تحليل آرايش سياسي امروز در كشور :
|
|
|
در نبرد قدرت براي كسي فرش قرمز نمياندازند هرچه به انتخابات سال 92 نزديكتر ميشويم، رايزنيها و لابيهاي سياسيون بيشتر ميشود و به فراخور آن، شنيدههاي تاييدشده و نشده، بيشتر به گوش ميرسد. هر چند فعاليت احزاب در ايران خيلي چشمگير نيست ولي نميتوان از اين فعاليتهاي آنها چشمپوشي كرد. همزماني انتخابات رياست جمهوري و انتخابات شوراها اهميت بيشتري به انتخابات سال آينده داده است. در كمتر از 9 ماه مانده به زمان انتخابات، هنوز نحوه عملكرد اصلاحطلبان در اين انتخابات مشخص نيست. با غلامحسين، كرباسچي شهردار سابق تهران، در خصوص وضعيت احزاب، اصلاحطلبان و انتخابات پيشرو به گفتوگو نشستيم. ما در مدت اين 30 سال و قبل از آن هم هيچوقت انتخابات حزبي نداشتيم يعني احزاب در انتخابات به رسميت شناخته نشدند. كارگزاران نخستين كساني هستند كه قدمهاي اصلاحطلبانه را برداشتند برخورد با هاشمي در جريان انتخابات مجلس ششم اشتباه سياسي دوستان مشاركت بود برخي به صورت ساختگي ميخواهند خود را اصلاحطلب معرفي كنند بعضي از ياران سابق احمدينژاد اين دولت را فاسدترين دولت طول تاريخ ايران ناميدهاند. ما هيچ استفاده غيرقانوني از امكانات شهرداري نكرديم من به نوع عملكرد خاتمي در دوره رياستجمهوري و آنچه ميتوانست بهتر از اين اتفاق بيفتد، منتقدم آن زمان كه آقاي كروبي كانديدا شدند نه آقاي خاتمي بودند نه موسوي هيچ ابزاري براي رفع مشكل از كار اقتصاد، فرهنگ و سياست در كشور كارآمدتر از پذيرفتن داوري واقعي مردم نيست به نظر من فعاليت گسترده سياسي نجاتدهنده اوضاع كنوني كشور است اصلاحطلبان خوشبختانه امروز رو سفيد هستند اصولا معتقد نيستم كه افرادي كه يكبار در اين سمت حضور داشتند دوباره به صحنه بيايند، چه آقاي خاتمي، چه رفسنجاني و چه احمدينژاد آقاي خاتمي قسم خوردهاند كه در انتخابات كانديدا نشوند! گريه كردن من شو نبود، من هنرپيشه نيستم كه شو اجرا كنم من معتقدم به اينكه بايد آباد كرد و ساخت و توسعه داد بهترين موقع براي بارور كردن يك اقتصاد آزاد در كشور همين 8-7 سالي بود كه بيشترين درآمد نفتي را داشتيم هرجا كه جلوي ضرر را بگيريم در واقع نفع است. اين 7 سال همه امكانات كشور را به باد داد به طور كلي تعريف حزب و فعاليت حزبي در ايران با آنچه ما در كشورهاي توسعهيافته ميبينيم، چه تفاوتهايي دارد؟ احزاب كلا در ايران سابقه فعاليت تثبيتشدهيي ندارند. در ايران هم در سالهاي قبل از انقلاب و هم پس از آن، با مجموعه موانعي روبهرو بودند و از نارساييهايي رنج ميبردند. بخشي از مشكلات جريانات حزبي در كشور مربوط به شرايط اقليمي و شرايط اقتصادي و توسعهنيافتگي كشور است. حكومت حزبي و انتخابات حزبي و گزينش مسوولان بر اساس دستهبنديهاي سياسي نيازمند سطحي از توسعهيافتگي در اداره كشور است و اين خواه ناخواه مبتني بر زيرساختهاي اجتماعي و اقتصادي است. در شرايطي كه آن وضعيت اقتصادي و اجتماعي هنوز تحقق پيدا نكرده، به سختي ممكن است آن سطح از دموكراسي و مردمسالاري كه مبتني بر فعاليتهاي حزبي باشد و احزابي كه براي مردمسالاري كار كنند، وجود داشته باشند. بر همين اساس اصولا در ايران به احزاب به عنوان پايههاي دموكراسي و انتخابات سالم نگاه نميشود و بيشتر ميتوان گفت جنبهيي نمادين و تشريفاتي دارند و اين شايد اساسيترين تفاوت در حزبگرايي ما در ايران و جوامع توسعهيافته باشد. آيا ميتوان وجود احزاب را دليلي بر تحقق دموكراسي و مردمسالاري در يك حكومت دانست؟ هميشه حزب دليل بر دموكراسي و مردمسالاري نيست. خيلي وقتها احزاب در جهت تحكيم ديكتاتوري و استبداد كاربرد دارند. از احزابي در دنياي شرق سابق كه بگذريم، در همين كشور خودمان سابقهيي از حزب رستاخيز داريم كه به عنوان حزبي سراسري پيش از انقلاب تشكيل شد. شاه تصورش اين بود كه يك حكومت يكپارچه و ديكتاتورمآبانه را حاكم كند و در اين راه حتي همان دو حزبي كه به نوعي هر دو در جهت تقويت و تحكيم نظام شاهنشاهي بودند و فقط بر سر مسائلي جزيي با هم زاويه پيدا ميكردند، آنها را نيز قابل تحمل نميدانست و ميخواست يكپارچگي كشور و سلطنت خودكامهيي را كه داشت، با تشكيل حزبي سراسري محكمتر كند. مردم چه نقشي در پيشرفت يك جامعه دموكرات دارند؟ در يك جامعه آزاد در عين حال كه مردم در تاسيس آن نقش دارند در ادامه هم بايد روح آزادانديشي و رواداري و فرهنگ پذيرش يكديگر بين مردم رواج يابد. مردم يكديگر را تحمل كنند. نسبت به هم حتي اگر اختلاف عقيده دارند، روحيه ريشهزني و براندازي نداشته باشند. وقتي گروه و جرياني قدرت را در دست ميگيرد، بتواند مخالفان خودش را تحمل كند و هر فردي نسبت به راي فرد ديگر و نسبت به تعلقات روحي رقبا درصدي از تحمل و انعطافپذيري را داشته باشد. اين هم مبتني بر اين است كه هم به لحاظ فرهنگي و هم به لحاظ اجتماعي و اقتصادي وضعيت كشور دچار درهمريختگي و بحران نباشد و شرايط روحي و رواني عمومي در آرامش و ثبات نسبي قرار گيرد. وقتي مردم به لحاظ اجتماعي نسبت به هم پيوند پايداري نداشته باشند و يكديگر را به عنوان يك ملت نپذيرند، طبعا نميتوانند ديگران را تحمل كنند به ويژه اگر اختلاف سياسي يا فرهنگي هم داشته باشند. آيا در ايران شاهد اين شرايط هستيم؟ اگر جامعه ايران را قبل و بعد از انقلاب بررسي كنيم، بايد گفت ما هنوز نتوانستهايم به حدي از توسعهيافتگي برسيم كه انعطافپذيري و تحمل خصلت عمومي شود. كافي نيست در جامعه 100 يا 200 يا حتي هزار نفر همديگر را تحمل كنند يا خواهان دموكراسي و مردمسالاري باشند بلكه بايد اين خواسته عمومي و خصلت همگاني باشد. مثلا وقتي در جامعهيي هستيم كه به دليل تنگناهاي اقتصادي احساس برآشفتگي عمومي وجود دارد يا به دليل شرايط خاص اجتماعي نوعي واگرايي را شاهد هستيم، نميتوان خيلي راحت به اين مرحله از مردمسالاري رسيد. در مثالي خيلي ساده و سطحي فقط اگر به روابط روزمره مثلا در رانندگي نگاه كنيم، رانندهيي كه كوچكترين گذشتي نسبت به عابر پياده نميكند كه حقش است از خيابان عبور كند و تحمل لحظهيي توقف را ندارد حال با اين شرايط چگونه ميتوان در انديشه يك همكاري گسترده سياسي در مسائل كلان جامعه بود. اين روحيه در واقع نوعي بيماري و مساله اجتماعي است. اين به تعبير شما بيماري از چه ناشي ميشود؟ فكر ميكنم ناپايداري احزاب در ايران به عوامل متعددي باز ميگردد كه علاوه بر آنچه گفته شد، ميتوان به اين موارد هم اشاره كرد؛ سطح فرهنگ و تجربه و حتي تحصيلات عمومي. هر گاه تجربه و دانش سياسي در كل جامعه در سطحي نباشد كه روند فعاليتهاي سياسي را به دور از حالتهاي هيجاني و تحريكپذيريهاي سطحي درك كنند، فعاليت احزاب پايدار نميماند. عامل ديگر احزاب فرمايشي و دستوري كه به دليل حمايت يا مقابله با يك شخص يا صرفا با اشاره حاكميت شكل ميگيرد، اگر هم با اقبال عمومي مقطعي مواجه شوند، پايدار نميمانند، ريشههاي عميق اجتماعي پيدا نميكنند و در عين حال خود يكي از عوامل بدبيني مردم نسبت به احزاب ميشوند. بيش از 100 سال از پيدايش افكار مشروطهخواهي در ايران ميگذرد ولي در حقيقت مجموعه عمر مبارزات واقعي پارلماني و حزبي كه به طور مقطعي و پراكنده در كشور وجود داشته، به ربع قرن هم شايد نرسد. در اين دوره طولاني ملت ما نتوانسته اين فرهنگ بالنده مبارزات سياسي را نهادينه كند و اصول دموكراسي را پايدار سازد. در فرصتهايي كه براي احزاب پيش آمده، گاهي آنقدر مبارزههاي بيهوده و انحرافي در مقابل آنها قرار گرفته و كشمكش و هتك حرمت طرف مقابل به اوج رسيده است كه عملا ملت در اين ميان فراموش شده است و بار ديگر فرهنگ حذف و ازدياد خشونت در مبارزات سياسي گسترش يافته است. همچنين نبايد از تاثير گروههاي متنفذ اجتماعي در ناپايداري احزاب غافل بود. وقتي به 100 سال تاريخ گذشته نگاه ميكنيم، به جرات ميتوان گفت كه عموما نقش بازاريان، اصناف و روحانيون و در گذشته اشراف و خوانين و دربار و ديگر گروههاي متنفذ بسيار فراتر از احزاب و جمعيتهاي صرفا سياسي كه با طرح برنامه و منطق براي اداره كشور تلاش كردهاند، بوده است. اگر زماني هم دانشگاهيان و روشنفكران و اهل فرهنگ در ايجاد تحولات نقش داشتهاند ولي در تصميمگيريهاي بعدي تاثير زيادي نگذاشته و عملا تلاشهاي آنها تحت تاثير جريانات قويتر كمرنگ شده است. موارد ديگري همچون روانشناسي فردي و اجتماعي در جامعه ايران، تمركز شديد حاكميت، نقش اساسي باورهاي سنتي و گاهي نيز نفوذ عوامل خارجي از طرفي و نارساييهاي دروني سازمانها و احزاب از سوي ديگر و سوءاستفاده رهبران سياسي و انشعاب و تجزيه و رقابت ناسالم و عملكردهاي ناموفق حزبي، همه از عواملي هستند كه نميتوان تاثير آنها را در ناپايداري احزاب در ايران ناديده گرفت. با علم به تمام اين مسائل چرا شما حزب كارگزاران را تاسيس كرديد؟ تاسيس حزب كارگزاران حركتي بود كه عدهيي از مديران اجرايي، اداري و سياسي كشور وقتي احساس كردند فضايي براي فعاليت باز شده و جامعه هم ظرفيتها و نيازهاي فراواني دارد وارد عمل شدند. به دليل همان ظرفيت نهفته، جامعه با اقبال گستردهيي مواجه شد. در آن زمان حكومت و مسوولان هم به دليل ركودي كه در فضاي سياسي جامعه به وجود آمده بود، اين نياز را احساس كرده بودند؛ ركودي كه موجب يأس و دلمردگي عمومي به ويژه در اقشار فعال خطر بزرگي بود و نشان از بيتفاوتي در كل جامعه. نتايج اين خطر بزرگ در جامعه را چطور ارزيابي ميكنيد؟ وقتي جامعهيي به دلمردگي سياسي دچار شود، به تدريج انتخابات معناي خودش را از دست ميدهد و كمرنگ، فرمايشي و يكنواخت برگزار ميشود. شما اگر به آمار مشاركت مردم در انتخابات بعد از انقلاب نگاه كنيد، ابتدا مردم با شور و هيجان و با درصد مشاركت بالايي در انتخابات شركت ميكردند ولي به تدريج ما نوعي تثبيت به جاي رشد روزافزون در جامعه داشتيم و به تدريج انتخابات يكنواخت و با آمار حداقلي برگزار ميشد. آن مقطعي كه كارگزاران وارد فضاي سياسي و اجتماعي كشور شد، تاثير چشمگيري در بالا بردن ميزان مشاركت مردم در انتخابات داشت. شور و اشتياق براي حضور فعال عمومي در فضاي سياسي به وجود آمد. امروز هم كه چهار دوره انتخابات مجلس بعد از آن زمان برگزار شده، هنوز بالاترين درصد شركت در انتخابات مجلس به همان انتخابات مجلس پنجم (كه دوره حضور كارگزاران بود) مربوط ميشود. ميزان مشاركت مردم در مجلس ششم بيشتر نبود؟ ممكن است آمار بيشتر باشد ولي درصد شركت در انتخابات مجلس در دوره پنجم بالاتر بوده. اين مشاركت بالا زمينه حضور فعالتر مردم در ديگر فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي بود و نشانه شروع رشد و توسعهيافتگي سياسي است. شما از امكانات دولتي براي تاسيس كارگزاران استفاده كرديد؟ در همه اين سالها هم از طريق وزارت كشور و برخي ديگر ارگانها به احزاب كمك شده و ميشود. اگر منظور، استفاده غيرقانوني است، جواب من منفي است. هر كاري كه براي فعاليت سياسي كردهايم و هر امكاني كه به كار گرفته شد، بر مبناي اختيارات و با استفاده از امكانات قانوني بوده و خلافي وجود نداشته است. امروز هم بسياري از فعاليتهاي سياسي، فرهنگي و مذهبي گروهها و جمعيتهاي شبهاحزاب با همين روند انجام ميشود. مهمترين دستاورد كارگزاران را در 16 سال فعاليت اين حزب چه ميدانيد؟ بنا به شرايطي كه بعد از سال 88 به وجود آمده، در حال حاضر حزب كارگزاران فعال نيست. در واقع كارگزاران مانند خيلي از احزاب ديگر زمينه فعاليت خود را مطلوب نميبيند. اما درباره گذشته ميتوانم بگويم اين حزب دستاوردهاي موفقي داشته كه هنوز هم ميتوان به آثار آن در جامعه اشاره كرد. نخستين حركت تاثيرگذار كارگزاران باز كردن فضاي سياسي در مقطع سال 75 بود كه در اين جهت به خوبي عمل كرد. تاسيس و فعاليت كارگزاران مقدمهيي بوده براي بسياري از فعاليتهاي سياسي حتي در جناح مقابل كارگزاران. عملكرد حزب باعث شد جناح مقابل كه در واقع نه زياد با اين فعاليتها آشنا بود و نه اعتقادي به اين فعاليتها داشت، بسياري از اين روشها را الگو قرار دهد البته با ايدههاي خودشان و با همان ساز و كارها كارشان را ادامه دادند. نكته دوم نهادينه كردن توسعه در كشور بود. با توجه به شرايط جنگ و انقلاب و شعارهاي ايدئولوژيكي كه براي انقلاب و جنگ نياز بود، غفلت اساسي و فراگير در فرآيند توسعه و پيشرفت فيزيكي كشور به وجود آمد. كارگزاران ابتدا تلاش فراواني را در توسعه اقتصادي و عمراني انجام داد و در ادامه براي نهادينه كردن اين توسعه نسبت به تشكيل حزب و فعاليتهاي حزبي و گرم كردن فضاي انتخابات و فضاي مطبوعاتي و فرهنگي كشور حركتي را شروع كرد كه به نظرم هنوز هم تداوم دارد. البته شايد با عناوين و مضامين ديگر. نميخواهم بگويم هر آنچه اتفاق افتاده، مرهون فعاليت كارگزاران است ولي اين حزب جرقه و شروعي بود براي اينكه در آن فضاي ساكن و ساكتي كه در سال 74 داشتيم، سياست، فرهنگ و عمران و اقتصاد، رشد و توسعهيي قابل توجه را آغاز كند و حركت مثبتي در جهت گذار از سكون و خمودگي آغاز شود. خاستگاه سياسي كارگزاران به دولت سازندگي برميگردد. بخش عمده وزراي دولت سازندگي و معاونين آقاي هاشمي به پشتوانه ايشان اين حزب را تاسيس كردند. شما اهدافي را تبيين ميكنيد كه قصد داشتيد آنها را اجرايي كنيد در صورتي كه در 8 سال حكومت نتوانستيد اين شرايط را فراهم كنيد. مطبوعات در زمان آقاي هاشمي دوران خوبي را سپري نكرد. چگونه است كه كارگزاران خواهان آزادي و توسعه مطبوعات بود؟ دولت آقاي هاشمي، يك دولت تركيبي بود. تمام اعضاي دولت انگيزه واحدي نداشتند و عضو حزب واحدي نبودند مثلا آقاي ميرسليم را داشتيم. آقاي مهاجراني را هم در دولت آقاي هاشمي داشتيم. در يك مقطعي آقاي خاتمي و آقاي عبدالله نوري را داشتيم. آقاي لاريجاني و آقاي فلاحيان را هم داشتيم. اينطور نبود كه همه نظرات در آنجا يكسان باشد آن بخشي از دولت آقاي هاشمي كه معتقد به توسعه سياسي و فرهنگي كشور بودند آمدند در قالب كارگزاران و بسياري از بخشها بود كه در اختيار اينها نبود. آن موقع خود ما در دولت بوديم براي اينكه يك تابلو بزنيم به اسم حزب كارگزاران همان بخشهاي دولت و به ويژه وزارت كشور با ما مخالفت ميكرد يعني بخشي از دولت ميخواست يك فعاليت سياسي را در كشور مثلا در انتخابات انجام بدهد بخش ديگري از دولت با اينكار مخالفت ميكرد يعني اينطور نبود كه اين دولت، دولت يكدستي باشد و بتواند هر كاري را انجام بدهد. براي اينكه يك مجوز مطبوعاتي گرفته شود، در همان دولت ما مشكلات و گرفتاريهايي داشتيم. به هرحال آن كاري كه دولت ميتواند انجام بدهد، با كاري كه احزاب انجام ميدهند، با هم متفاوت است. دولت به عنوان يك سيستم اداري و يك سيستم سياسي در اين مملكت اعمال حاكميت ميكند. احزاب در جهت مشاركت مردم و حضور مردم فعاليت ميكنند. دولت هر چقدر هم بخواهد انتخاباتي پرشور برگزار كند تا احزاب فعال نباشند، ممكن نميشود و به علاوه دولت نميتواند از گروه خاصي مثلا در انتخابات مجلس به عنوان وزير يا به عنوان رييسجمهور حمايت كند چون آنها مجري انتخابات هستند ولي يك گروه سياسي در واقع تشكيل شده كه بر اساس هويت شخصي خودشان به مردم توصيه كردند كه در انتخابات مجلس اگر ميخواهيد توسعه ادامه پيدا كند مثلا به اين افراد يا به اين ليست راي بدهيد. اين در واقع يك فعاليت حزبي و سياسي بوده. دولت آقاي هاشمي بخش عمده فعاليتش در جهت توسعه اقتصادي و عمراني كشور بود كه اقتضاي شرايط بعد از جنگ هم همين بود. اين حركت سازندگي و پرداختن به نيازهاي رشد و توسعه در جامعه مخالفاني داشت كه بعضي رنگ اعتقادي و ايدئولوژيك داشت و برخي هم ناشي از ضربه خوردن به منافع مادي يا سياسيشان بود آنها كه عادت كرده بودند در شرايط بحران و بسته از همهچيز بهره خود را ببرند، دلسوزاني كه آن روز دور هم جمع شدند و از سنگر فعاليتهاي اجرايي به نبرد سياسي براي تداوم سازندگي كشور پرداختند براي مقابله با اين حركتها بود. نگراني از آن بود كه با ندانمكاري و منفعتپرستي چرخ اقتصاد و رشد و توسعه از حركت باز بماند. كارگزاران را تاسيس نكرديد براي اينكه زمينهيي ايجاد كند كه دولت بعدي هم در اختيار خودتان باشد؟ هر حزبي براي همين تشكيل ميشود. اصولا تعريف حزب عبارت است از فعاليت مشترك جمعي براي در اختيار گرفتن قدرت، البته نه براي گرفتن قدرت در اختيار يك شخص يا احراز پستهاي سياسي و اداري. وقتي كه يك حزب ميآيد و ادعا ميكند كه ميخواهد برنامه كشور توسعه سياسي، اقتصادي و فرهنگي باشد و بر اين اساس دولت را تشكيل دهد و برنامههاي 4 يا 8 ساله تدوين كند و نيروهاي لايق را در اين جهت به كار گيرد طبيعي است كه مردم را تشويق ميكند كه بياييد به ما راي بدهيد، براي اينكه قدرت در اختيار مجموعهيي با اين هدف و برنامه قرار بگيرد نه به عنوان اشخاص بلكه به عنوان بينشها و برنامهها. براي اينكه اين بينش در واقع پيروز شود و اين بينش قدرت پيدا كند. و از بعد از انتخابات سال 88 هم كه فعاليتي نداشتيد... همانطور كه گفتم زمينه براي فعاليت فراهم نبود. چرا حزبتان را منحل نكرديد؟ براي چه بايد منحل كنيم؟ هر حزب جايگاه و طرفداراني در بطن جامعه دارد، سكوت و انفعال يك حزب، به بدنه جامعه سرايت ميكند، طرفداران شما بعد از انتخابات 88 دچار سردرگمي شدند... اولا اين امر غيرمعمولي نيست كه در شرايطي ويژه احزابي فعاليتهاي سياسي خود را كاهش دهند يا حتي متوقف كنند. در زمان آقاي خاتمي هم يك دورهيي كه احساس شد فعاليت كارگزاران ممكن است باعث اختلافات و مشكلاتي شود فعاليت حزب را كاهش داديم. اصل مصالح كشور و رشد و بالندگي شرايط زندگي مردم بود. فعاليت حزبي وسيله است. در آن زمان به دوستان حزبي توصيه كرديم فعلا جلسات را در حد محافل و نشستها ادامه دهيد تا به شرايط مناسبتري برسيد. در مقطع بعد از سال 88 هم تقريبا چنين وضعيتي پيش آمد، امكان فعاليت با تفكر و گفتماني كه حزب به آن پايبند بود كمكي به مصالح كشور نميكرد بنابراين جمع به اين نتيجه رسيد كه فعلا فعاليت با آن شكل و جديت سابق انجام نشود. با استناد به گفتار شما، نميتوان فعاليت حزبي در ايران را يك استاندارد دانست، و شما نميتوانيد به اين استاندارد ساختگي استناد كنيد، آيا در كشورهاي توسعه يافته هم احزاب ميتوانند مدت زمان خاصي را سكوت كنند؟ در كشورهاي توسعهيافته هم اين بيسابقه نيست كه احزاب در يك مقاطعي فعاليتهايشان را كم يا زياد كنند و اين طبيعي است. بحث بر سر كم يا زياد كردن فعاليت نيست، بحث بر سر نوعي انفعال است... شما مثلا به روند فعاليت حزبي حزب كارگر در انگلستان نگاه كنيد. در مقطعي كه بينشي مثل تاچريسم در آنجا مسلط ميشود و فعاليت ميكند و 11-10 سال يك نخستوزير كه خانم تاچر باشد ميماند در آن مقطع فعاليت حزبي حزب كارگر را در آنجا يا ضعيف ميبينيد يا حتي گاهي احساس ميكنيد تعطيل شده است نه اينكه حزب را منحل بكنند حزب وجود دارد و شايد ارتباطاتي هم دارند ولي منحل نشده است. البته اين ويژگي شرايط سياسي كشورها را نميشود خيلي با هم مقايسه كرد به هرحال شرايطمان شرايط خاصي است و شرايط احزاب شرايط ديگري است در برخورد نظام با احزاب؛ ما در مدت اين 30 سال و قبل از آن هم هيچوقت انتخابات حزبي نداشتيم يعني احزاب در انتخابات به رسميت شناخته نشدند كه كسي بگويد مثلا من به كانديداي حزب فلان راي ميدهم. ميگويند بايد به اشخاص راي بدهيد يعني وقتي در كشوري هنوز حزب جايگاه خودش را پيدا نكرده كه بتواند به عنوان اساس انتخابات باشد نميتوان بيش از اين انتظار داشت. انتخابات واقعي در جايي است كه احزاب بتوانند در آن حضور داشته باشند چون مردم خودشان نسبت به افراد نميتوانند شناخت كامل پيدا بكنند. افراد كه نميتوانند به تنهايي برنامهيي براي كشور بدهند اما احزاب ميتوانند، نميشود براي مسائل كشور در سطح كلان نماينده يك شهر را به صفت فردي بازخواست كرد ولي نسبت به احزاب و اهداف احزاب ميتوان بازخواست كرد. بعد از مدتي كه يك حزبي در يك جايي حاكم بود ميگويند شما اكثر نمايندگان مجلس را در اين دوره داشتيد آيا تورم را كنترل كردهايد يا نه؟ ولي اگر نسبت به هر نمايندهيي كسي اعتراض بكند ميگويد آقا من يك نفر بودم و بقيه 289 نفر. از تكتك نمايندهها نميشود از تورم پرسيد ولي از احزاب ميشود يا به حزبي كه اكثريت دارد ميگويند شما در اين مدت حكومت دستت بوده چقدر كار كردي؟ چقدر رشد اقتصادي داشتي؟ چقدر رشد درآمد سرانه داشتي؟ چقدر تورم را كاهش دادي؟ چرا در انتخابات تمام حرفها روي اين است كه حزب دموكرات اشتغال را بالا برده يا پايين آورده؟ تورم را كم كرده يا زياد ؟ در دنيا جنگ راه انداخته يا جنگ را كم كرده؟ هر ايرادي را منتسب ميكنند به حزب، ولي اگر يك انتخابات غيرحزبي باشد نميتوانيد به احزاب ايرادي بگيريد. احزاب اهداف خودشان را تعريف ميكنند و اين نمايندگان هم حرفهايي براي خودشان ميزنند. در كشوري كه هنوز انتخابات، انتخابات افراد است طبيعتا احزاب هم نميتوانند به طور ايدهآل رفتار كنند. چرا انتخابات در ايران حزبي نيست؟ چرا ما نميتوانيم در ايران حزبها را تعريف بكنيم تا رسميت داشته باشند؟ اين به تجديد نظر در قوانين كشور نياز دارد، شايد هم در قانون اساسي و هم در قوانين عادي، و بالاخره هم روزي اين اتفاق خواهد افتاد چون به هر حال ما نميخواهيم و نبايد نظاممان يك نظام ديكتاتوري باشد و به نشاط سياسي نياز داريم و نشاط سياسي بدون احزاب ممكن نميشود و احزاب هم بدون اينكه انتخابات، انتخابات حزبي باشد جدي و پايدار و مستمر نميشوند. علت اين هم كه شما ميبينيد الان احزاب به آن صورت فعاليت جدي ندارند براي اينكه احساس ميكنند نقش جدي عملا در اداره كشور بر عهدهشان گذاشته نشده است. مطمئن باشيد ما روزي به اين نتيجه خواهيم رسيد. دير يا زودش را من نميتوانم پيشبيني كنم. آيا كارگزاران اصلاحطلب است؟ حتما. كارگزاران نخستين كساني هستند كه قدمهاي اصلاحطلبانه را در نظام اجرايي و اداري كشور برداشتند. آنچه كارگزاران انجام داد و در برنامه داشت انجام تغييراتي تدريجي و آرام در جهت بهبود وضعيت معيشت مردم و برنامهيي اصلاحطلبانه بود. اصلاحطلبي الزاما منحصر در يك حزب نيست، همه كساني كه در جهت بهبود بخشيدن شرايط موجود به روش غيرخشونتآميز و در عين حال به تدريج و نه يكباره حركت ميكنند، اصلاحطلبند؛ چه اصلاحات در عملكردها باشد و چه در روشها و حتي ساختار نظام. آقايان هاشمي و خاتمي نزديكيهايي داشتهاند و در سالهاي گذشته از نظر تفكر سياسي نزديكتر هم شدهاند، اما نميتوان گفت كه جريان اصلاحطلبي رفتاري يكسان با آنچه با آقاي خاتمي داشت با آقاي هاشمي داشته است. به عنوان مثال در جريان انتخابات مجلس ششم. اما الان افرادي كه شايد پيشتر اختلافات نظر زيادي داشتند در يك جبهه قرار گرفتهاند، افرادي مثل ناطقنوري، موسويخويينيها، هاشميرفسنجاني و خاتمي الان از لحاظ ديدگاه سياسي به نوعي همسو هستند، اينها همه اصلاحطلبند؟ شخصيتها و حتي احزاب چارچوبهاي نظري و ايدئولوژي صلب و لايتغير و كاملا مرزبنديشده غيرقابل عبور ندارند. فواصل و مشتركات هم بين آنها به دليل برخوردهاي متغير حكومت جابهجا ميشود. گاهي همفكران سابق از هم دور ميشوند و گاهي مخالفان به هم نزديك. آنچه شما ميگوييد كه در جريان انتخابات مجلس ششم بين اصلاحطلبان و آقاي هاشمي پيش آمد، در واقع برخورد تمام اصلاحطلبها نبود و فقط بحث حزب مشاركت بود آن هم اشتباهي سياسي بود كه دوستان در آن مقطع در آن افتادند در حالي كه همه اصلاحطلبان چنين رفتاري را نميپسنديدند. اصلاحطلبي يك رويه است كه خيلي از گروهها و احزاب به آن معتقدند. خيليها هم دلشان ميخواهد خودشان را جزو اصلاحطلبان به شمار آورند، حتي برخي به صورت ساختگي ميخواهند خود را اصلاحطلب معرفي كنند. اصلاحطلبي بدون خصلتهاي مشخص در روشها و اهداف محقق نميشود. مساله با اسم و ادعا نيست. روشهاي اصلاحطلبانه روشهاي تدريجي و مسالمتجويانه است. كسي كه به روشهاي خشونتآميز معتقد باشد، اصلاحطلب نيست. در اهداف هم اصلاحطلبي يعني اينكه شما يك نظام و يك حكومت و يك جريان جاري در مملكت را يك جريان درست و قابل قبولي ميدانيد ولي در آن اشكالاتي ميبينيد و تلاش ميكنيد از طريق مسالمتجويانه و با ابزارهاي تدريجي اشكالات را در اين نظام برطرف كنيد؛ اين مفهوم اصلاحطلبي است. هر چقدر اشكالات در كشور و نظام اجرايي زيادتر شود در حقيقت افراد و احزاب اصلاحطلب بيشتر ميشوند. اين است كه امروز بسياري منتقد شرايطي شدهاند كه تا ديروز مويد يا از به وجودآورندگان آن بودهاند. اشكالات به نظام اجرايي و دولت از طرف كساني مثل موتلفه امروز از همين باب است، حتي آنقدر صريح و تند كه بعضي از همين ياران سابق اين دولت را فاسدترين دولت طول تاريخ ايران ناميدهاند. اين يعني اينكه آنها هم دنبال اين هستند كه شرايط اصلاح شود. الان امثال آقايان ناطقنوري و... همه نسبت به شرايطي كه به وجود آمده براي كشور احساس خطر ميكنند و همه ميخواهند در كشور اصلاحاتي اتفاق بيفتد، بنابراين همه هم به تدريج ميخواهند كار شود نه يكباره و خشونتآميز. همه ميخواهند وضعيت كشور به سمت بهبود و اصلاح برود، اين در واقع ميشود نوعي اصلاحطلبي و به تعبيري ميشود گفت خيلي افراد اصلاحطلبند يعني ميخواهند اصل نظام حفظ شود و خداييناكرده ما دچار فروپاشي سياسي و اجتماعي و اقتصادي نشويم ولي بسياري از عملكردها، روشها و حتي ساختارهايي هستند كه مشكل دارند و نيازمند اصلاح هستند. اين آن نقطهيي است كه الان مورد توافق است. اين بخش است كه دنبال اصلاح وضع موجود هستند و اين نشان ميدهد كه كشور از ديدگاههاي مختلف دچار مشكل و نارسايي است. شما نظرات شخصيتان را در فعاليتهاي سياسيتان دخالت ميدهيد؟ هيچ كس نميتواند بگويد حب و بغضهايش در كارها بياثر است. همه آدمها تحت تاثير احساساتشان هستند. اتهاماتي به شما زده شده كه از امكانات شهرداري به نفع آقاي خاتمي در انتخابات استفاده كرديد، اين موضوع را قبول داريد؟ به معناي غيرقانوني رد ميكنم. ما هيچ استفاده غيرقانوني از امكانات شهرداري نكرديم و با همه تلاشي كه در آن ماجراي دادگاه داشتند هيچ اتهامي در اين زمينه ثابت نشد ولي روشن بود كه در آن انتخابات كارگزاران طرفدار انتخاب خاتمي بود. شما از آقاي خاتمي دلخور هستيد؟ ايشان شخصيت دوستداشتني هستند. من هم دلخوري شخصي ندارم ولي ممكن است به برخي عملكردها انتقاد داشته باشم. عدهيي معتقدند به دليل اينكه در جريان دادگاه شما در پرونده اختلاس آقاي خاتمي از شما حمايت نكرد، دلخوريهايي از ايشان پيش آمده است؟ نه دلخوري شخصي ندارم. آقاي خاتمي در آن جريان از مجموعه مديريت شهرداري حمايت كرد اما من به نوع عملكرد ايشان در دوره رياستجمهوري و آنچه ميتوانست بهتر از اين اتفاق بيفتد، منتقدم. من فكر ميكنم آقاي خاتمي به عنوان يك رييسجمهور با توجه به اقتداري كه داشت، ميتوانست كارهايي را انجام دهد و جلوي بسياري از ضايعات را در كشور بگيرد. اين انتقاد را به آقاي هاشمي نداشتيد؟ چرا، اما كم و زياد دارد و نوع و جنس آنها متفاوت است. شايد نسبت به آقاي هاشمي انتظارات ديگري داشته باشيم و انتقاد از نوع ديگري؛ اين ديدگاهها هرگز در مسائل شخصي نيست. شهرداري تهران در زمان شما به يك منبع عظيم درآمدزايي تبديل شد، آنچه شما از آقاي طباطبايي تحويل گرفتيد چه تفاوتي با خروجي شهرداري در زمان شما داشت؟ شهرداري زمان جنگ تا سال 68 شهرداري فعالي نبود و نميتوانست باشد به دليل اينكه رشد و توسعه اقتصادي و ساخت و سازي به آن معنا وجود نداشت اما كاري كه در شهرداري سال 68 شروع شد عبور از كارهاي عمراني در حد نگهداري وضع موجود بود. در آن زمان نياز بود در شهرداري دگرگوني اتفاق بيفتد؛ كارهايي كه قبلا در برخي شهرهاي استان اصفهان و خود شهر اصفهان اتفاق افتاده بود و دولت و شخص آقاي هاشمي اعتقاد داشتند كه در تهران هم بايد اين اتفاق بيفتد و اصرار داشتند كه امكانات دولتي در تهران استفاده نشود. من مسوول بودم اين ايده را محقق كنم. چه كار كرديد كه اين سازمان دچار اين تحول عظيم شد؟ همان كاري كه در بقيه دنيا ميكنند. در همه جاي دنيا براي اداره شهرهاي بزرگ راهكارهايي دارند كه ما اين راهكارها را در تهران پياده كرديم. فروختن تراكم؟ يكي از آنها اخذ عوارض بود كه بر فعاليت ساخت و ساز وضع شد. هر نوع فعاليتي در تهران به عنوان فعاليت اقتصادي عواقب و ضايعاتي براي شهر و زندگي شهري دارد. هر كه از امكانات اقتصادي بيشتر استفاده ميكند بايد كمكهاي بيشتري هم به اداره شهر بكند اين ايده و حرف كلي ميتوانست در ساخت و ساز، تجارت، توليد و همه چيز تاثير بگذارد و از همه اين فعاليتها كه به نوعي براي شهر گرفتاري ايجاد ميكرد براي اداره شهر كمك گرفته شود. اين ايده بعدها توسعه پيدا كرد كه يكي هم بحث ساخت و ساز و عوارض تراكم و ديگري فعاليتهاي خدماتي و توليدي بود. در اصل همه كمك كردند كه شهر به اين چيزي كه هست، تبديل شد. در انتخابات سال 88 قبول كرديد معاون اول آقاي كروبي شويد. آيا درون حزب كارگزاران اجماع نكرده بوديد؟ آن زمان كه آقاي كروبي كانديدا شدند نه آقاي خاتمي بودند نه موسوي و من آقاي كروبي را با مجموعه سوابق و مشخصات و اينكه كانديداي واجد شرايط بودند، انتخاب كردم و آن زمان به مجموعه دوستان گفتم كسي كه ميخواهد در جهت اصلاحات حركت كند بايد در داخل نظام و با كمترين فاصله و اختلاف نظر باشد. به نظر من آقاي كروبي چنين ويژگي داشت بنابراين از ايشان حمايت كردم اما بحثهاي زيادي در اين باره در داخل حزب داشتم. در هر حال نه آقاي كروبي و نه خاتمي و نه موسوي هيچ كدام كانديداي حزبي ما نبودند چون عضو حزب نبودند. وقتي كانديداي حزبي داشته باشيد عليالقاعده بايد از كانديداي حزبيتان حمايت كنيد. با استناد به گفتههايتان بايد گفت تفسير شما از حزب و فعاليت حزبي يعني اينكه هر وقت شرايط حزب به نفعتان است از آن استفاده كنيد و هر وقت هم نبود موضعگيري شخصي كنيد. وقتي شما كانديدايي از حزبتان در انتخابات حضور ندارد، ميتوانيد روي كانديداي ديگري درون حزب اجماع كنيد... درون حزب نتوانستيم روي كانديداي خاصي اجماع كنيم و اين جمعبندي نهايي بود كه در واقع عمل شد، از آن طرف هم ميتوان نگاه كرد كه چرا ديگران نظر دبيركل را نپذيرفتند، به هر حال در حزب تصميم نهايي جمع مطرح است و ديكتاتوري حزبي حاكم نيست. با اين شرايط ساختار حزب شما ايراد دارد... خب ديگر... در درون حزب بحثهايي مطرح شد، به اجماع نرسيديم و در آن مقطع من به دوستان گفتم براي اينكه نميتوانم استدلال دوستان را بفهمم از دبيركلي حزب كنار ميروم، اما دوستان در حزب مخالفت كردند. در آن روزها اكثريت حزب نظر ديگري داشت و من نظر ديگري، بنابراين خود دوستان اين تصميم را گرفتند كه دبيركل از يك كانديدا حمايت كند و بدنه حزب از شخص ديگري. اين هم برداشت جديد و تفسير جالبي از فعاليت حزبي است... عرض كردم كه كانديدايي از درون حزب وجود نداشت و اين جمعبندي نهايي ما بود. شما المانهايي را براي حمايت از آقاي كروبي برشمرديد كه بيشتر آنها را آقاي موسوي هم داشتند، چرا از ايشان حمايت نكرديد؟ شما وقتي با شخصي پيماني ميبنديد نميتوانيد ميانه راه او را تنها بگذاريد، مگر اينكه او به نفع كانديداي ديگري كنار برود. زماني كه ما با آقاي كروبي پيمان بستيم، هنوز نه آقاي ميرحسين تصميم به شركت گرفته بودند و نه آقاي خاتمي. شايد اگر آقاي موسوي قبل از آقاي كروبي كانديدا ميشدند اصلا آقاي كروبي ديگر كانديدا نميشد. مثل بعضي انتخابات قبلي كه آقاي كروبي به دنبال وارد كردن ميرحسين به كارزار انتخابات بودند. در برآيند ستادهايتان به اين نتيجه رسيده بوديد كه آقاي كروبي احتمال راي آوردن ندارد؟ اصلا به تعداد آرا كاري نداريم. فضاي دوقطبياي كه در كشور حاكم بود مد نظرم است، شما در ستاد آقاي كروبي به اين نتيجه رسيده بوديد كه آقاي كروبي راي نميآورد و فضا دوقطبي است؟ نه در آن مقطع انتخابات اتفاقا بحث اين بود كه حضور آقاي كروبي در انتخابات نهتنها در راي نياوردن آقاي احمدينژاد ميتواند موثر باشد، به شور انتخاباتي هم كمك ميكند چون كساني بودند كه شايد نميخواستند به ميرحسين راي بدهند و به آقاي كروبي راي ميدادند. آيا تشتت آرا به نفع اصلاحات بود؟ قطعا به نفع اصلاحات بود. اگر كساني كه به آقاي كروبي راي ميدادند، وقتي آقاي كروبي ميرفت همه ميرفتند به آقاي موسوي راي ميدادند، بله. اين حرف درست بود اما اينطور نبود، برآوردي كه ما و ستاد آقاي موسوي داشتند غير از اين بود. اگر اشتباه نكنم منظورتان قشر ضعيف و محروم جامعه است. بخشي از اقشار مردم كه شامل اقليتها و قوميتها كه به شدت طرفدار آقاي كروبي بودند شايد اگر ايشان ميرفتند به آقاي موسوي راي نميدادند يا شركت نميكردند. ما همه اينها را در آن مقطع محاسبه كرديم و در جمعبندي هم خود آقاي كروبي و دوستان هم به اين نتيجه رسيدند و حتي خود آقاي موسوي به اينجا رسيدند كه موافق كنار رفتن آقاي كروبي نبود و آقاي كروبي يك پايه تثبيتشده رايي در جامعه داشت كه معلوم نبود اگر كنار رود اين آرا به كدام سمت سوق داده شود. ممكن بود كه اصلا در انتخابات شركت نكنند كه هرچه شركت كمتر ميشد به ضرر اصلاحات ميشد و آرا پايينتر ميآمد يا ممكن هم بود به طرف مقابل راي بدهند. در تبليغات آقاي كروبي تصاوير شما در قطع بزرگتري نسبت به آقاي كروبي گنجانده شده بود، انگار كه شما نامزد انتخابات هستيد. مانور تبليغاتي بيشتر روي شما به عنوان معاون اول بود. تيم تبليغاتي آقاي كروبي وقتي شما را جذب كرد هدفش بهرهبرداري از محبوبيت شما بود؟ اينها كار من نبود و كار تيم تبليغاتي بود. آنها هم خودشان فكر ميكردند و اين برداشت وجود داشت كه تاثيرگذار است و من در اين زمينه دخالتي نداشتم و توصيهيي هم نكرده بودم، كار تبليغات را كسان ديگري انجام ميدادند. با اين شرايطي كه بود پس چرا شما پس از حوادث سال 88 در سكوت فرو رفتيد؟ من هيچ وقت سكوت نكردم منتها در آن شرايط زمينهيي براي فعاليت سياسي و تبليغاتي نبود. قرار نبود ما در اصلاحات با كسي اعلان جنگ كنيم، ما طرفدار روشهاي غيرخشونتآميز و دگرگونيهايي در جهت اصلاح امور از درون حكومت بوديم من فعاليتم را با همان شكل و وضعيت داشتم. البته هر فضايي فعاليت خاص خودش را ميطلبد. شما در يك مقطعي حرف ميزنيد در مقطعي ديگر وقتي فضايي باز نيست نميتوانيد در خيابان بايستيد و داد و فرياد كنيد. بايد فضايي براي فعاليت سياسي باشد. با توجه به دلايلي كه گفتيد چرا در انتخابات مجلس شركت نكرديد؟ بين دوستان اختلاف نظر بود. خيليها معتقد بودند كه بايد در انتخابات فعال باشند اما مجموعه اصلاحطلبان به تحليل واحدي نرسيدند. در مجموع بحثهايي كه با دوستان شد آنها به جمعبندي نرسيدند كه در اين زمينه فعال باشند. عمدهترين علت آن هم اين بود كه فضايي به آن صورت براي كار سياسي و مطبوعاتي باز نبود و نيروهايي كه بايد شركت ميكردند آن دلگرمي و جديت لازم را نداشتند. تحليل شما به عنوان دبيركل حزب كارگزاران از راي دادن آقاي خاتمي در انتخابات مجلس نهم چه بود؟ خود ايشان اعلام كرده است. ما آقاي خاتمي را آدم محترمي ميدانيم و حرفها و تحليلهايش را آنطور كه خودش ميگويد ميپذيريم. ايشان ضرورتي را تشخيص دادند كه اين كار را كردند. سوال من شخصي نيست. از شما به عنوان دبيركل يك حزب ميپرسم. آقاي خاتمي جزو ليدرهاي اصلاحات بوده است؟ آقاي خاتمي رييسجمهور مملكت بوده، موقعيتي در نظام داشته و تلاشش را هم كرده كه همه فعالانه در انتخابات شركت كنند. بعد اينطور نشد كه ايشان در انتخابات مجلس از كسي حمايت كند. ولي اينكه خودش شخصا در انتخابات شركت نكند با موقعيت و شئوونات آقاي خاتمي نميخوانده و طبيعي است كه ايشان شركت كند. كمتر از 10 ماه تا انتخابات مانده و هنوز برنامهيي از اين سمت اعلام نشده است... به هر حال مذاكرات و صحبتهايي در جريان است. من فكر ميكنم راهحل مساله براي همه مردم چه آنها كه خود را خواهان دگرگوني ميدانند و اصلاحطلبند و چه آنهايي كه به اصطلاح اصولگرا و راضي از حضور در قدرت اين است كه تمام سعي خود را در تقويت و شكوفايي نظام انتخابات و حل مسائل پاي صندوق راي بكنند. صندوق راي حلال مشكلات كشور است. هيچ ابزاري براي رفع مشكل از كار اقتصاد، فرهنگ و سياست در كشور كارآمدتر از پذيرفتن داوري واقعي مردم نيست. بايد اين حضور ملي را تقويت كنيم. مخالف و موافق خود را به آن تشويق و دلگرمي عمومي در جامعه ايجاد كنيم كه بيايند و راي بدهند و انتخاب كنند. با امانتداري