هژمونی و سلطه حاکمیت برمنابع و مقدرات کشور  میرسد. ( در همین نوشته در مورد آن توضیح  داده میشود)
 از طرفی همین دموکراسی قدرت مدار  با همان نوع کج روی  مقدماتی  ، و ساز و کار ، در سازمان ملل ( باشگاه دولتها که ملتها را حتی از طریق مجالس قانونگزاری خود  یا اتحادیه بین المجالس در آن راهی نیست) در سطح بین‌المللی بر قرار است  و آنجا هم نظارت استصوابی بنام  حق وتو هر مصوبه ای  را که در راستای  منافع قدرتهای بزرگ نباشد به دلخواه  هر کدام از آنها باطل میکند تا به این ترتیب  دولتهای ضعیف تر را به زیر مهمیز ابر قدرتها برده و با بازی قطعنامه ای منابع و مقدرات مردم در کشورهای مختلف به فراملّی ها و استثمار گران تسلیم گردد.
 از مشخصات دموکراسی مسخ شده  آنست که میتوان آنرا مانند  پالان بر هر حکومتی پوشاند . از نظام پادشاهی گرفته تا جمهوری ، حکومتهای دیکتاتوری ،  فاشیستی ،  کشورهای کمونیستی و تئوکراسیهایی مانند ایران و اسراییل  همه ادعای  دموکراسی  و دموکرات بودن آنهم از نوع اعلا و منحصر به فرد آن را دارند. همه این کشورها چون کارناوال و نمایش  انتخابات  بر گزار میکنند ابواب جمعی نظام جهانی امروز هستند و خواهند بود،  اگر چه مانند گانگسترها یکدیگر را بر سر سهم خواهی از منافع مردم و  کشورهای مختلف  بدرند و تار و مار کنند.   اما متناسب ترین  نوع حکومت برای نرم افزار دموکراسی، نظام  جمهوری میباشد ( جماهیر به معنای تپه های شنی است که بادهای کویری میسازند و جابجا میکنند )  ، چون دموکراسی روشی است که در آن با نا دیده گرفتن کیفیت رأی ( علم ،تجربه و انگیزه  رأی دهنده)  سر و ته انتخابات را با (سر) شماری رأی دهندگان که تحت تأثیر بمباران  دروغ و وعده های سیاسی  هستند به هم میآورند البته اگر بطور شرافتمندانه برگزار شود که در غیر اینصورت به محیط سیاسی جز تهوع اور صفتی نمیتوان داد .
 بنابر این دموکراسی در بهترین فرم اجرایی خود ،  برساخته از باد آرای همج الرعا یعنی آرایی ادواری است  که  بدون آگاهی لازم، بدون صلاحیت و اشراف به موضوع  و بدون امکان مسئولیت پذیری رأی دهنده  و نتیجتاً بدون ثبات  ، به صندوق حکومت واریز میشوند.
با توجه به همین نقیصه ها، طرح"مردمرایی" که برای  قانونمند نمودن و ثبات   امور  اداری – سیاسی در جامعه  طرح و پیشنهاد شده، مبتنی است بر پایه نظرات و آرای کارشناسی شدۀ مستمری که با نظارت متقابل و  مشترک  رأی دهندگان مسئول  در هر سه رکن  مملکت و در تمام سطوح  استوار میباشد. این  نظرات بطور قطع و یقین  بر پایه  آگاهی و اشراف به موضوع ، و قبول نتیجه خوب یابد آن از طرف صاحبان این  آرا در سراسر کشور  خواهد بود چون بلافاصله در زندگی (شخصی) آنها تأثیر خواهد گذاشت .
 با این ترتیب دولتی سیال و متکامل جایگزین حاکمیتهای  غیر مسئول و سرمایه خوار در همه جاعهده دار اجرای قانون میگردد . این نوع حکومت بمثابه یک نظام ارگانیک  میباشد که سلولهای آن هر کدام جایگاه شایسته و اختصاصی خود را داشته ، انسجام، باز سازی و رشد   جامعه را بطور طبیعی و ارگانیک انجام میدهند. در این لینک++ میتوانید نحوۀ تشکل ، ساختار  و مکانیسم درونی این سیستم خود کار  را  بطور خلاصه ملاحظه فرمایید و قبول کنید که  تحقق دموکراسی به همین سادگی امری  شدنی است .
موضوع این نوشته  تشکیل شوراهای لازم برای کمیونیتی های خارج از کشور در دوران گذار بر پایه سیستم اخیر ( مردمرایی) است که  در صورت موفقیت میتوانند  علاوه بر اعتلای سطح زندگی جوامع ایرانی در برون مرز  ، در داخل کشور بعنوان الگو مورد استفاده واقع شوند . اگر سیستم مورد اشاره در لینک فوق را نپذیرید بقیه این وجیزه شاید نتواند رضایت شما را جلب کند .
نخست به چند  نکته مهم باید توجه کنیم:
1- اگر  تصمیم گیری با قدرت اجتماعی باشد نهاد سیاسی هر اندازه  هم که تمامیت خواه ، مستبد و خشن باشد نهایتاً در مقابل آن  توان مقابله را نخواهد داشت  لزومی به تکرار مصادیق  فراوان آن در سالهای اخیر نیست ،  ولی لازمه تصمیم گیری و اجماع بر سر یک خط مشی سیاسی ، انسجام نیروهای پیشرو  و قبول نتایج تجربه های آنان از سوی  بدنه جامعه است .
 2- این تفکر که از خارج برای داخل کشور نسخه نپیچند و یا  رهبر تراشی نکنند ،  اندیشه‌ای است ملی که در اعتبار آن شکی نیست.    گروههای سیاسی و اشخاصی که در خارج از کشور به امید عنایت بیگانگان علم و کتلی برای روز مبادا راه انداخته اند آب در هاون میکوبند و نقش شان بر باد است ، گرچه ممکن است  بعضی از آنان با انجام وظیفه روزگار بگذرانند.
از سوی دیگر مردمی که در گردباد حوادث و در سیطره حکومت استبدادی در داخل کشور گرفتار آمده‌اند  میتوانند از تجارب موفق دیگران استفاده کنند و چه بهتر این تجربه به لحاظ فرهنگی بومی باشد اگر چه در خارج از کشور آزموده و تحقق یافته باشد.
تا این زمان تجربه موفقّی در زمینه  اتحاد و اتفاق ایرانیان خارج از کشور وجود نداشته است چون  فعالین سیاسی برون مرز بدلیل تعلق به دو نظام متفاوت در داخل کشور و نحله های مختلف  فکری و عقیدتی ابن دو نظام  متخالف ،  و بعضاً دلبستگی و پای بندی به نظامهای سیاسی دیگر ، بجای اینکه بر وجوه اشتراک خود که ملیت و کشور است ، تکیه کنند و به اتحاد و یکپارچگی بیاندیشند،  با عمده کردن  تفاونهای قومی و مرامی و یا  ریشه های تحزّب ، گروههایی بیگانه با هم  تشکیل داد ه اند که هر از گاهی هم  نفوذ عوامل حکومتی در آنها و بازی دادن آنان باعث سرخوردگی بیشتر اعضای آنها و کم توجهی مردم نسبت به آنان میشود. این تفاوتها و منیّت  حتی در گرد همایی هایی که بقصد تقریب آنها انجام میشود  بیش از هرچیز  خود را بروز میدهد و هر کدام با برچسب سیاسی و وابستگی  حزبی و احیاناً سوابقی وحشت زا خود را معرفی میکنند به این امید که در آمار سازی دیگران و شاید هم  بیگانگان  ببازی گرفته شده  و عمده شوند.
 ولی با این همه ، تمامی این گروهها و اکثریت مردم  همانطور که در ابتدا اشاره شد در یک چیز مشترک‌اند و آنهم انتظار بیهوده از کارآمد بودن دموکراسی و دلبستگی به آن ، چون سالها و بلکه قرنها است که به جای حلول روح دموکراسی در جامعه بشری   و تأمین عدالت و رعایت حقوق  و کرامت انسانی که در آن تسلیحات ،ارتش  و سازمانهای نظامی محلی از اعراب نداشته باشند، تنها  شبحی سرگردان  از دموکراسی در بعضی از جوامع  در حال خود نمایی است .  آوازه، دور نما و جلوه های ابن اشباح بخصوص در کشورهای غربی مانند رنگین کمان  بی آنکه واقعیت داشته باشند و بتوان آن را لمس کرد و یا در پای آن گنج آزادی و فرصت انسان بودن  را بدست آورد،   تماشائیان و بخصوص جوانانی را که نمیتوانند باور کنند در غرب خبری نیست  مجذوب و مسحور خود کرده است.
بحث بر سر  ایجاد یک  تشکل ارگانیک و اتفاق ایرانیان  در جوامع برون مرزی در تمام نقاط بود  
بهتر است اشخاص و گروههای آویزان به قدرت را فراموش کرده و با قدر دانی از فرصت و موقعیت  شبکه های اجتماعی به یاری مردم نهادها که برترین تجربه های علمی - تخصصی در رشته خود و مفید به حال اجتماع را دارند و فعالین شبکه های اجتماعی، به شرطی که دل بسته بقدرتهای داخل و خارجی نباشند، هر دیدگاهی را که در راستای منافع کلان مردم یافتیم  به سهم خود در جامعه گسترش دهیم و بر آن بیافزاییم. کلام آخر اینکه چنین رویکردی میتواند در دوران گذار از سوی  کانونهای تخصصی  مانند  حقوق دانان ، جامعه شناسان ، مهندسین،  پزشکان، و فعالین افتصادی باشد که این ایده را بپسندند ( وشاید هم در جمع خود بدان عمل کنند)  و از طریق شورای هماهنگی ایرانیان در خارج از کشور در  شهرها یی که چنین نهادی برپا است یا ظرفیت تأسیس آن وجود دارد پیش قدم شوند. پیشگامان این راه  بصورت فردی یا جمعی   میتوانند با استفاده از امکانات قانونی، در هر کشور و ثبت آن بصورت مؤسسه غیر انتفاعی برای جذب کمکهای مالی از بودجه دولت  و همیاری مردم  و اعتلای جامعه ایرانی از لحاظ فرهنگی و، معیشت وسیله ساز شده و گامی اساسی بردارند  .
انسجام همه این کمیونیتی ها و تشکیل ساختاری خوشه ای برای همه شوراها بعنوان وسیله و نماد اتحاد و همکاری ایرانیان در خارج از کشور خواسته ای منطقی، و انجام آن از هرلحاظ دلگرم کننده است .  تحقق این امر موکول به این است که سیاسی کاری را فراموش کرده و در این مورد همه قومیتها،  مرامها و باورهای مختلف در جبهۀ ایران باشند.  شفافیت وضع مالی و گزارش همگرایی این کمیونیتی ها  از طریق اینترنت یکی دیگر از ابزار و شرایط لازم برای موفقیت میباشد.
 راه قانونی برای پیشگیری از اینکه چنین بنیادهایی مورد حمله جمعی، گروهی سیاسی و تملک آن از طریق انتخابات (صندوقی)  واقع نگردد آن است که در اساسنامه  پیش بینی و یا  آن را اصلاح نمایند به اینکه اعضای مجمع عمومی و از آن طریق اعضای هیئتهای اجرایی تنها با معرفی سازمانهای تخصصی و صنفی قانونی و ثبت شده  در محل،  به عضویت شورا در آیند و بعبارتی دیگر  تمام  مردم نهادهای  رسمی ایرانی  در محل  به نسبت تعداد اعضای خود در این مرکز،  سهم  عضویت  داشته باشند و هر کدام از اعضا به هر دلیل از این تشکل خارج شوند تعیین جایگزین آنها  بعهده بنیادی باشد که او را منصوب کرده است. با این ترتیب علاوه بر افراد عادی که به کمیونیتی می پیوندند و از خدمات آن استفاده می نمایند ، اعضای مردم نهادهای صنفی و تخصصی  نیز از طریق صنف یا اتحادیه خود عضو آن خواهند بود. شوراهای معتبر و فعال برون مرزی برای  گسترش و عمومی کردن فعالیت خود  لطفاً به این امر بیشتر توجه فرمایند
 بنا براین،  همین امروز میتوان  با تسلیم پیشنهادی در این مورد  به این گونه مراکز در نفاط مختلف و پیگیری آن کمک شایانی به ایرانیان و ایران نمود. شما و دوستانتان با ملاحظه ساختار  و سازو کار درونی مردمرایی در لینک فوق  در راه تأسیس یا ارتقای سطح کمیونیتی موجود در این را ه پیشقدم شوید.
متخصصین و گروههای مجرّب در سامان دهی رایانه ای و اینترنتی  این گونه تشکیلات میتوانند طرح و برنامه خود را برای هدیه به این نهاد فراگیر که پوشش جهانی داشته باشد آماده فرمایند انتشار نتیجه موفقیت و تجربه شما در این راه  بسیار امید بخش خواهد بود . 
   از جا برخیزیم که فردا خیلی نزدیک  است
 
این مقاله برمبنای کتاب (مردمرایی) یا دموکراسی در ایران فردا،  نوشته شده است
cyyaad@gmail.com