و احترام انتخاب عمومي مردم را حاكم كنيم. مشاركت سياسي و اجتماعي در قالبهاي دموكراتيك از قبيل پارلمان و مطبوعات و نظرخواهيها نقش اصلي در نفي فرهنگ ستيزهجويي و برخوردهاي قهرآميز دارد. اگر به تاريخ معاصر ايران نگاه كنيم حاكميتهاي طولاني استبدادي بوده كه معمولا مانع پايداري احزاب و توسعه و پيشرفت آنها شده و نتيجه آن راهي جز اينكه به تدريج ملت را براي نجات به خشونت و مقاومت در برابر حكومت تشويق كند باقي نگذاشته است. آثار مترتب بر اين وضعيت شرايط ناگوار در زندگي عمومي و تشنج و التهاب و خشونت است كه هر كدام از دو طرف به قصد حذف ديگري وارد عمل شدهاند و هر گروهي بقاي خود را در نابودي ديگري پسنديده است. فرصتي براي ايجاد و رشد امكانات مناسب سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي به دست نيامده است. مجال انتخابات مجال گفتوگوي سازنده و ارائه نظرات و يافتن راهحلهاي مسالمتآميز براي مشاركت و حل مشكلات كشور است. فكر ميكنم اين گرايش به انتخابات و پرهيز از خشونت و اعتقاد به اصلاحات در روشها و ساختارهاي اداره كشور به تدريج عموميتر هم شده است و همه به آن روي آوردهاند حتي آنها كه روزي اين انتقادهاي سازنده را بر نميتابيدند. يعني احمدينژاد اين وضعيت را به وجود آورده است؟ احمدينژاد و تيمش شرايطي ايجاد كرد كه همه اصلاحطلب شدهاند. الان همه دنبال اصلاح وضع موجودند. ما هيچوقت اين فساد را در كشور نداشتيم كه الان هست. هيچ وقت اين تورم را نداشتيم. هيچوقت اين فشار اقتصادي يا مشكلات موجود در روابط خارجي را نداشتيم و به هرحال اينها معيارهايي است كه در اداره يك كشور دخيلند. همه دنبال اين هستيم كه اوضاع بهتر شود و بايد به اين توجه داشته باشيم كه راهحل بهتر اداره شدن اوضاع كشور فقط از طريق مشاركت مردم و انتخابات آزاد است؛ انتخاباتي كه همه مردم در آن شركت كنند و اكثريت قابل توجهي در آن راي بدهند. هر چقدر بتوان مشاركت را بالا برد، چه كساني كه در اين امر تصميمگير هستند و چه احزاب و گروههاي كه ميتوانند مردم را به شركت در انتخابات تشويق كنند و هرچه حضور مردم پررنگتر باشد، احتمال راي آوردن كسي كه بتواند مشكلات مردم و كشور را حل كند بيشتر ميشود. هر چقدر انتخابات محدود شود و در انحصار عده خاصي باشد چه اين كار توسط مسوولان و دستاندركاران انتخابات انجام شود و چه توسط ماهايي كه خودمان را كنار بكشيم و صحنه را به ديگران واگذار كنيم به هرحال احتمال اينكه كسي راي بياورد كه وضعيت كشور را بهبود ببخشد كمتر ميشود و اگر ما با اين تحليل جلو برويم راهي جز مشاركت فعال و عمومي وجود ندارد. شما فعاليتها و مذاكراتي را براي انتخابات شروع كردهايد؟ ما هميشه در حال مذاكره و بحثهاي سياسي هستيم. انتخابات هم يكي از اين موضوعات است. دوستان گفتند شرايط براي شركت در انتخابات سال 90 مناسب نبود، اما الان كمتر از نه ماه به انتخابات سال 92 باقي مانده است. هم انتخابات رياستجمهوري و هم انتخابات شوراي شهر. برخي جريانات سياسي مدتهاست كه فعاليتهايي را براي حضور در اين دو انتخابات آغاز كردهاند، گروههاي سياسي و جريان اصلاحطلبي فضا را بايد براي حضور جدي خود آماده كنند. در نبرد قدرت براي كسي فرش قرمز نمياندازند بلكه بايد خودمان اين فرصت را به وجود آوريم و زمينه حضور و مشاركت عمومي را فراهم كنيم. آيا ميتوان به حضور اين جريان در انتخابات سال بعد اميدوار بود؟ اين كار يك گروه يا جمع محدود نيست، بايد باور عمومي شود. شخصيتهاي سياسي و احزاب بايد در تلاشي جمعي شركت كنند و اين بايد حاصل همفكري جريان اصلاحطلبي باشد. به نظر من فعاليت گسترده سياسي نجاتدهنده اوضاع كنوني كشور است. هم ما در جريان اصلاحطلبي بايد فعاليت داشته باشيم و هم كساني كه در طرف مقابل ما قرار دارند. به نوعي هم اصلاحات و هم طرف مقابل و جريان برگزاركننده انتخابات بايد به اين نتيجه برسند كه راه نجات حضور گسترده مردم در انتخابات است، اين يك كار دوجانبه است. اصلاحطلبها چه خواستههايي دارند كه در انتخابات سال بعد هم در شوراها ليست بدهند و هم در انتخابات رياستجمهوري شركت كنند؟ اصلاحطلبان خواستهيي جز فراهم شدن لوازم اين حضور ندارند. براي حضور با نشاط و عمومي مردم، فضاي گفت و شنود و نقد سازنده در جامعه لازم است. بايد اميد و باور همگاني به تاثير اين مشاركت در سرنوشت كشور تقويت شود و از بدبيني و يأس و سوءظن سياسي به مسوولان و نيز مسوولان به احزاب كاست شود. بايد فضاي فعاليتهاي مطبوعاتي و سياسي باز شود تا همگان دلگرم شوند كه حضور آنها تاثيرگذار است. با فرض اينكه طرف مقابل شرايط را براي حضور اصلاحطلبها در انتخابات مهيا كرد، خود اصلاحطلبها چه برنامههايي براي راي آوردن در انتخابات دارند؟ اصلاحطلبان خوشبختانه امروز رو سفيد هستند و نياز به فعاليت چنداني ندارند. بسياري از آنچه هشدار ميدادند اتفاق افتاده و گرفتاريهايي كه در كشور آزاردهنده شده خود بهترين معرف صحت برنامههاي اصلاحات است. كافي است رايدهندگان توجه كنند كه در اين فاصله فرهنگ، اقتصاد و سياست كشور به كجا رسيده است.
منبع اعتماد
|
۱۳۹۱ مهر ۴, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر